محمدحسین برخوردار

امروزه به‌طور فزاینده‌ای همه جا صحبت از نقش مدیریت در بهبود تولید و تجارت کشور است. همه مردانی که در دولت، دستی بر اقتصاد کشور دارند، از وزیر صنعت، معدن و تجارت تا روسای سازمان‌های تابعه آن، به دنبال شناسایی مدیران شایسته و معرفی ایشان به‌عنوان الگوی مدیریت هستند تا بتوانند به این طریق تحرکی در عرصه مدیریت کشور ایجاد کنند.

اما در اقتصاد فرارقابتی امروز که سرعت تولید و تجدید فناوری‌های جدید در برخی حوزه‌ها، حتی به کمتر از یکسال رسیده، سخن گفتن از واژه مدیریت و مدیر شایسته، فقط به معنای این نیست که چگونه می‌توان یک اداره، سازمان یا یک بنگاه اقتصادی را اداره کرد، یا اینکه چه قوانینی را باید برای بهره‌وری بیشتر در یک بنگاه پیاد‌ه‌سازی کرد. بلکه موضوع مدیر شایسته باید به مباحثی فراتر از این مقولات بپردازد و توقع از اطلاق عنوان مدیر شایسته به یک نفر، بیش از اینها است.

در طول تاریخ و در تمام کشورهای جهان این موضوع که یک مدیر درستکار، سالم و پایبند به قوانین اخلاقی در نظر مردم مورد احترام قرار گرفته، یک موضوع پذیرفته شده است و تمام ادیان و مکاتب بشری به نوعی، اصولی را درخصوص ویژگی‌های یک مدیر سالم تشریح کرده‌اند تا جامعه خود را به سوی کمال و موفقیت برسانند، اما امروزه باید «تفکر منظم در مورد آینده» را نیز جزو موارد ضروری انتخاب یک مدیر شایسته به شمار آورد. صرف اینکه یک فرد بتواند سرمایه‌ای گردآوری کرده و با کمک شرکت‌هایی که در خارج کشور اقدام به فروش عناوین پرطمطراق می‌کنند، تاییدیه‌ای برای خود دست و پا کند و با در اختیار گرفتن روابط و لابی گری در دستگاه‌های دولتی و تکیه بر اشتغال‌زایی غیراستاندارد، شئوناتی برای خود به هم بزند، نمی‌تواند شاخص مناسبی برای اطلاق مدیر شایسته باشد.

شاید زمانی تلاش مدیران برای ورود تکنولوژی جدید، شایسته تقدیر و تحسین بود، ولی شرایطی که امروز در بنگاه‌های صنعتی و تجاری قابل مشاهده است، بیانگر آن است که صرف ورود تکنولوژی تولید هم نمی‌تواند نشانگر خصوصیات برتر یک مدیر موفق باشد. امروزه بسیاری از شرکای خارجی ما، از مرحله صادرات کالای ساخته شده، گذر کرده‌اند و دوره نوینی را با محوریت صادرات خطوط تولید، مواد اولیه و خدمات مهندسی پایه‌گذاری کرده‌اند. اینکه انگیزه‌های آنها در برخی حوزه‌ها برای صادرات کالای ساخته شده به کشور ما کاهش پیدا کرده است، نه به دلیل تلاش و کوشش ما و توان مدیریتی و تحمیل خواسته‌های ما به ایشان است، بلکه بیشتر به جبر زمانه باز می‌گردد. آنها خود به این نتیجه رسیده‌اند که در برخی حوزه‌ها، منفعت‌شان در صادرات کالای ساخته شده نیست، بلکه در فروش خطوط تولید است. البته در واگذاری این خطوط، شروطی را لحاظ می‌کنند که منافع آنها چند برابر قبل باشد و این همان گذرگاهی است که مدیران شایسته باید به آن توجه داشته باشند.

مدیران شایسته باید بتوانند از ظرفیت بنگاه‌های دانش‌بنیان کشور بهره‌برداری کنند و در کنار خرید خطوط تولید از شرکای خارجی، بخشی از فرآیند طراحی، نصب، راه‌اندازی خطوط تولید یا خدمات پشتیبانی و مهندسی آن را به این بنگاه‌ها واگذار کنند. شرکت‌های دانش‌بنیان، متشکل از جوانان نخبه ایرانی که تنها سرمایه آنها دانش است، منتظر چنین فرصت‌هایی هستند تا توانایی‌ها و ظرفیت‌های خود را در نوآوری و تولید به منصه ظهور برسانند، ولی متاسفانه شرکای خارجی بنگاه‌های داخلی، دقیقا نقطه اصلی گذرگاه توسعه کشور را شناسایی کرده و اجازه عرض اندام دانش‌بنیان‌های داخلی را در عرصه خطوط تولید نمی‌دهند.

هر چند این موضوع رنج آور است، اما واقعیت این است که در دنیایی که اقتصاد حرف اول و آخر را می‌زند، نمی‌توان از رقیب خارجی توقع دیگری داشت، ولی سوال کلیدی این است که چرا مدیران داخلی به این موضوع دامن می‌زنند؟

گزنده‌ترین واقعیت موجود در عرصه صنعت و دردآورتر و حقارت بارتر از نوع رفتار شرکای خارجی، این است که مدیران داخلی که گاهی اوقات از ایشان با عنوان مدیر شایسته نیز نام برده می‌شود، حاضر به پذیرش نقش جوانان خلاق ایرانی و شرکت‌های دانش‌بنیان داخلی نیستند. آنها ترجیح می‌دهند خطوط تولید را یکجا از شرکای خارجی خود خریداری کنند و به موازات آن، مواد اولیه این خطوط را نیز به بهایی مضاعف از خارجی‌ها خریداری کنند، ولی بدون توجه به ضرورت«تفکر منظم در مورد آینده» حاضر نیستند حتی پشتیبانی از خطوط تولید خریداری شده را به شرکت‌های داخلی واگذار کنند. متاسفانه چنین مدیرانی که امروز از آنها با عنوان شایسته نام برده می‌شود، جوانان ایرانی را فقط برای جاروکشی خطوط تولید می‌خواهند و بس و این خیانتی بزرگ است که آینده در مورد آن به تلخی قضاوت خواهد کرد.