مدارس کسب و کار
از تحلیل سادهانگارانه تا تفکر استراتژیک
درست است که دانشجویان ام.بی.ای میدانند که چگونه مشکلات پیچیده کسبوکار را به سادگی تجزیه و تحلیل کنند، به گفته مارکوس رایتزیگ، اما مشکلی هم وجود دارد که آن «سادهسازی مسائل با اطمینان بسیار بالا» است، نمونهاش را میتوان در آنچه در فوکوشیما رخ داد، دید.
مترجم: طلیعه لطفیزاده
درست است که دانشجویان ام.بی.ای میدانند که چگونه مشکلات پیچیده کسبوکار را به سادگی تجزیه و تحلیل کنند، به گفته مارکوس رایتزیگ، اما مشکلی هم وجود دارد که آن «سادهسازی مسائل با اطمینان بسیار بالا» است، نمونهاش را میتوان در آنچه در فوکوشیما رخ داد، دید. اگر در ابتدای دوره ام.بی.ای از دانشجوهایم درباره علل وقوع حادثه فوکوشیما (نشت سمی نیروگاههای هستهای بعد از زلزله) سوال میکردم، پاسخ بسیاری از آنها در سیاستهای عمومی یا نقص فنی خلاصه میشد. آنها احتمالا به ریسک بالای سوخت هستهای یا به سیاستمداران کوته بینی اشاره میکردند که از سرمایهگذاری در انرژیهای جایگزین و پایدار امتناع کردهاند.
وقتی همین سوال را در انتهای دوره میپرسم، انتظار دارم که پاسخی با جزئیات بیشتر و روشی مشخصتر به من دهند.
آنها توضیح میدهند که حادثهای مانند فوکوشیما کاملا محتمل است به دلیل اینکه سوخت تجدیدناپذیر بسیار ارزان قیمتگذاری شده است و سالها است که چنین است. به گونهای که هزینههای جانبی حاصل از سوخت هیدروکربن یا اتمهای اورانیوم در قیمت این سوختها آورده نشده است: زیانهای زیستمحیطی ازجمله گرمایش کره زمین، اثرات سوء روی سلامتی انسانها و موجودات، همچنین ریسک انتشار رادیواکتیو. در واقع، در صورتی که هزینههای واقعی مربوط به این سوخت در قیمت آن لحاظ شود، تولید آن هیچگونه توجیه اقتصادیای نخواهد داشت.
آنها حتی ممکن است نتیجهگیری کنند اینکه ما همچنان از سوخت تجدیدناپذیر استفاده میکنیم بهاین دلیل است که در معمای زندانیها قرار داریم؛ شرایطی که در آن طرفین بازی برای منفعت خود به دیگری خیانت میکنند و بنابراین تعادل در خیانت طرفین به یکدیگر قرار میگیرد. در حالی که درصورت توافق، طرفین در شرایط برد-برد قرار میگیرند با اینکه مصرف مسوولانه انرژی به نفع همه خواهد بود، اما مصرفکنندگانی که تشویق به مصرف کمتر را نشنیده میگیرند، در واقع نفع بیشتری نسبت به سایرین میبرند. بنابراین هیچکس هیچ محدودیتی برای مصرف خود در نظر نمیگیرد. این بدان معنا است که ما همچنان قیمت کمی برای انرژی میپردازیم و حجم زیادی از آن را مصرف میکنیم، بهرغم تبعات آن؛ مانند سیل یا آلودگی رادیواکتیو.
این نحوه تجزیه کردن یک پدیده به عوامل اصلی تشکیلدهندهاش؛ توجیه آن با استناد به تئوریهای انگیزهمحور و نتیجهگیری حاصل از تحلیل پدیدهها چیزی است که ما میخواهیم مدیرانمان در دانشکده مدیریت بیاموزند. (هرچند که به دلیل اینکه سادهسازی به هیچوجه تکنیک آسانی نیست اینها آخرین چیزهایی است که می آموزند.)
من طرفداراین روش تدریس «بیزینس» به دانشجویان ام.بی.ای هستم. این روش تدریس از یک طرف مدیران را خوشفکر میکند و از طرف دیگر پاسخگوی انتظاراتشان ازاین دوره است. کسانی که برای یک مدرک ۱۰۰ هزار دلار یا بیشتر میپردازند این سوال را میپرسند که «این دوره چه فایدهای برای من دارد؟» گرچه، من طرفدار آموزش مدیران بهاین نحو هستم، اما همچنین جنبه خطرناکی در آن میبینم؛ ساده سازی با اطمینان بالا. تحلیل حادثه فوکوشیما به خوبی این را نشان میدهد. درست است که سادهسازی برای توضیح شرایط به وجود آمده خوب است، اما اگر مدیران بخواهند طبق فرمولی که ما آموزششان میدهیم عمل کنند؛ یعنی اقدامات آینده را بر مبنای اینگونه تحلیلها بنا نهند، این روش به صورت خطرناکی گمراهکننده خواهد بود.
در واقع، با همین روش تحلیل آنها چنین نتیجه میگیرند که کسبوکار باید به روشی که بود ادامه پیدا کند، به سمت انرژی ارزان حرکت کنیم؛ چون راهکاری برای خارج شدن از وضعیت فعلی وجود ندارد. نه تنها چنین استنتاجی غلط است، بلکه کسانی را فریب میدهد که صرفا بخشی از قضیه تجارت انرژی را فهمیدهاند و این امر به معدود تامینکنندگان مستقر در بخش انرژی نوعی توجیه عقلایی و روشنفکرانه میدهد تا وضعیت را ادامه بدهند؛ زیرا این شرکتها علاقهای به تغییر وضعیت موجود ندارند.
در دنیایی که اثرات زیانبار مصرف انرژی به همه به یکاندازه آسیب میرساند - گرمایش کره زمین جهانی است، ابرهای رادیواکتیو مرزی نمیشناسند - انگیزهها و فرصتهای مصرف انرژی ارزان هم اکنون در حال محو شدن است. دیگر به معمای زندانیها محدود نمیشویم تا فقط به فکر منافع خود باشیم و نسبت به رفتار دیگران بدبین؛ درواقع، چالش فراروی همه، تاسیس نهادهایی است که جلوی اثرات نامطلوب ناشی از سواری مجانی را بگیرد که همه بتوانیم با مصرف انرژی پایدار به حیات مسالمت آمیز ادامه دهیم.
بنابراین باید از ساده سازی فراتر رفت. دانشجویان مدیریتی که تحلیل خود را تا اینجا پیش میبرند از مزیت بالایی برخوردارند. آنها در خط مقدم این فرآیند فکری قرار دارند و اولین کسانی خواهند بود که بیزینس را مطابق با این طرز فکر شکل میدهند. اما این نیازمند درک مدیریت استراتژیک است که فراتر از «سادهسازی» اولیهای است که هسته آموزشهای آکادمیک ماست. درک استراتژیک، علاوه بر مفهوم رقابت، مفاهیمی مانند اطلاعات، هماهنگی و اقدامات دسته جمعی را نیز وارد معاملات میکند.
پژوهشگران رشته مدیریت نظرات زیادی درباره نحوه پاسخ دادن به این سوالات دشوارتر مدیریتی را دارند. اما دانشجویان میتوانند یاد بگیرند که نگاه کردن به مسائل صرفا از دریچه معمای زندانیها بسیار سادهانگارانه است، بنابراین باید براین جنبههای سادهانگارانه و پیچیدگیهای موجود در آن، در سیلابسهای درسهایمان بیشتر تاکید کنیم. کافی نیست که به آنها یاد بدهیم وضعیت موجود را تحلیل کنند، بلکه باید در عین حال بیاموزند که پیچیدگیهای مساله را تحلیل کنند و روشهای برونرفت از چالش را طراحی کنند. اگر بتوانیم دانشجوهایمان را تشویق به شروع کسب و کارهایی کنیم که مشکلات مالی و مشکلات اجتماعی را به طور همزمان حل کنند، کسب و کارهایشان در نهایت گزینههایی را که ما به دنبالشان هستیم، ایجاد خواهند کرد. هرچه بیشتر روی آن کار شود، سریعتر نتیجه خواهد داد و هر چهاین اتفاق سریعتر بیفتد به نفع همه ما خواهد بود.
ارسال نظر