احسان شادی

مسعود میرکاظمی، وزیر بازرگانی ایران است. او پیش از اینکه به وزارت بازرگانی بیاید مدت‌ها مدیرعامل مرکزی بوده است که اتفاقا چند کارخانه قند کشور از زیرمجموعه‌هایش بودند. به این ترتیب انتظار می‌رفت که نسبت به مساله صنعت قند و شکر رفتاری براساس آگاهی‌های قبل داشته باشد. این اتفاق اما نیفتاده است و واردات بیش از ۳میلیون تن شکر در سال ۱۳۸۵ موجب شده است این مساله دردسرساز شود. میرکاظمی و همکارانش در وزارت بازرگانی اکنون در وضعیتی قرار گرفته‌اند که در توانایی آنها برای تنظیم بازار شکر و برنج‌ تردید ایجاد شده است. در حالی که حتی وزیر کار و امور اجتماعی به همراه وزیر سابق صنایع، وزیر کشور و وزیر جهاد کشاورزی در زمستان ۱۳۸۵ در نامه‌ای به رییس‌جمهور خواستار تجدید نظر در میزان واردات بودند، اما این اتفاق نیفتاد. در ۱۸ ماه گذشته برخی مسوولان وزارت بازرگانی برای توجیه فقدان کارآمدی خویش در تنظیم بازار شکر به طوری که ضمن حفظ قدرت خرید مصرف‌کنندگان به تولید داخل نیز آسیب نرسد چندین موضوع را مطرح کرده‌اند.روزی گفته‌اند که کاهش ۱۰۰درصدی تعرفه‌ واردات شکر با هدف ارزان نگه‌ داشتن قیمت این محصول در داخل بوده است. وقتی اما قیمت مصرف‌کننده کاهش نیافت و تولید داخل نیز آسیب دید، تولیدکنندگان را متهم کردند که می‌خواهند تولیدات خود را با قیمت بالاتر به دولت بفروشند و...اکنون که معلوم شده است وزیر کار و امور اجتماعی در نامه‌ای به رییس‌جمهور به اقدام وزارت بازرگانی در زمینه واردات انبوه شکر اعتراض کرده است، وزیر بازرگانی مساله را به «موقعیت حساس» کشور هدایت کرده و منتقدان را به عدم درک صحیح از این موقعیت متهم می‌کند. به نظر می‌رسد، اما این توجیه نیز فاقد کارآیی برای ناتوانی وزارت بازرگانی باشد.واردات انبوه شکر و نگه‌داشتن آن در انبارها در حالی که عرضه شکر در دنیای پر از رقابت کنونی آشکار است چگونه با «موقعیت حساس» ارتباط پیدا می‌کند؟واقعیت این است که برخی مدیران میانی وزارت بازرگانی در تحلیل خود از تولید و مصرف شکر اشتباه کرده و اکنون سعی می‌کنند اشتباه خود را به شکل‌های متفاوت توجیه کنند. آیا وزیر بازرگانی ایران نیز در این مسیر افتاده است و راه را به‌روی انتقادها می‌بندد؟