راهکارهای توسعه دانش و فناوری
امیر حسین فدائی مدرس دانشگاه صنعتی امیرکبیر منابع محدود و نیاز روزافزون جامعه جهانی، پدیده ای به نام رقابت را شکل و توسعه داده است. انتظار جوامع برای بهبود سطح زندگی، رفاه و دیگر شاخصهای توسعه در عرصههای مختلف، مجموعههای امروزی را ناچار به تلاش و تکاپو میسازد، تلاشی در راستای ایجاد زمینههایی برای جذب و استفاده از منابع موجود، اعم از انسانی یا مادی و به طور کلی کسب موفقیتی بیشتر در رقابتی که در همه عرصهها برقرار و جاری است. تاریخ بشر و پیمودن مسیر صنعتی شدن جوامع و به تبع آن، بروز نیازمندیها و دغدغههای نوین راهی را نشان میدهد که بشر به سرعت در مسیر گذار از آن است.
امیر حسین فدائی مدرس دانشگاه صنعتی امیرکبیر منابع محدود و نیاز روزافزون جامعه جهانی، پدیده ای به نام رقابت را شکل و توسعه داده است. انتظار جوامع برای بهبود سطح زندگی، رفاه و دیگر شاخصهای توسعه در عرصههای مختلف، مجموعههای امروزی را ناچار به تلاش و تکاپو میسازد، تلاشی در راستای ایجاد زمینههایی برای جذب و استفاده از منابع موجود، اعم از انسانی یا مادی و به طور کلی کسب موفقیتی بیشتر در رقابتی که در همه عرصهها برقرار و جاری است. تاریخ بشر و پیمودن مسیر صنعتی شدن جوامع و به تبع آن، بروز نیازمندیها و دغدغههای نوین راهی را نشان میدهد که بشر به سرعت در مسیر گذار از آن است. گذاری که امروز در عرصه دانش در حال اتفاق است و همگان لحظهبهلحظه شاهد توسعه مرزهای دانش بشری در حوزههای مختلف هستند. پرواضح است که در تقسیم منابع محدود جهان امروز، سهم آنانی که از دانش بیشتری برخوردارند، زیادتر است یا به زبانی عمومیتر، امروز تولید ثروت از مسیر تولید دانش و فناوری میگذرد.
کشورهای توسعهیافته با تکیه بر زیرساختهای پرقدرت خود در حوزه دانش و همچنین سرمایهگذاری مناسب، سعی در حفظ فاصله خود و در صورت امکان افزایش آن از سایر رقبا دارند و در این راه از هیچ کوششی فروگذار نمیکنند؛ تا جایی که حتی کمبود منابع انسانی خود را نیز با یک برنامهریزی مدون، از سایر کشورها به خصوص کشورهای جهان سوم و در حال توسعه تامین میکنند.
در دنیای مملو از اطلاعات و در نتیجه همین رقابتها، اکثر کشورهای جهان سوم دیروز و در حال توسعه امروز به راز عقب ماندگی خود پی بردهاند و آنان که داناترند برای جبران مافات، بیش از سایرین به دنبال کسب دانش و فناوری حرکت کرده و سرمایه گذاریهای فراوانی نیز انجام داده و میدهند. کشور ما نیز از این قاعده مستثنی نیست و با آگاهی از محیط پیرامونی و دشواریهای رقابتی که در همه عرصهها برقرار است، سعی در ارتقای جایگاه خود دارد. در یک کلام میتوان نتیجه گرفت که هدف و استراتژی برای کشور، مشخص است، تبدیل شدن به یک قدرت جهانی از طریق دستیابی به دانش و فناوری؛ اما مشکل کجا رخ میدهد؟ جایی که باید شیوههای مناسبی در لایههای پایین تر برای دستیابی به هدف و پیاده سازی استراتژی، تعیین و اجرا شوند، در واقع برنامه اجرایی اثربخش و کارآ اصلیترین چالش پیش رو است.
با این پیش زمینه، چندین راه برای توسعه دانش و فناوری بیان میشود:
راه اول، توسعه دانش از طریق رشد دانشگاهها، دانشجویان و سایر مراکز علمی و پژوهشی است که منجر به تولید دانش نظری و نشر آن میشود، اینکه بحث دانش نظری را مطرح میکنم به دلیل ساختار دانشگاهی کشورمان است مشخصا ارتباط میان صنعت و دانشگاه، ارتباط مناسب و موثری نیست و در مجموع میتوان گفت که لزوما در ساختار دانشگاهی و صنعتی ما رشد دانشنظری در دانشگاه، منجر به رشد صنایع یا اصطلاحا فناوری نمیشود. همانگونه که قابل مشاهده است، دانشگاههای ما از لحاظ نظری در مراتب بالاتر از متوسط جهانی هستند، چه از منظر تولید مفاهیم علمی و مقالات و هم از نظر نیروی انسانی، ولی بخش صنعت در زمینههای مختلف در جایگاه پایینتری به سر میبرد. در واقع دانشی که تولید میشود از جنس دانشی نیست که برای بخش صنعت کارآ و موثر باشد.
دوم، همکاری صنعتی با شرکتهای صاحب فناوری است که در ذیل تعریف پروژههای سرمایهگذاری مشترک و با تاکید بر انتقال دانش در مسیر پروژه، ارتقای دانش و اکتساب فناوری صورت میگیرد و البته این راه نیز در مواردی بهدلیل وجود شرایط سیاسی و بینالمللی دشوار و مهمتر از آن، فقدان مدیران متخصص با این مبحث در صنایع کشور و بعضا عدم آمادگی زیرساختی صنایع برای جذب دانش و فناوری انتقالی، در شرایط فعلی چندان نتیجه بخش نیست. نمونههای فراوانی از این قراردادها وجود دارد که در صنایع مختلف بسته شده و انتقال فناوری صورت نگرفته و ما حتی گاه در این موارد، به بازار صنایع از رده خارج کشورهای صاحب فناوری تبدیل شدهایم؛ نمونه واضح آن صنعت خودرو است که میتوان آن را با صنعت خودرو برخی کشورهای در حال توسعه مقایسهای ساده کرد، آنها از همکاری مشترک چه بهرهای بردهاند و ما چه سود؛ یا همین صنعت نفت و مثالهای فراوان دیگر.
اما بهنظر راه سومی هم هست که شاید برای ما نسخهای مناسب باشد. در شرایطی که بسیاری از زیرساختهای صنعتی در کشور قدیمی هستند، مدیریت صنعتی و علمی قدرتمند و متخصص کمتر وجود دارد یا به زبان بهتر باید گفت کمتر از مدیران متخصص استفاده میشود، از طرفی ارتباطات بینالمللی مناسبی برای همکاریهای بزرگ و نیز ظرفیتهای مناسب برای جذب فواید احتمالی حاصل از آن شکل نگرفته است، بهترین راه، استفاده از پروژههایی است که میتواند نقش محرک صنعت را ایفا کنند. به بیان دیگر در مسیر توسعه دانش و فناوری نیازمند یک لکوموتیو هستیم تا این قطار را با نیروی ایجاد نیاز خود پیش ببرد. قطاری که واگنهای آن دانش نظری دانشگاهها، زیرساختهای صنعتی، مدیران صنعتی متخصص و سایر مواردی است که در این مقال نمیگنجد.
اینکه بحث نیازشناسی و نیازسازی مطرح میشود، به این دلیل است که در حوزه دانش تا نیازی نباشد، یا تا مشکل و مسالهای وجود نداشته باشد کسی در پی حل آن نمیرود، پس استراتژی باید در جهت ایجاد نیاز تعریف شود، تا بالاجبار نیروی کار به دنبال حل مشکل برود و در نتیجه آن، تولید و رشد دانش اتفاق بیفتد. اما یک آفت بزرگ، این راه را تهدید میکند و آن غرق شدن مدیران در علاقه به اتمام و افتتاح پروژه است، یعنی مدیر هدف را فراموش میکند، از یاد میبرد که چگونگی طی مسیر انجام پروژه و وسیلههای انجام آن، مهمتر از تمام کردن پروژه هستند. در بسیاری از موارد اتفاق افتاده است که مدیران برای نهایی کردن اینگونه پروژهها با یک عملکرد اشتباه، قطار را از مسیر خارج و کل موضوع را بی اثر کردهاند.
اما در این مجال لازم میبینم تا به یکی از مهمترین سوالات جامعه که زیاد پرسیده میشود، پاسخ دهم. بسیار اتفاق افتاده که در سر کلاس دانشجویان عزیز، ما را زیر سوال میبرند که نیاز ما به انرژی هستهای چیست؟ شاید با شرحی که در بالا عرض شد، مطلب واضح تر شده باشد.
فارغ از نیاز ما به انرژی که هر روزه در حال گسترش است، ایجاد ساختارهای لازم جهت تولید انرژی هستهای، نیازمند توسعه و پیشرفت در بسیاری از رشتههای علوم پایه و مهندسی از قبیل فیزیک، شیمی، مواد، مکانیک، فرآیند، کنترل، برق و ... است. یعنی بسیاری از رشتهها باید قابلیت حل مسائلی را داشته باشند که به دلیل پیچیدگی بسیار بالا، نیازمند دانش روز است و این یعنی، صنعت هستهای یک لکوموتیو مناسب برای توسعه دانش و فناوری در کشور است. ساخت رآکتورهای هسته ای، با توجه به الزامات بسیار سختگیرانه که تکنولوژی بالایی جهت تامین آن مورد نیاز است، تا در صورت وقوع حوادث احتمالی در رآکتور چه از محیط بیرونی مانند زلزله و چه از نظر کارکردی مانند وقوع نقص فنی در یکی از اجزای نیروگاه، در بدترین شرایط نیز از نشت مواد رادیواکتیو به محیط جلوگیری کند، در بالاترین سطح دانش و فناوری قرار دارند. بنابراین حرکتی که در کشور اتفاق افتاده است و باعث شده تا سرمایهگذاری مناسبی از جانب دولت در این عرصه صورت گیرد، میتوانست فضایی مناسب در اختیار صنایع و دانشمندان برای تحقیق و پژوهش در حوزههای مختلف ایجاد کند که این راهی مناسب برای توسعه دانش و فناوری بود. صنایع برای تامین تجهیزات موردنیاز ساخت نیروگاه هستهای باید زیرساختها و دانش خود را به حدی برسانند که قابلیت تامین تجهیزات بر اساس الزامات ایمنی صنعت هستهای را داشته باشند، پس نیاز به دانشمندان و محققان خواهند داشت و با توجه به وجود یک بازار مناسب برای عرضه محصولاتشان، توجیه اقتصادی لازم برای نوسازی و بهبود زیرساختها را نیز بهدست خواهند آورد؛ این همان چیزی بوده و هست که میتوانست و میتواند صنعت ما را دگرگون کند.
اما چرا این مهم کاملا تحقق نیافت، یعنی واحدی (دستگاهی) بهعنوان متولی در این جهت گام برنداشت و نقش مناسبی برای خود تعریف نکرد و بهجای تلاش برای تحریک صنایع به رشد و توسعه، کل موضوع بیشتر شبیه به یک آزمایشگاه بزرگ شد و صنایع را به بازار جدیدی متمایل نکردند. در اینگونه مواقع مدیران غیرمتخصص، هدف اصلی را فراموش کرده و به جای توسعه دانش و فناوری در داخل و تاکید بر بومیسازی، تنها به دنبال یک محصول میروند، آن هم از هر راهی. به هرحال ماهی را هر وقت از آب بگیریم تازه است، هنوز هم میتوان از تجربیات درس گرفت و مسیری که میتواند ما را به نتایج مطلوب برساند، انتخاب کرد و برای کشور عزیزمان عزت آفرید.
بنابراین بهنظر میرسد، آنچه برای توسعه علمی و فناوری کشور میتواند بهعنوان مسیری مناسب مورد توجه قرار گیرد این است که، سازمانِ مشمول با تعریف نقشی مسوولانهتر در قبال سایر صنایع، به تصحیح استراتژی خود بپردازد. بر کسی پوشیده نیست که استفاده از نیروگاههای هستهای برای همه کشورهای عضو آژانس بهعنوان حق مسلم در نظر گرفته شده است و براساس معاهدات بینالمللی، کشورهای صاحب فناوری وظیفه دارند در این راستا کشورهای خواهان را پشتیبانی فنی کنند و از طرف دیگر، بالاترین تکنولوژی و دانش در صنعت هستهای در بخش ساخت نیروگاهها است و این بخش از صنعت هستهای از نظر بینالمللی نیز بدون چالش است. بنابراین این حوزه با یک مدیریت صحیح و تعریف استراتژی مناسب میتواند نقش بسیار کلیدی در توسعه صنعتی کشور ایفا کند و سازمان انرژی اتمی را تبدیل به جایگاهی برای ارتباط مناسب صنعت و دانشگاه؛ یعنی همان حلقه گمشده توسعه کند.
با توجه به موارد ذکر شده قبلی، روشن است که تمام این مزایا در ساخت داخلی نیروگاه نهفته است نه در قراردادهای کلید در دست که بعضا عوایدی برای کشور ما ندارد. در گام بعدی باید پذیرفت که هستهای یک صنعت است نه یک محصول، بنابراین باید با صنایع مرتبط پیوندی منطقی داشته باشد. در صورتیکه صنعت هستهای بهصورت مجزا از سایر صنایع موجود در زنجیره خود، فعالیت کند و نتواند ارتباطی منطقی با سایر صنایع کشور برقرار کند، این روند به مرور زمان میتواند منجربه حذف این صنعت در کشور شود؛ یعنی به جایی برسیم که هزینه آن از مزایایش بیشتر باشد. این صنعت باید در کنار خدمات و ارزشهای والایی که آفریده است، از وضعیت فعلی خارج شود و در بخش صنعت، براساس مفاهیم اقتصادی و صنعتی، نقشی ارزشمند در زنجیره صنعت برعهده بگیرد و در ارتباط با سایر صنایع، به حیات خود ادامه دهد و نقشآفرینی کند؛ آنگاه وجود آن به نفع صنایع مرتبط و کل کشور میشود. نهایتا در یک جمعبندی مختصر و متناسب با این مجال، به نظر میرسد ضروری است تا سازمان نقش و جایگاهش در صنعت کشور را بازتعریف کند، از حالت آزمایشگاهی و محصولمداری صرف خارج شود و با به کارگیری مدیران متخصص و قدرتمند و با حرکت در مسیر دستیابی به فناوری ساخت نیروگاههای هستهای براساس توانمندی داخل، با تعریف پروژههای مناسب، بازار مناسبی برای صنایع داخلی ایجاد کند و در کنشی قدرتمند و پیوسته با سایر صنایع، بتواند نقش لکوموتیو محرک صنعت را ایفا کند.
ارسال نظر