پاسخ به فراخوان
چند نکته درباره استراتژی توسعه صنعتی؛ دو نگاه
نوشته حاضر در پاسخ به فراخوان صفحه صنعتومعدن است که پرسیده بود آیا در شرایط فعلی ایران و جهان، تدوین و اجرای توسعه صنعتی یک ضرورت است؟
جواد رنجبر
نوشته حاضر در پاسخ به فراخوان صفحه صنعتومعدن است که پرسیده بود آیا در شرایط فعلی ایران و جهان، تدوین و اجرای توسعه صنعتی یک ضرورت است؟ در «آلیس در سرزمین عجایب» آلیس از گربه چشایر میپرسد: راه از کدام سمت است؟ گربه چشایر میگوید: کجا میخواهی بروی؟ آلیس میگوید: جایی که میروم مهم نیست. گربه چشایر میگوید: پس از هر طرف که بروی مهم نیست. قبل از هر مطلبی باید بدانیم کجا میخواهیم برویم.
استراتژی پرکاربردترین واژه در بین سیاستمداران، مدیران ارشد و میانی در کشور هم در بخش خصوصی و هم در بخش دولتی است. همه به نوعی شیفته استراتژی و تدوین آن هستند، اما وقتی متن برخی اسناد را که عنوان استراتژی دارند، میخوانیم غیر از کلیاتی مانند: «لزوم توجه به علم» یا «در نظر گرفتن اصول اقتصادی» دستگیرمان میشود. بنابراین به این نتیجه میرسیم که این اسناد نمیتوانند راهنمای خوبی برای رسیدن به مقصد باشند. تازه کدام مقصد؟ آیا صرف علاقه کافی است تا به نقطه مورد نظر برسیم؟
به نظر میرسد توجه به نکات زیر در بحث استراتژی و تدوین آن در بخش صنعت میتواند موردنظر و بررسی قرار گیرد:
۱ - برنامهریزی به ویژه در حوزه اقتصاد اساسا تفکری چپ گرایانه است. اگر بپذیریم که دوره چپ گرایی، حداقل در قالبهای شرقی آن، به پایان رسیده است باید بپذیریم که دوره برنامهریزی اقتصادی هم به پایان رسیده است. پس تدوین استراتژیهای بلند مدت، برای هر حوزهای از زندگی بشر، خالی از اشکال نیست. این اشکال در حوزه اقتصاد و صنعت به دلیل ماهیت متحول آن و تعلق به روندهای جهانی برجستهتر است؛ بنابراین قرار گرفتن در چارچوب برنامهریزیهای بلندمدت امکان بروز خلاقیت و تحرکهای عملیاتی را کاهش میدهد.
۲ - اگر بند اول را بپذیریم این سوال مطرح میشود: جایگزین برنامهریزیهای استراتژیک چیست؟ پاسخ سادهای که میتوان به این سوال داد این است: به جای جملات طولانی و کلی استراتژیها و برخی عبارات که مصداق پنجه را گشود و گفت یک وجب است، میتوان به برنامهریزیهای منسجم کوتاه مدت پرداخت. مثلا به جای اینکه وزیر صنعت بنویسد رشد صنعت هر ساله باید به عدد ۸ یا ۹ درصد برسد، بهتر است مثلا مدیرکل صنایع خودرویی بنویسد امسال مشکلات زیرساختی مربوط به کاهش ظرفیت صنایع خودرویی کشور را فعال خواهیم کرد یا رییس سازمان صنعت استان بنویسد که امسال برای توسعه صادرات صنعت شیرینی و شکلات مشکلات زیرساختی در حوزه بازاریابی در شرق اروپا را حل خواهیم کرد.
۳ - اگر بند دوم را به عنوان یک راه جایگزین مدیریتی و اجرایی بپذیریم، پاسخمان به مخالفان که طبعا موافقان برنامههای استراتژیک هستند، چه خواهد بود؟ اولین پاسخ این است: معمولا برنامههایی که لقب استراتژیک میگیرند، انگار برای انجام نشدن نوشته میشوند. حدود ۶۰ سال است که درباره جدا کردن درآمد نفت از بودجه کشور به روشهای مختلف بحث و بررسی میشود؛ اما هنوز هیچ قدمی برای آن برداشته نشده است. در حالی که اگر هر کدام از دولتهایی که در این ۶۰ سال روی کار آمدهاند بر اساس برنامهریزیهای کوتاه مدت سالانه فقط ۲ درصد از سهم نفت را از بودجه کم میکردند، الان ۱۰ سال بود که بودجه بدون نفت داشتیم.
۴ - اما الزامات برنامهریزیهای ذکر شده در بند ۲ چیست؟ سادگی برنامهریزیهای مدیریتی و اجرایی شبیه سادگی نثر سعدی است که سخت و دیررس است. اولین گام برای رسیدن به این سادگی ایجاد حالت تعادل در صنعت است. حالت تعادل حالتی است که در آن صنعت بر مبنای حداقلهایی که باید داشته باشد، میتواند بدون هزینه بسیار و افت و خیز متولد شود و تداوم یابد. زمین سنگلاخ آماده سرعتهای بالا نیست. اول باید زمین آسفالت شود و سپس برای سرعت رانندگی آن فکر کرد. شرط اول آن نیز زیرساختهای صنعتی کشور از همه نوع است. زمانی که دانشکدههای صنعتی نمیتوانند مهندسان قابلی به کارخانهها بفرستند، انتظار توسعه صنعتی بیهوده است. وقتی برای رسیدن به پایتخت یک کشور اروپایی باید چند ماه در نوبت ویزا ماند، نمیتوان از حرکتهای جهانی صنعت صحبت کرد و زمانی که دولت به راحتی در قیمتگذاری کالاهای صنعتی دخالت میکند، نمیتوان از رقابت صحبت کرد. تورم هم شاه بیت همه این مسائل است.
وقتی تورم صفت افسارگسیخته را یدک میکشد، صنعت نمیتواند بار آن را در عرصه رقابت با خارجیها بر دوش کشد. فهرست این مثالها را متاسفانه میتوان طولانیتر کرد: پیشنهادهای ناگهانی و التهابزا چون سه نرخی شدن ارز و اخلالهایی که در مساله سادهای چون تامین مرغ به وجود میآید و باز از همه اینها مهمتر رانتی بودن اقتصاد است. فقدان سنتهای کارشناسی و تجمیع تجربیات مساله دیگری است. در مسالهای مثل فوتبال در اروپا گاه سابقه مربیان به یک دهه میرسد. یعنی ماندگاری متخصصین به عنوان سمبلهای عقل جامعه در پستهای تخصصی، چیزی که در ایران وجود خارجی ندارد. با وجود این عوامل نمیتوان به برنامهریزیهای تخصصی و دقیق و کوتاه مدت در حوزه صنعت (با سادگی فوقالذکر) رسید و مطرح شدن استراتژی نیز مسکنی است که قطعا قابل اجرا و توسعه نیست؛ چرا که نه میتواند و نه انتظار میرود که بتواند همه این مسائل را در یک دوره مشخص حل و فصل کند. بنابراین توسعه زیرساختها، توسعه انسانی و آزاد کردن اقتصاد از هر نوع چارچوب برنامهای و حمایتی به صورت اتوماتیک منجر به توسعه صنعتی کشور میشود. اتفاقا استراتژیها گاه به دلیل بالا بودن سطح فکری نویسندگان آن مانع از رشد طبیعی صنعت یا هر عرصه دیگری که برایش استراتژی مینویسند، میشود. زمانی که نیاز اصلی مهارتی کارگران یادگرفتن جوشکاری پیشرفته و کار با دستگاه «CNC» است استراتژیستها از نانوتکنولوژی صحبت میکنند. دقیقا شبیه به ساختمانی که قبل از فونداسیون به نازک کاری رسیده باشد.
۵ - و نکته آخر و بسیار مهم این است که چه کسی یا چه گروهی باید استراتژی توسعه صنعتی را بنویسد؟ چه گروهی توانایی آن را دارد که ایران بزرگ را با همه استانهای آن بشناسد و برای آن استراتژی توسعه صنعتی بنویسد. البته منظور استراتژی کاربردی است و گرنه متنهایی که با این عناوین نوشته شده است و متضمن جملاتی چون لزوم ارتقای تولید، افزایش تولید و... است، نیست. تازه هر استان دارای حداقل ۲ یا ۳ صنعت است که چگونگی توسعه آنها به دانش بسیار و گستردهای نیاز دارد.
بنابراین به نظر میرسد، با یک دید بدبینانه، تدوین استراتژی ملهم از ترس از رویارویی مستقیم با پدیدهها و رتق و فتق امور و نوعی فرافکنی است و با دید خوش بینانه تلاش و صرف انرژی زیادی است که با نیت خوب برای بهبود امور به کار گرفته میشود، اما معمولا نتیجهای بسیار اندک در بردارد.
ارسال نظر