بازخوانی یک مصاحبه خواندنی از شهلا لاهیجی
ناشری که تاجر نشد
او سالها پیش در گفتوگو با علیالله سلیمی که در سایت کتاب منتشر شده گفته بود: «به روایتی اولین زن ناشر ایرانی هستم که برای خودم از همان روز اول یک چهارچوب آرمانی در نظر گرفتم و سعی کردم تجارت اولین حرف را در انتشارات من نزند. مسائل زنان، مسائل اجتماعی یعنی علوم اجتماعی، علوم سیاسی و هنر و ادبیات داستانی شعبههای فعالیتی من است. از بین بخشهای یادشده ادبیات مربوط به مسائل زنان شاید مهمترینشان باشد که بههرحال پسوند مطالعات زنان آن را تعریف میکند. این پسوند از سال ۷۵ به انتشارات ما سمتوسویی دیگر داد و مرکز ثقل ما شد. بدین معنا که در این نشر کارهای پژوهشی مسائل زنان صورت میگیرد تا بعد به صورت کتاب منتشر شود.»
لاهیجی درباره انگیزهاش از کار فرهنگی و نشر گفته بود: «کار نشر برای من یک آرزو بود. خیلی سالها پیش آرزو داشتم مکانی را تاسیس کنم که آدمها بیایند کتاب بخوانند و کتاب به امانت ببرند و به طور کلی به کتاب نزدیک شوند. علت اصلی این آرزو هم نوع تربیت مادرم بود. او ما را بهشدت به کتاب وابسته کرده بود. حتی وقتی که سواد نداشتم و به مدرسه نمیرفتم مادرم خودش کتابها را برای ما میخواند و یکی از لذتهای بعدازظهرهای تابستان ما این بود که مادرم کتابی را با صدای بلند برای ما بخواند. گاهی هم آن وسطها خوابش میبرد و ما تکانش میدادیم و میگفتیم دنبالهاش را بگو، به هر حال این فضا ما را بیش از پیش با کتاب نزدیک کرد. آن هم در آن سالها که در خانوادهها کتاب نقش تعیینکنندهای نداشت ولی ما به واسطه مادرمان با انواع کتابها از نزدیک آشنا میشدیم.»
وی درباره تاثیر مادرش بر زندگی فرهنگیاش توضیح داد : «زندگی مادر من یک زندگی تاریخی است. برای اینکه مادر من جزو چهارمین دوره فارغالتحصیلان مدرسه دارالمعلمین بود. یعنی اولین مدرسهای که برای تربیت دختران معلم درست شده بود. مادر من فارغالتحصیل چهارمین دوره این مدرسه است. آنجا هم در آن زمان کنکوری داشت درست مثل کنکورهای دانشگاههای امروزی که نسبتش ۱۲ به ۱ بود یعنی از ۳۶۰ داوطلب تنها ۲۸نفر انتخاب میشدند. بههرحال بعد از فارغالتحصیلی مادرم از این مدرسه او پنجمین زنی بود که به استخدام دولت درآمد و به کار اداری پرداخت. آنها ابتدا کارشان را با حجاب شروع کردند. می توانید تصور کنید که سنتشکنی شگرفی در دوره خودش به شمار میرفته است. به همین جهت میتوانم بگویم مادر من بخشی از تاریخ مونث ایران است. ولی مهمتر از آن نگاهش بود که به نظرم خیلی نگاه مترقی و روشنی بود بهخصوص به مسائل پیرامونش. من اگر امروز چیزی دارم یا چیزی هستم بخش عمدهاش را مدیون بلندی فکر و آزادگی او هستم. ضمن اینکه مطلقا او هم مثل من به تقابل جنسها معتقد نبود و اعتقاد نداشت که مسائل و مشکلات زنان به مردان برمیگردد.»
لاهیجی درباره نقش دوران کودکی و چگونگی علاقهمند شدنش به آثار جدی ادبی گفته بود: «مادر من برای تابستانهای ما برنامه داشت. مثلا برای اولین بار کارهای الکساندر دوما را میخواند. یادم هست که من کلاس دوم یا سوم ابتدایی بودم که مادرم برای من این کتابها را تهیه میکرد البته نمیخرید چون کتاب آنقدر زیاد نبود برای ما کرایه میکرد و برای ما تکلیف میکرد که مواظب باشیم کتاب کثیف نشود. بعد از آن کتابهای ویکتور هوگو را میخواند. همین طور سال به سال که ما بزرگ و بزرگتر میشدیم درحد امکانات آن روز چیزی که اسمش ادبیات موجود بود یا ترجمه و تالیف شده بود در اختیار ما میگذاشت. بنابراین برای اولین بار این الکساندر دوما بود که مرا با کتاب آشنا کرد.»
این ناشر ضمن اخلاقمداری، بسیار صریحاللهجه و بیپروا از ناملایمات انتقاد میکرد، زیرا بر این باور بود نقد سازنده برای جامعه لازم است بااینحال زندگی فرهنگی و شغلی او همواره بیچالش نبود. دفتر انتشارات او در اسفند ۱۳۸۳ به آتش کشیده شد. ماموران آتشنشانی، آتشسوزی را عمدی دانستند اما عامل آن هرگز دستگیر نشد. به گفته او در آن زمان بیش از ده میلیون تومان از وسایل دفتر سوخت و صدمات معنوی بیشتر بود چون تمام فایلهای کتابها سوخت؛ تمام سوابق کتابها و مجوزها و قراردادها. چون در اثر انفجار در فایلر باز شد و مواد آتشزا روی پروندهها ریخت. این چهره فرهنگی در مصاحبهای گفته بود: «به هر حال دغدغههای متعددی ذهن هر کسی را که در این روزها با صنعت نشر سروکار دارد به خود مشغول میکند. یکی از دغدغهها نامعلوم بودن آینده است. ما نمیدانیم کسانی که در راهند چه برنامهای برای وضعیت فرهنگ کشور دارند. آیا آنها هم میخواهند کسانی را که نگاه نقادانه مثبت به مسائل دارند، حذف کنند؟ یا میخواهند بالاخره با آنها دیالوگ برقرار کنند و به سمت گفتوگوی شفاف پیش بروند؟ در حال حاضر هیچ تصوری از وضعیت آینده نداریم و همین ابهام چشمانداز کار را تیرهوتار کرده است.»