نویسنده: نیوا تارینی

چند ماهی بیش نیست که از آغاز سال می‌گذرد و اکثر شرکت‌ها در ابتدای سال کاری اهداف سالانه‌ای برای خود تعریف می‌کنند و در پایان سال نتایج، دستاوردها و فقدان‌ها را جمع‌بندی می‌کنند. شما هم حتما تا حالا اهداف شرکتتان را انتخاب کرده‌‌اید، تصمیمات لازم را گرفته‌اید و در پایان سال نتایج را جمع‌بندی و ابلاغ خواهید کرد، اما در واقع جمع‌بندی صرف برای بررسی دستاوردها و فقدان‌ها کافی نیست. مدیران کارآمد باید علاوه بر آن، قدرت تحلیل این نتایج را نیز داشته باشند و بتوانند دلایل ضعف و قوت را مورد بررسی قرار ‌دهند. هر لحظه باید آماده خلق اهداف نو باشیم، چرا که شرایط نو اهدافی نو را ایجاب می‌کنند. از سوی دیگر، تعریف کردن اهداف مشخص یکی از بهترین راه‌های پیشرفت در کسب‌وکار و ضامن نیل به موفقیت در مسیر انتخاب شده است. با این حال، گاهی به دشواری می‌توانیم اهداف مشخص و معلوم برای کسب‌وکارمان خلق کنیم. مثل پزشکی که نمی‌تواند بعضی از بیماری‌ها را خوب تشخیص دهد، ما هم ممکن است در تشخیص هدف مناسب اشتباه کنیم. یا شاید آنقدر هدف را بزرگ برمی‌گزینیم که رسیدن به آن کمی دور از ذهن به نظر برسد؛ یعنی باز هم نتوانسته‌ایم شرایط را خوب بسنجیم و طبق شرایط موجود، اهدافمان را تعریف کنیم. پس می‌بینیم که صرف در سر داشتن آمال و آرزوها اصلا کافی نیست. آمال با اهداف فرق دارند. نباید واقعیت مشهود شرایط کاریمان را انکار کنیم و به سراغ آمال بزرگمان برویم. برعکس، باید کاری کنیم که اهداف عینی و مشخص به آمال ما نزدیک شوند. در اینجا چند پیشنهاد برای خلق اهداف برتر در کسب‌وکار ارائه می‌کنیم:

شرایط کاری‌تان را به دقت بسنجید. پیش از آنکه به جلو بروید، لحظه‌ای درنگ کنید و به پشت سرتان نگاه کنید. کسب‌وکارتان در سال گذشته چه طور بود؟ چه تجربه فراموش‌نشدنی‌ای کسب کردید که می‌خواهید از آن درس بگیرید و دیگر به هیچ وجه تکرارش نکنید؟ و دوست دارید چه تجربه شیرینی بارها و بارها در کارتان تکرار شود؟ نگاهی اجمالی اما کامل به گذشته کاریمان به ما کمک می‌کند راهکارهای نویی را در پروژه‌های آتی پیدا کنیم و به کار ببندیم. بازنگری وقایع سال گذشته یا دوره کردن پروژه‌های پیشین اطلاعات ارزشمندی در اختیار ما قرار می‌دهد؛ اطلاعاتی که در هیچ کتاب و جزوه‌ای ارائه نخواهد شد، زیرا فقط و فقط در کسب‌وکار شما و در شرایط حال حاضر شرکت شما رخ

داده‌اند. با این کار می‌توانید اوضاع نابه‌سامان را بهبود ببخشید یا نقاط قوتتان را بیشتر تقویت کنید. خلاصه اینکه قبل از برنامه ریزی در مسیرهای جدید و برای اهداف جدید باید ببینید تاکنون چه مسیری را طی کرده‌اید و آن مسیر را چگونه طی کرده‌اید.

اهدافی انتخاب کنید که برای شما و کارکنانتان جذاب و هیجان‌انگیز باشد. طی چند سال اخیر، یک هدف ثابت را در ابتدای سال در صدر کارهایم قرار داده‌ام و تمام مدت فقط به آن هدف فکر کردم. اما حالا می‌فهمم که باید در زندگی و شغلم تصمیمات هوشمندانه‌تر و جذاب‌تر اتخاذ کنم و از انرژی و سرمایه‌ام به نحو بهتری استفاده کنم. باید هدفی را مد نظر قرار دهیم که فکر کردن به آن شما را به هیجان می‌اندازد. مثل وقتی که ناگهان از تختخواب بیرون می‌پریم و‌ ایده جدیدمان را با نزدیکان در میان می‌گذاریم. البته همه جنبه‌های اهداف لزوما برایمان جذاب و هیجان‌انگیز نیستند. وقتی داریم در مسیر نیل به اهدافمان گام برمی‌داریم، ممکن است گاهی هم در طول مسیر احساس خستگی و ملال نیز بکنیم. در واقع جهتی که همسو با آن حرکت می‌کنیم باید برایمان واجد جذابیت باشد و فکر کردن به کلیت هدف و آنچه می‌خواهیم در پایان به دست آوریم باید ما را به هیجان آورد. اصلا چرا باید هدفی انتخاب کنیم که در ما انگیزه ایجاد نمی‌کند؟ مگر این هدف، هدف ما نیست؟ پس چه طور است که دوستش نمی‌داریم؟

از کلی‌گویی پرهیز کنید. اهداف‌ مشخص و دقیق برگزینید. اکثر اهدافی که صاحبان کسب‌وکار انتخاب می‌کنند مبهم و کلی هستند. آنها مثلا می‌گویند که می‌خواهند «در کسب‌وکار موفق شوند»، یا «شرکت را سازمان‌دهی کنند»، یا «کار را گسترش دهند». اینها همه شعارهایی کلی است. منظورتان از موفقیت چیست؟ چه برنامه‌ای دارید؟ سازمان‌دهی از نظر شما یعنی چه؟ چه طور می‌خواهید به این اهداف دست پیدا کنید؟ آیا ذهنیت ملموسی از موفقیت در کارتان در نظر دارید؟ تا وقتی اهدافمان را دقیق و مشخص نکنیم، در واقع، هنوز هیچ هدفی ایجاد نکرده‌ایم. اهداف کلی فقط ذهنیت‌های غیر واقعی شما را بیان می‌کنند و هیچ فایده دیگری ندارند. صرف فکر کردن به اهداف کافی نیست. آن وقت مثل کودکانی هستیم که نمی‌توانند به طور عینی از آینده خود تصوری داشته باشند و فقط آرزوهایی شبیه به سایر همسالانشان در سر دارند. اهداف را دقیقا مشخص کنید تا شکل عینی‌تر و ملموس‌تری به خود بگیرند. آن وقت نه تنها خودتان، بلکه کارکنان هم دقیقا می‌دانند که به دنبال چه هستند و چه باید بکنند.

اهداف دست‌یافتنی خلق کنید. همه آدم‌ها می‌توانند اهداف بلندمدت و رویاهای بزرگ در سر داشته باشند. اما رویا لزوما با هدف یکی نیست. مهم‌ترین عامل در خلق اهداف در کسب‌وکار، تمرکز بر چیزهایی است که می‌توانیم انجام دهیم نه چیزهایی که از دسترس و توانایی ما خارج‌اند. انتخاب اهداف دست‌یافتنی مدیران را مشتاق، باانگیزه و خلاق نگه می‌دارد؛ زیرا هدف را خیلی از خود دور نمی‌بینند و می‌توانند برای رسیدن به آن تلاش کنند. گاهی هدف آنقدر بزرگ و بعید انتخاب می‌شود که حتی فکر کردن به آن هم جرات می‌خواهد چه برسد به عملی کردن آن. انتخاب اهداف دست‌یافتنی الزاما ربطی به بزرگ یا کوچک بودن شرکت ندارد. بلکه هدف باید با شرایط حال حاضر شرکت منطبق باشد و بس. به علاوه، برای نیل به اهداف‌تان، نمی‌توانید به چیزها و افرادی متکی باشید که اختیاری از آنها ندارید. تنها بر قابلیت‌هایی متمرکز شوید که می‌بینید عینا در شما یا کارکنان‌تان وجود دارند نه انتظاراتی که آرزویش را دارید.

برای رسیدن به اهدافتان برنامه‌ریزی کنید. خلق اهداف بدون طرح برنامه‌ای منسجم و عملی بی‌فایده است. هدف بدون برنامه‌ریزی هنوز مثل رویا عمل می‌کند و جایش در ذهن است. خلق هدف باید بلافاصله با ارائه برنامه همراه باشد. به بیان دیگر، هدف و برنامه‌ریزی معطوف به آن از هم جدایی‌ناپذیر هستند. منظور از برنامه این است که راه رسیدن به هدف را به طور دقیق و عینی و با در نظر گرفتن همه موانع بررسی و ابلاغ کنیم. دقت در برنامه‌ریزی نشان می‌دهد چقدر هدف ما دست‌یافتنی‌تر، باارزش‌تر و حساب‌شده‌تر است. بنابراین، گام‌هایی که در مسیر رسیدن به هدف برمی‌داریم از خود هدف مهم‌تر هستند. موفقیت در جزئیاتی نهفته است که در یک برنامه دقیق پیش‌بینی شده‌اند. بی‌شک، خلق اهداف مشخص در کسب‌وکار گامی مهم در جهت حرکت پیوسته به سوی اهداف شرکت است. با این وجود، همه اهداف مثل هم نیستند. بهترین اهداف، اهداف دقیق، مشخص، برنامه‌ریزی شده هستند و به شما اجازه می‌دهد نتیجه نهایی را مدیریت کنید.