گفتوگو با مصطفی بصیری به بهانه انتشار کتاب «جهان پشت گوش تو جا مانده است»
همنسلان ما غافل بودند
یاسین نمکچیان: مصطفی بصیری یکی از شاعرانی است که فعالیتهای حرفهایاش را در عرصه شعر از دوران نوجوانی آغاز کرد و نخستین کتابهایش را هم در سن ۱۹ سالگی به دست علاقهمندان رساند. این شاعر بعد از یک وقفه طولانی ۹ ساله، این روزها مجموعه شعر جدیدی را با عنوان «جهان پشت گوش تو جا مانده است» توسط نشر بوتیمار روانه بازار کتاب کرده است. بصیری در این کتاب به شعر نگاه تازهای دارد که خودش از آن بهعنوان رویکرد انضمامی و شعر موقعیت نام میبرد.
آنچه میخوانید بخش اول گفتوگوی «دنیایاقتصاد» با این شاعر درباره انتشار کتاب تازه است.
یاسین نمکچیان: مصطفی بصیری یکی از شاعرانی است که فعالیتهای حرفهایاش را در عرصه شعر از دوران نوجوانی آغاز کرد و نخستین کتابهایش را هم در سن ۱۹ سالگی به دست علاقهمندان رساند. این شاعر بعد از یک وقفه طولانی ۹ ساله، این روزها مجموعه شعر جدیدی را با عنوان «جهان پشت گوش تو جا مانده است» توسط نشر بوتیمار روانه بازار کتاب کرده است. بصیری در این کتاب به شعر نگاه تازهای دارد که خودش از آن بهعنوان رویکرد انضمامی و شعر موقعیت نام میبرد.
آنچه میخوانید بخش اول گفتوگوی «دنیایاقتصاد» با این شاعر درباره انتشار کتاب تازه است. بخش دوم مصاحبه که درباره مانیفست شاعر و شعر موقعیت است در ضمیمه آخر هفته منتشر خواهد شد.
از انتشار آخرین کتاب شما ۹ سال میگذرد. چطور شد که در این سالها مجموعه جدیدی منتشر نکردید و حالا بعد از این همه سال «جهان پشت گوش تو جا مانده است» را روانه بازار کردهاید؟
من هم مثل خیلیها که در این حوزه فعال هستند اعتقادی به این نکته ندارم که تعریف حضورحرفهای برای شاعر یا نویسنده، حتما با چاپ کتاب اتفاق میافتد. من نوشتن شعر را از دوران کودکی آغاز کردم و اولین کتابم را خیلی زود و در سن ۲۰ سالگی در سال ۱۳۷۹ با عنوان «شمالیهای خواستن و شالیهای دود» منتشر کردم. بعد از یک دوره ۵ ساله کتاب دوم را هم با عنوان «از بیستون این فقرات» توسط کانون ادبی دانشگاه امیرکبیر به دست مخاطبان رساندم که به مرحله نهایی جایزه کتاب سال شعر جوان هم راه یافت و عملا این مجموعهها، تجربههای نوجوانی وجوانی آن دوره بودند. چاپ کتاب سوم این حس را به دنبال داشت که باید رضایتی درونی را در من به وجود بیاورد. ازطرفی دغدغهام فقط انتشار کتاب نبود. سالها در عرصه شعر کار کرده بودم و به خاطر شعر خیلی از مسیرهای زندگی را انتخاب کرده بودم. اصلا به خاطر شعر بود که در دانشگاه رشته فلسفه هنر را انتخاب کردم تا با مبانی تئوریک فلسفه و ادبیات آشنایی پیدا کنم. احساس میکردم باید خیلی چیزها در ذهنم تهنشین شود تا حاصل همان تجربههای درونی مسیرم را تعیین کند.
یعنی بعد از انتشار آن کتابها به این نتیجه رسیدید؟
بعضی چیزهای دیگر هم در این میان تعیینکننده بود. در سالهای گذشته شرایط انتشار کتاب خیلی سخت بود و ممیزیها و محدودیتها، شرایط دشواری را به وجود آورده بود که عملا چاپ شعر را غیرممکن میکرد. از آن مهمتر همانگونه که اشاره کردم دغدغهام این بود که تکلیفم را با خودم روشن کنم و با سومین کتابم بتوانم اتفاق مورد نظرم را رقم بزنم.
اگراشتباه نکنم در آن سالها بیشتر غزل مینوشتید؟
بیشتر نه، ولی در دو مجموعه قبلیام هم غزل چاپ شده و هم شعر سپید. همین حالا هم غزل مینویسم اما اساسا نگاهم به غزل متفاوت است. بهطور جدی هم غزل نوشتهام و هم اینکه در این باره کار پژوهشی انجام دادهام. مطالعاتی که داشتم من را به این نتیجه رساند که ادبیات کلاسیک آبشخور بنیادی و اساسی ما است و هرگز نمیتوان از کنار اتفاقاتی که درآن افتاده بهسادگی گذشت. واقعیت این است که در غزل معاصر هم اتفاقات قابل توجهی داریم اما بسیار محدودند. من امروز غزل را ژانر دیگری میدانم. چرا که شعر پیشرو ویژگیهایی دارد که انعکاس آن در غزل دشوار است. غزل در ژانر خودش میتواند خیلی هم جدی باشد. مثل ردیفخوانی که هم جذاب و لذت بخش است و هم دشواریهایی دارد ولی اگرصرفا به ردیفخوانی بپردازیم و قرار باشد دنیای امروز را بازتاب دهد و پاسخی برای نیازهای درونی انسان باشد، شاید خیلی سخت این اتفاق بیفتد. غزل باید ژانری با ویژگیهای خودش باشد. اگر از این زاویه به آن نگاه کنیم خیلی از تضادها و تناقضات آثار غزل سرایان امروز که سعی میکنند کارهایشان را با معیارهای شعر مدرن پیوند بدهند به چشم نمیآید. تلاشهایی که در این عرصه انجام شده است گاهی طنزآمیز است. غزل پستمدرن و غزل زبان و... بیشتر شبیه شوخی است درحالیکه در آثار شاعری مثل حسین منزوی هرگز چنین چیزهایی را نمیبینیم، ولی او بهعنوان یک شاعر تاثیرگذار به تثبیت رسیده است. البته باید توجه کنیم شاعرانی که توانسته باشند در غزلسرایی به چنین جایگاهی برسند محدودند.
محدودیتهای شعر کلاسیک در شعرهای کتاب تازه شما تاثیر گذاشته است و البته نکته مثبت شعرها به حساب میآید. انتخاب واژگان و موسیقی درونی سطرها گواه این نکته است که شاعر به ادبیات کلاسیک مسلط است و برای چینش واژگان وسواس به خرج میدهد.
اگرشما چنین برداشتی دارید حتما این اتفاق افتاده است. واقعیت این است که شناخت ادبیات کلاسیک و نوشتن شعر کلاسیک قطعا مزیتها و پیشنهادهایی را هم برای شاعر به دنبال خواهد داشت. یکی از همان ویژگیها ایجاد تسلط به زبان و کلمات و بهرهمندی از موسیقی است. در نحلههای مختلف شعر آوانگارد ما، تلاش شده که از کلمه موسیقیزدایی شود درحالیکه کلمه در هیچ شکلی خالی از موسیقی نیست؛ حتی در تکلم و بیان روزمره. این موسیقی قطعا فراتر از موسیقی عروضی و نیمایی و ارکاییک شاملویی است ولی هرشاعری که فرزند زمانه خود است نمیتواند به موسیقی بیتوجه باشد. آنهایی که سعی به موسیقی زدایی میکنند به نوعی اهمیت آن را نشان میدهند، باور کنید نمیتوان زبان را از جانمایه موسیقی خالی کرد. خیلی از شاعران تاثیرگذار و آوانگارد که روی شاعران دهه هفتاد هم تاثیر گذاشتهاند کسانی بودند که نهتنها از موسیقی، بلکه از وزن بهره بردهاند. شاعرانی مثل یدالله رویایی و دکتر رضا براهنی در شعرهایشان همواره از وزن استفاده کردهاند. براهنی درکتاب «خطاب به پروانهها» آثاری را به تصویر میکشد که درآن به موسیقی توجهی بنیادی شده است تا جایی که در بسیاری موارد سطرها از معناگرایی و مابه ازای دال و مدلولی واژگان فراتر میرود و به موسیقی خالص بدل میشود. مثلا در شعر معروف «دف»، دکتر براهنی ظرفیت استفاده از موسیقی وانتقال هیجان درونی هنگام سرایش را درک کرده و از آن استفاده درستی کرده است. بخشهایی از رویکرد براهنی را همنسلان ماگرفتند اما مشکل این بود که غفلت وجود داشت. یکی از دلایل غفلت هم همین بود که تسلط براهنی بر ادبیات کلاسیک را شاعران جوان ما نداشتند که سعی میکردند زیر پرچم آنها حرکت کنند.
یکی از میراثهای شعر براهنی در شعر دهه هفتاد رویکرد زبانی شاعران جوان بود.این مولفه در کتاب شما هم نسبت به مولفههای دیگر بیشتر دیده میشود.
تصورم این نیست که آنچه در این کتاب اتفاق افتاده زیر شاخه بازیهای زبانی و شعر زبان و جریانهایی از این دست طبقهبندی شود اما واقعیت این است که در این مجموعه رفتار با زبان و بازیهای زبانی و فرا رفتن از زبان به معنای متعارف و دم دستی وجود دارد و به نوعی شعرم را از سادهنویسی سالهای اخیر که اتفاقا تعبیر چندان مناسبی هم نیست، جدا میکند. شاید بتوانم بگویم رفتار زبانی در کارهای من بیشتر از آنکه تحت تاثیر شعرهای براهنی باشد متاثر از آثار رویایی است. برای من کتابهای «لبریخته ها» و «از دوستت دارم» و در کل زیباییشناختی همیشه مورد توجه بوده و این اتفاق در شعرهای او به شدت درونی شده و منجر میشود با آثاری خلاق و پیشرو و با معنای واقعی کلمه متفاوت مواجه شویم. با همه این حرفها من مجموعه خودم را تماما در این جریان نمیبینم.
ارسال نظر