جواد رنجبر*

برخی از سیاستمداران یا مدیران بانکی، عموما برای دفاع از عملکرد خود، عنوان می‌کنند که اگر مشکلات صنعت زیاد است یا هدفمندی یارانه‌ها به تولید آسیب رسانده است یا تسهیلات در اختیار کارخانه‌ها قرار نمی‌گیرد پس چرا تولید صفر نمی‌شود؟ چرا در کارخانه‌ها بسته نمی‌شود و چرا تولید همچنان ادامه دارد؟ همین سوالات معمولا توسط خود پرسش کنندگان پاسخ داده می‌شود و طبعا دومینوی متهم کردن تولیدکنندگان راه می‌افتد. اول دومینو پایین بودن بهره‌وری و بالا بودن قیمت تمام شده است. بعد حاشیه سود بالا مطرح می‌شود و در انتها ممکن است تولیدکنندگان به خلاف‌گویی نیز متهم شوند. به نظر می‌رسد عوامل مشخصی وجود دارد که تولید را همچنان سرپا نگه داشته است. عواملی که تقریبا ربطی به پیش فرض‌های منتقدین صنعت و تولید ندارد. در اینجا عوامل مذکور، زیر دو عنوان بررسی می‌شود.

اول اینکه مگر تولید و کارخانه‌داری پست دولتی است که به راحتی تایپ یک حکم ایجاد و به همان راحتی هم برچیده یا واگذار شود؟ کارخانه داری پا در زمین نهادن و نگه داشتن است. تبدیل یک ایده به یک کارخانه، بدون در نظر گرفتن معطلی‌های اداری، به سال‌ها زمان نیاز دارد. به همین ترتیب تعطیلی یک کارخانه هم راحت نیست و در برخی موارد تداوم کارش، با وجود تمام مشکلات، قابل تحمل‌تر از تعطیلی است. حتی در این مورد کارخانه‌ها با شرکت‌های تجاری هم قابل مقایسه نیستند. یک شرکت تجاری با فروش جنس‌های موجود در انبار و توقف خرید می‌تواند به فعالیت‌هایش خاتمه دهد؛ اما طبعا پایان کار کارخانه چنین خوش نیست. همچنین فرصت‌های محدودی برای کارآفرینی در کشور وجود دارد. تحرک اقتصادی کشور به حدی نیست که افراد به راحتی یک کارخانه را تعطیل و وارد عرصه دیگری از کسب‌وکار بشوند. این هم یکی از دلایلی است که باعث می‌شود فعلا تولید به صفر نرسد. اما صرف وجود کارخانه یا لیست بیمه پرسنل یا حتی تولید و فروش نشانه وجود تولید نیست، بلکه فرآیندهای کارخانه‌ها نشان می‌دهد که در چه وضعیتی هستیم. این شاخص‌ها را به عنوان شق دوم بررسی می‌کنیم. روند صنعتی شدن کشور در دهه‌های گذشته روند پرفراز و نشیبی بوده است. اما در نهایت حدود ۸۰ هزار واحد تولیدی فعال، نیمه فعال و غیرفعال را برای ایران به ارث گذاشته است. هر کدام از این واحدها صرف نظر از وضعیت فعلی بخشی از سرمایه ملی ما هستند. همه کارخانه‌ها را می‌توان بر اساس میزان تولید و سرمایه گذاری و گردش مالی و تعداد پرسنل به واحدهای بزرگ، متوسط و کوچک و بر اساس در اختیار گرفتن سهم مناسبی از بازار، نوسازی مداوم و برندسازی به واحدهای موفق، ضعیف و شکست خورده تقسیم کرد. (این تقسیم بندی جهت سهولت بحث بوده و از نگارنده است).

حال باید با استخراج شاخص‌هایی که جزئیات روند حرکتی هر کارخانه، هر صنعت و در نهایت کل صنعت کشور را نشان می‌دهد بررسی شود که عوامل مختل کننده تولید در کدام یک از این واحدها موثرتر است و ممکن است در آینده نزدیک یا دور کدام یک از واحدها را با کاهش تولید و در نهایت صفرشدن آن روبه‌رو نماید. هر چند تعطیلی یک واحد تولیدی تماما به عوامل بیرونی ارتباط ندارد و سهم عوامل داخلی (مدیریتی) در آن بیشتر است؛ اما برای ترسیم واقع گرایانه روند صنعتی کشور می‌توان پس از استخراج روند کلی به بررسی شاخص‌ها پرداخت و سهم هر یک از عوامل درونی و بیرونی را یافت. برای شروع بحث می‌توان با ترکیب شش مولفه فوق ۹ طبقه را برای بررسی روند پیشنهادی ایجاد کرد. این ۹ طبقه عبارت است از: ۱) کارخانه‌های بزرگ موفق، ۲) بزرگ ضعیف، ۳) بزرگ شکست خورده، ۴) متوسط موفق، ۵) متوسط ضعیف، ۶) متوسط شکست خورده، ۷) کوچک موفق، ۸) کوچک ضعیف و ۹) کوچک شکست خورده.

بر اساس این طبقه‌بندی می‌توان کارخانه‌های طبقه ۱ و ۴ را در گروه «الف»، کارخانه‌های طبقه‌های ۲ و ۵ را در گروه «ب»، ۳ و ۶ را در گروه «پ»، کارخانه‌های طبقه ۷ را در گروه «ت» و ۸ و ۹ را در گروه «د» تقسیم‌بندی کرد.

در گروه «الف»، عواملی چون افزایش سهم بازار، رشد صادرات، تحقیق و توسعه، نوآوری و ارتباطات جهانی، در گروه «ب» رشد تولید و گسترش بازار و محصول، افزایش سرمایه گذاری و جذب پرسنل بیشتر، در گروه «پ» عارضه‌یابی کاهش فروش و تولید، نزول سرمایه‌گذاری و از بین رفتن مزیت، در گروه «ت» میزان همگرایی و تکمیل فرآیند زنجیره تولید در قالب خوشه‌های صنعتی و در گروه «د» عارضه‌یابی مدیریت، محل استقرار و کاهش نقدینگی و تولید، شاخص‌هایی هستند که می‌توانند نشان دهنده وضعیت کارخانه و صنعت مورد نظر باشند.

تقسیم‌بندی فوق ناظر بر تفاوت ماهوی مسائل موجود در کارخانه‌های فوق است. طبیعی است که دلایل شکست یک واحد بزرگ با ۵۰۰۰ نفر پرسنل و تولید انبوه و صادرات متفاوت است با شکست یک واحد تولیدی با ۵ نفر کارگر و تولید اندک و فروش محلی. همچنین موفقیت این واحدها نیز با هم ذاتا متفاوت است. موفقیت برای یک واحد خودروسازی بزرگ موفق صادرات خودرو است؛ اما برای یک واحد کوچک موفق قالب سازی قرار گرفتن در زنجیره تولید خوشه قطعات خودرو موفقیت دانسته می‌شود. بر این اساس می‌توان با جمع بستن این دو شاخص ذاتا متفاوت به موفقیت صنعت حکم داد و بر عکس نزول صادرات کارخانه بزرگ و ایجاد نشدن خوشه صنعتی، شکست صنعت است. بنابراین وجود کارخانه خود به خود دلیل وجود صنعت یا موفقیت و شکست آن نیست. برای یک شرکت بزرگ موفق که بر پایه دانش‌های نوین تولید می‌کند قطع یا کاهش ارتباطات جهانی یک فاجعه است و برای یک واحد کوچک ضعیف ارتقای استاندارد یا شدت عمل اداره بهداشت محل می‌تواند فاجعه باشد یا فقدان زیرساخت‌های اینترنتی متناسب با کشورهای پیشرفته یک ضرورت برای کارخانه‌های بزرگ موفق است و ضعف آن باعث اختلال در فعالیت‌های کارخانه می‌شود؛ اما برای یک کارخانه کوچک ضعیف وجود خطوط تلفن عادی برای برقراری ارتباط کافی است. بر این اساس تبعات فعالیت یا عدم فعالیت کارخانه‌ها نیز متفاوت است. کاهش ۵ درصدی فروش یا نوآوری برای کارخانه بزرگ موفق به اندازه تعطیلی صد درصدی چند کارخانه کوچک ضعیف اهمیت دارد و اگر شاخص‌های کارخانه بزرگ موفق سقوط کرد باید زنگ خطر را به صدا درآورد و دانست که تولید دارد کاهش پیدا می‌کند و ممکن است به صفر هم برسد. بنابراین محدود کردن فضای کسب‌وکار و مقاومت در برابر رعایت حقوق قانونی کارخانه‌ها مانند ۳۰ درصد درآمدهای طرح هدفمندی یارانه‌ها به‌سان یک رژیم غذایی غلط باعث کاهش اندوخته‌های کارخانه‌ها شده و صنعت و تولید را روز به روز لاغرتر می‌کند. این سوءتغذیه بیش از آنکه در بسته شدن عینی کارخانه‌ها نمود داشته باشد در شاخص فعالیت آنها بروز می‌کند.

ranjbarmail۲@yahoo.com*