«من» بی‌معناست

لی‌لا رضایی- مازیار فلاحی متولد ۲۶ مهرماه ۱۳۵۳ تهران است و با شناخت، موسیقی را آغاز کرده است. وی نوازندگی گیتار را از سال ۱۳۶۸ آغاز کرده است و در سال ۱۳۷۱، در رشته مهندسی صنایع وارد دانشگاه شد. از وی تاکنون ساخت موسیقی متن، ترانه‌ها و خوانندگی فیلم‌های دو راه‌حل برای یک مساله (به سفارش یونیسف)، مدرسه‌ای برای دیگران، تپش قلب، ققنوس (تلویزیون)، تیتراژ سریال لحظه دیدار (شبکه جام جم)، فیلم‌های به‌دنبال خوشبختی، دلواپسی، بی‌ستاره، سرسپرده (هدایت فیلم)، تیتراژ فیلم سینمایی دختران و سریال قلب یخی را نام برد. بخشی از گفت‌وگوی مازیار فلاحی را که متن کاملش روز پنجشنبه در ضمیمه آخر هفته چاپ خواهد شد در اینجا بخوانید:

شما از چه زمانی وارد عرصه موسیقی پاپ کشور شدید؟

من موسیقی را از سال‌ها قبل دنبال می‌کردم و قبل از اینکه وارد عرصه خوانندگی شوم، موسیقی فیلم می‌ساختم و به عنوان آهنگساز فعالیت می‌کردم. علاقه اصلی من به نوعی تلفیق سینما و موسیقی بود که آن را در ساخت موسیقی فیلم جست و جو می‌کردم.

یعنی تعصبی روی این ندارید که یک روز موزیسین باشید و یک روز بازیگر یا کارگردان؟

نه، چرا که مهم این است که چه بازتابی داشته و چقدر

موفقیت‌آمیز بوده است.

به نظرتان در موسیقی پاپ، چه چیزهایی را باید رعایت کرد تا بتوان ارتباط خوبی برقرار کرد؟

تعریف موسیقی پاپ مشخص است. موسیقی پاپ یک نوع از موسیقی است که باید همه طیف‌های سنی را در بر بگیرد و همه بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند و... این معنای واقعی موسیقی پاپ است که طیف بزرگی را در بر می‌گیرد.

موسیقی شما چقدر به این تعریف نزدیک است؟

من سعی کرده‌ام موسیقی‌ام طوری تاثیرگذار باشد، که هم موزیسین‌ها آن را بپسندند و هم آنهایی که اهل موسیقی نیستند و فقط شنونده‌اند.

پس دلیل استقبال از کارهای مجاز به همین دلیل است؟

دلایل جذب مخاطبان به موسیقی مجاز داخلی بیش از موسیقی غیر مجاز این است که این روزها موسیقی در ایران؛ محصول درک و فهم نیازهای مخاطب توسط هنرمندان به مراتب بیش از خارج از مرزهاست، درک نیازهای مخاطب تبدیل به احترام متقابل مخاطب و هنرمند شده است. چنین چیزی باعث جذب مخاطب بیشتر نسبت به آثاری که با نیازهای مخاطب بیگانه است می‌شود. من که سعی می‌کنم همه چیز را مد نظر داشته باشم.

پس کار جمعی برای شما جا افتاده است؟

ببینید یک خواننده پاپ باید آواز جمعی را بداند و معنای واقعی‌هارمونی را بلد باشد. چهارصدایی را بفهمد و به آن اشراف داشته باشد. در گروه دیگر کلمه «من» بی‌معناست و این «ما» است که مطرح است. نمی‌توانی به تنهایی در گروه شاخص شوی.

این ما شدن برای شما در برخی مواقع به قدری زیاد می‌شود که با تماشاچیان کنسرت ما می‌شوید و گریه هم می‌کنید. چرا؟

من در همه کنسرت‌هایم گریه نمی‌کنم. گریه‌کردن‌های من بستگی به حال آن لحظه‌ام دارد. یکباره در کنسرت برای من اتفاقی می‌افتد و آن لحظه به قول شما لحظه‌ای است که با دیگران تقسیمش کرده‌ام. وقتی در سالن چهره آدم‌های مختلف را می‌بینم، برایم لحظه بزرگ و دوست‌داشتنی است. وقتی می‌بینم که کسی دارد اشک می‌ریزد، می‌توانم سختی‌ها و دردهای او را تصور کنم. چرا که شاید خودم نیز آنها را تجربه کرده باشم. چنین چیزی به نظرم اصلا بد نیست. یکی از آهنگ‌هایم را برای پدر مرحومم خوانده‌ام که هر بار آن را در کنسرت اجرا می‌کنم حس می‌کنم پدرم در کنارم است.