«گرت هافستد» بعد از مطالعاتی دریافت که چهار بعد فرهنگی وجود دارد که به کمک آن می‌توان چگونگی و چرایی رفتارهای مختلف در فرهنگ‌های مختلف را تشریح نمود. اطلاعات تحقیقی وی به وسیله دو پرسشنامه از صدوشانزده هزار پاسخ‌دهنده در هفتاد کشور مختلف جمع‌آوری گردید. پاسخ‌دهندگان همگی در شعبه‌های شرکت I.B.M کار می‌کردند که البته یکی از انتقادات وارده بر مطالعه هافستد این است که مطالعه او تنها روی یک شرکت متمرکز بوده است. هافستد در مطالعه خود ابعاد فرهنگ را به چهار دسته تقسیم می‌کند.

۱- فاصله قدرت

۲- اجتناب از عدم اطمینان

۳- فردگرایی

۴- مردسالاری

۱- فاصله قدرت: فاصله قدرت حدی است که افراد، موسسات و سازمان‌های کم قدرت می‌پذیرند که قدرت به‌طور نابرابر توزیع شود. در کشورهایی که افراد آن به‌طور کورکورانه از دستورات مافوق‌های خود پیروی می‌کنند، فاصله قدرت زیاد است. در بسیاری از جوامع کارکنان سطوح عملیاتی تمایل دارند که دستورات را همانند یک رویه اطاعت کنند. در بعضی از جوامع که فاصله قدرت زیاد است حتی در سطوح عالی سازمان نیز اطاعت محض از مافوق‌ها دیده می‌شود. کشورهای مکزیک، کره شمالی و هند از جمله کشورهایی هستند که فاصله قدرت در آنها زیاد است. به‌طور کلی در کشورهایی که فاصله قدرت کم است، سازمان‌ها غیرمتمرکز بوده و دارای ساختار مسطح‌تری هستند و نیروهای انسانی دارای شرایط احراز شغلی بالایی هستند. در مقابل در کشورهایی که فاصله قدرت زیاد است، سازمان‌ها متمرکز و دارای ساختار بلند هستند و همچنین نسبت سرپرستان در آنها بالاست و افراد سطوح عملیاتی دارای شرایط احراز شغلی پایینی هستند.

۲- اجتناب از عدم اطمینان: حدی است که افراد احساس می‌کنند که در موقعیت‌های مبهم مورد تهدید قرار می‌گیرند. برای اجتناب از چنین موقعیت‌هایی برای خود باورها و حتی نهادهایی ایجاد می‌کنند. در کشورهایی که افراد آن عدم اطمینان را دوست ندارند، نیاز امنیت در آنها بالاست و به تخصص‌ها و دانش اعتقاد زیادی دارند. کشورهای آلمان، ژاپن و اسپانیا اینگونه هستند. در فرهنگ‌هایی که کمتر از عدم اطمینان اجتناب می‌کنند، افراد تمایل به ریسک‌پذیری دارند همانند دانمارک و بریتانیای کبیر. در کشورهایی که فرهنگ اجتناب از عدم اطمینان در آنها زیاد است ساختاردهی فعالیت‌های سازمانی در آنها زیاد است، قوانین مکتوب بیشتر است، مدیران ریسک کمتری می‌کنند، ترک خدمت نیروی کار کم است و کارکنان از ابهام شغلی کمتری برخوردارند. در مقابل در جوامعی که اجتناب از عدم اطمینان در آنها کم است، ساختاردهی فعالیت‌های سازمانی کم است، قوانین مکتوب ناچیز بوده و ترک خدمت کارکنان زیاد است، همچنین مدیران زیاد ریسک می‌کنند و کارکنان دارای تحمل ابهام بیشتری هستند. در چنین فرهنگی افراد سازمان برای کارهایی که انجام می‌دهند پاسخگو هستند و تشویق می‌شوند تا خلاقیت بیشتری از خود نشان دهند.

۳- فردگرایی: فردگرایی عبارت است از تمایل افراد به مراقبت از تنها منافع خود و خانواده‌شان. هافستد این تفاوت فرهنگی را روی یک پیوستار اندازه‌گیری می‌کند که در یک طرف طیف فردگرایی و در طرف دیگر جمع‌گرایی قرار دارد.

جمع‌گرایی عبارت است از تمایل افراد به وابستگی به گروه‌ها یا اجتماعات و مراقبت از یکدیگر به ازای تعهدی که افراد نسبت به یکدیگر احساس می‌کنند.

همانند سایر ابعاد فرهنگی، اثرات فردگرایی و جمع‌گرایی به روش‌های مختلفی قابل اندازه‌گیری است. هافستد دریافت که کشورهای ثروتمند امتیاز فردگرایی بالاتری دارند و در کشورهای فقیرتر فرهنگ جمع‌گرایی بیشتر است. کشورهای کانادا، ایالات متحده آمریکا، استرالیا، دانمارک و سوئد دارای فرهنگ فردگرایی هستند و تولید ناخالص داخلی نیز در این کشورها بسیار بالا است. برعکس در کشورهای گوام، پاکستان و تعدادی از کشورهای آمریکای جنوبی فرهنگ جمع‌گرایی حاکم است و علاوه بر آن تولید ناخالص ملی نیز در این کشورها پایین است.

در کشورهایی که فرهنگ جمع‌گرایی وجود دارد، از اخلاق کاری پروتستان حمایت بیشتری می‌شود، ابتکارات فردی وسیع‌تر است و ترفیعات مبتنی بر ارزش بازاری است. در کشورهایی که فرهنگ فردگرایی حاکم است، حمایت کمتری از اخلاق کاری پروتستان به عمل می‌آید، ابتکارات فردی کم است و ترفیعات مبتنی بر سیستم ارشدیت است.

۴- مردسالاری: هافستد مردسالاری را این‌گونه تعریف کرده است: موقعیتی که ارزش‌های غالب در جامعه عبارتند از: پول، موفقیت و چیزهای مادی. هافستد این بعد را روی یک پیوستار اندازه‌گیری می‌کند که در یک سوی آن مردسالاری و در سوی دیگر زن‌سالاری قرار دارد. به عقیده هافستد زن‌سالاری عبارت است از: یک موقعیتی که ارزش‌های غالب در جامعه عبارتند از: به فکر دیگران بودن و کیفیت زندگی. ژاپن از جمله کشورهایی است که دارای فرهنگ مردسالاری است. در ژاپن اهمیت زیادی به کسب درآمد داده می‌شود، افراد دوست دارند مورد تقدیر قرار گیرند و پیشرفت کنند. همچنین دوست دارند زندگی کاریشان چالشی باشد. از دیدگاه ژاپنی‌ها موفقیت عبارت است از: مورد تقدیر قرار گرفتن، ثروت و مکان‌کاری پر استرس. در ژاپن افراد تشویق می‌شوند تا مستقل تصمیم بگیرند و تعدادی از مدیران معتقدند که کارکنان باید تحت کنترل قرار گیرند.

نروژ کشوری است که دارای فرهنگ زن‌سالاری است. در این کشور افراد به مشارکت اهمیت زیادی می‌دهند، خواهان امنیت شغلی هستند، جو دوستانه را ترجیح می‌دهند و افراد به تصمیم‌گیری گروهی تشویق می‌شوند. موفقیت در فرهنگ زن‌سالاری عبارت است از: ارتباطات انسانی، محیط پرنشاط، محیط کاری با استرس کم، تفویض اختیار بیشتر از سوی مدیران به کارکنان و آزادی بیشتر برای کارکنان. در فرهنگی که شاخص مردسالاری بالا است افراد تمایل به تهور در کارها دارند و رشد اقتصادی اهمیت بیشتری از بقای محیطی دارد. افراد جوان انتظار دارند که دارای شغل باشند و افراد اغلب در خود نقصی نمی‌بینند. همچنین زنان کمتر مشاغل سطوح عالی را اشغال می‌کنند و استرس کاری در محیط کار بالا است.

در فرهنگ زن‌سالاری افراد به کارهای ریسکی تمایلی ندارند و آنها اهمیت زیادی به بقای محیطی می‌دهند، فقط تعدادی از افراد جوان خواهان شغل هستند، بعضی از زنان دارای مشاغل سطح عالی بوده و استرس شغلی در محیط کار کم است.

منبع: کتاب مدیر تالیف تیمورآقایی