Rolf Dobelli مترجم: محمدرضا معادیخواه بخش نوزدهم «همه قوهای عالم سفیدند.» برای قرن‌ها مو لای درز این عبارت نمی‌رفت. هر قوی سفید مثل دیدن سفیدی برف این عبارت را تایید می‌کرد.

قویی که رنگش رنگ دیگری باشد؟ در مخیله کسی هم نمی‌گنجید. تا اینکه در سال ۱۶۹۷، ویلم دو ولمین۲ برای نخستین بار طی سفر اکتشافی‌اش به استرالیا یک قوی سیاه مشاهده کرد. از آن پس «قوی سیاه» نماد امر غیرممکن شد.

شما پول خود را در بازار سرمایه سرمایه‌گذاری می‌کنید. سال‌ها می‌روند و می‌آیند و شاخص داوجونز بالا می‌رود و پایین می‌آید. آرام آرام شما به این بالا و پایین شدن‌های مختصر عادت می‌کنید. ناگهان روزی مثل ۱۹ اکتبر ۱۹۸۷ فرا می‌رسد و بازار ۲۲ درصد سقوط می‌کند. بدون هیچ هشداری. این اتفاق آن‌چنان‌که نسیم طالب در کتابش با همین عنوان توصیف می‌کند یک «قوی سیاه» است.

«قوی سیاه» اتفاقی است که به فکر آدم خطور نمی‌کند و تاثیر بسزایی در زندگی، کار، شرکت یا کشور شما می‌گذارد. قوی سیاه ممکن است خوش‌یمن یا بدیمن باشد. یک شهاب آسمانی که شما را با خاک یکسان کند یا کشف طلا توسط ساتر۳ در کالیفرنیا، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، اختراع ترانزیستور یا نمایشگرهای اینترنتی، یا سقوط مبارک دیکتاتور مصر یا هر مواجهه دیگری که ممکن است زندگی‌تان را به اوج ببرد اینها همه‌و‌همه «قوهای سیاه»اند.

از این دست وقایع در تاریخ بسیار دیده شده است، وزیر دفاع سابق ایالات‌متحده دونالد رامسفلد در یک کنفرانس خبری در سال ۲۰۰۲ یک تفکر فلسفی را با وضوحی مثال زدنی مطرح کرد: چیزهایی هست که ما می‌دانیم. «واقعیات شناخته‌شده» [یا شبیه همان «بداند که بداند در ادبیات فارسی].۴ چیزهایی هم هست که نمی‌دانیم. «ناشناخته‌های شناخته‌شده» [این یکی شبیه همان «بداند که نداند» است]. اما چیزهای دیگری هم هست که نمی‌دانیم آنها را نمی‌دانیم. «ناشناخته‌های ناشناخته» [یا همان «نداند که نداند» و یعنی که «جهل مرکب»].

عظمت عالم تا کجاست؟ آیا اینترنت ما را باهوش‌تر کرده است یا خنگ‌تر؟ می‌دانیم که اینها را نمی‌دانیم. با تلاش کافی امیدواریم که روزی پاسخی برایشان داشته‌باشیم [و لنگان خرک خویش را به مقصد برسانیم]. بر خلاف چیزهایی که نمی‌دانیم که آنها را نمی‌دانیم. هیچ‌کس ۱۰ سال قبل از جنون فیس‌بوک خبر نداشت. [ و خبر هم نداشت که خبر ندارد.] چنین پدیده‌هایی همان قوهای سیاه هستند.

چرا قوهای سیاه مهم‌اند؟ زیرا همان‌قدر که ممکن است این حقیقت آزاردهنده به‌نظر آید، هر روز به دفعات بیشتری هم سر راهمان سبز شده و گویی به امور مهمی تبدیل می‌شوند.

با اینکه ما به برنامه‌ریزی برای آینده ادامه می‌دهیم، قوهای سیاه معمولا برنامه‌هایمان را به‌هم می‌ریزند. حلقه‌های بازخورد و تغییرات غیرخطی با هم تعامل می‌کنند و نتایج غیرقابل پیش‌بینی به‌وجود می‌آورند. دلیلش هم این است که مغز ما طراحی شده‌است تا به ما کمک کند تا شکار کنیم و آذوقه جمع کنیم. در عصر حجر ما به‌ندرت با مسائلی که واقعا خارق‌العاده باشند روبه‌رو بودیم. گوزن‌هایی که دنبال‌شان می‌کردیم کمی چابک‌تر یا کندتر بودند و گاهی فربه‌تر و لاغرتر. همه‌چیز حول یک میانگین ثابت می‌چرخید.

اما امروز متفاوت است. با پیشرفتی غیرمترقبه شما می‌توانید درآمدتان را با ضریب ۱۰۰۰۰ افزایش دهید. کافی است از لری‌پیچ، اوسین بولت، جورج سوروس، جی. کی. رولینگ یا بونو بپرسید. چنین اقبال‌هایی تا پیش از این وجود نداشتند. اوج چنین ابعادی ناشناخته‌بود و از جنس «نداند که نداند». فقط در تاریخ اخیر بشریت این موضوع ممکن شده‌است. از آنجا که احتمال هیچ چیز منفی نیست و نمی‌تواند کمتر از صفر باشد و فرآیند فکری ما همواره به سمت خطا متمایل است، شما می‌توانید فرض کنید که هر چیز [هرچند ناممکن] احتمال وقوعی بیشتر از صفر دارد و ناممکن نخواهدبود.

دست‌آخر با این اوصاف ما چه می‌توانیم بکنیم؟ به‌رغم اینکه ممکن است بسیار بسیار دور از انتظار باشد، خودتان را در موقعیت‌هایی قرار دهید که می‌توانید سوار یک قوی سیاه خوش‌اقبال شوید [یا شرایطی که همای سعادت بتواند بر شانه‌هایتان بنشیند.] یک هنرمند، مخترع، یا کارآفرین باشید که می‌تواند محصول تکثیرپذیری۵ داشته‌باشد. اگر شما زمانتان را بفروشید (مثل کارمندها، دندانپزشک‌ها، روزنامه‌نگارها، و...) کار عبثی است اگر به‌دنبال چنین موقعیت‌هایی باشید. اگر مجبورید با این شرایط ادامه دهید بهتر است از محیط‌هایی که قوهای سیاه بدیمن رشد و نمو می‌کنند بپرهیزید و این کار یعنی اینکه از بدهکار شدن بر حذر باشید، پس‌اندازتان را به محافظه‌کارانه‌ترین شکل ممکن سرمایه‌گذاری کنید، و خود را به یک سبک زندگی متوسط عادت دهید. به‌صورتی که برای‌تان مهم نباشد آن چرخش غیرمترقبه اتفاق خواهد افتاد یا نه.

پاورقی

۱- شاید بتوان در ادبیات فارسی معادل «همای سعادت» را جایگزین این واژه کرد؛ اگرچه تنها جنبه مثبت موضوع را بازتاب می‌دهد.

۲- Willem de Vlamingh

۳- Sutter's Mill: کارخانه الواربری جان ساتر که برای اولین بار طلای کالیفرنیا در آن کشف شد. این واقعه موج اکتشاف طلا در سال ۱۸۴۹ را به‌دنبال داشت.

۴- شعر معروف در این مورد:

آن کس که نداند و نداند که نداند

در جهل مرکب ابدالدهر بماند

آن کس که نداند و بداند که نداند

لنـــگان خرک خویش به مقصد برساند

آن کس که بداند و نداند که بداند

بیدارش نمایید که بس خفته نماند

آن کس که بداند و بداند که بداند

اســب شرف خویش به مقصد برساند

۵- Scalable: محصولی که بتوان با یک بار تلاش برای تولید با مقیاس زیاد آن را تولید کرد و از محصولات تکثیرشده منفعت برد.