اوج بی‌اعتمادی به ابرشرکت‌ها

منجیونی ۲۶ ساله دارای مدرک فوق لیسانس اطلاعات و کامپیوتر از دانشگاه پنسیلوانیاست (یکی از هشت دانشگاه برتر آمریکا). او در یک خانواده ثروتمند بزرگ شده و طبق گفته دوستان و آشنایانش، جوانی مهربان و دغدغه‌‌‌مند نسبت به مسائل اجتماعی است. یک نویسنده فریلنسر بریتانیایی که مدتی با او در ارتباط بوده در مصاحبه‌‌‌ای گفته: «در کل، تصویری که از او دارم به جز کنجکاوی و مهربانی، نگرانی عمیقش نسبت به آینده بشریت و عزم راسخش برای بهبود خودش و جهان، چیزی نبود. ما در جایی از گفت‌‌‌وگوهایمان، درباره تفاوت‌‌‌های سیستم بیمه درمانی آمریکا و بریتانیا صحبت کردیم. او از گرانی بیمه درمانی آمریکا شاکی بود و گفت به سیستم بیمه بریتانیا حسودی‌‌‌اش می‌شود.»

حالا دو هفته از آن ماجرا گذشته و منجیونی نه‌تنها با محکومیت جهانی مواجه نشده بلکه در فضای آنلاین، مورد حمایت بسیاری از کاربران قرار گرفته. یک سازمان فعال در حوزه امنیت سایبری به نام CIS  اعلام کرده که حمایت گسترده کاربران از این حمله ممکن است باعث وقوع حملات خشونت‌‌‌آمیز مشابه به مدیران سایر شرکت‌های بزرگ بزرگ شود: «روایات حامی این حمله می‌توانند افراد همفکر را تشویق به چنین اقداماتی کنند، مخصوصا که منجیونی از نگاه مردم، همچنان یک شخصیت دلسوز و قهرمان آمریکایی است.» تهدیدهای آنلاین گسترش یافته و چند تابلو با عکس مدیران حوزه خدمات درمان در سطح نیویورک دیده شده که روی آنها نوشته «تحت تعقیب». پلیس محلی آلتونا به ای‌‌‌بی‌‌‌سی نیوز گفته آنها نیز با تهدیدها و واکنش‌‌‌های منفی نسبت به دستگیری منجیونی مواجه شده‌‌‌اند. همچنین مک دونالد، محل دستگیری منجیونی. CIS هشدار داده که حتی دادگاه او در نیویورک نیز می‌تواند هدف حملاتی قرار بگیرد.

این موسسه همچنین گفته اقدامات منجیونی، دیدگاه مردم را نسبت به خشونت به عنوان «کاتالیزور تغییر» تقویت کرده است. صنعت خدمات درمانی و شرکت‌های داروسازی آمریکا احتمالا بیش از همه در برابر این جریان آسیب‌‌‌پذیرند و علتش چالش‌‌‌هایی است که بسیاری از مردم در دریافت خدمات بیمه تجربه می‌کنند. طی چند روز اخیر، بسیاری از کاربران شبکه‌‌‌های اجتماعی، تجربیات منفی خود از شرکت‌های بیمه درمانی را با دیگران به اشتراک گذاشته‌‌‌اند.

ماه نوامبر، شرکت بیمه خدمات درمانی «الونس» اعلام کرد محدودیت‌هایی در رابطه با پوشش بیمه بیهوشی اعمال خواهد کرد. این خبر، واکنش شدید مردم را به دنبال داشت. حالا ماجرای تیراندازی منهتن باعث شده توجه‌‌‌ها دوباره به این موضوع معطوف شود. به دنبال مرگ تامپسون، الونس اعلام کرد این طرح را از دستور کار خارج کرده. طبق گزارش‌CIS، پست‌‌‌هایی در شبکه‌‌‌های اجتماعی، مدیرعامل الونس را خطاب قرار داده‌‌‌اند. سایر شرکت‌های بیمه نیز مصون نیستند. طبق بررسی‌‌‌های ‌CIS، ممکن است مدیران سایر سازمان‌های خدمات عمومی نیز هدف تهدیدها قرار بگیرند.

درس عبرتی برای شرکت‌های بزرگ

قتل برایان تامپسون و واکنش مردم نشان می‌دهد که ناامیدی از شرکت‌های آمریکایی به اوج خود رسیده. قبلا مردم می‌‌‌گفتند «ما به شما اعتماد نداریم» اما حالا تلویحا این پیام را می‌دهند که «ما از شما متنفریم».

گرچه بسیاری این خشونت را محکوم کرده و به خانواده و همکارانش تسلیت گفته‌‌‌اند، اما پیام‌‌‌هایی از این قبیل در میان انبوهی از شکایات از بیمه‌‌‌های درمانی گم شده‌‌‌اند.

در چنین شرایطی، معمولا رهبران سازمان‌ها به یک تسلیت و عزاداری ساده اکتفا می‌کنند و سپس امنیت خود را بالا می‌‌‌برند، بدون توجه به واکنش گسترده مشتریان به یک اتفاق. شاید چون با خود می‌‌‌گویند «بیمه چه ربطی به ما دارد؟» آنها به اشتباه تصور می‌کنند که مردم کم‌‌‌حافظه‌‌‌اند و چند هفته بعد ماجرا را کلا فراموش می‌کنند. مدیرانی که چنین تصوری دارند، نتوانسته‌‌‌اند اهمیت این رویدادهای اعتراضی را درک کنند.

طبق آمارها در سال‌های اخیر، ناامیدی مشتریان و کارکنان و جوامع نسبت به شرکت‌ها افزایش یافته و حالا این ناامیدی دارد تبدیل به خشم می‌شود. طبق نظرسنجی موسسه گالوپ در سال‌جاری، تنها ۱۶‌درصد آمریکایی‌‌‌ها می‌‌‌گویند به شرکت‌های بزرگ اعتماد دارند. در سال ۲۰۰۱ این رقم ۲۸‌درصد بوده است. از سوی دیگر، یک شکاف عمیق اعتقادی میان رهبران شرکت‌ها(مدیران و سهامداران) و مردم(مشتریان و کارکنان) وجود دارد. طبق نظرسنجی مدرسه حقوق هاروارد، در حالی که ۸۴‌درصد مدیران فکر می‌کنند شدیدا مورد اعتماد مشتریان هستند، تنها ۲۷‌درصد مشتریان واقعا چنین حسی نسبت به مدیران شرکت‌ها دارند. این شکاف میان تصور و واقعیت در مورد کارکنان نیز وجود دارد.

طی سال‌های اخیر، صحبت‌‌‌های بسیاری در رابطه با عبور از «سرمایه‌‌‌داری سهامداران» به «سرمایه‌‌‌داری ذی‌نفعان» صورت گرفته است. حامیان این ایده می‌‌‌گویند برای حفظ سلامت بلندمدت کسب‌و‌کارها و جامعه باید هدفی فراتر از بازگشت سرمایه به سرمایه‌‌‌داران داشته باشیم. اما حتی آن شرکت‌هایی که سال ۲۰۱۹ متعهد شدند این رویکرد را پیش بگیرند، در انجامش کوتاهی کرده‌‌‌اند.

کارشناسان مدرسه کسب‌و‌کار هاروارد می‌‌‌گویند وقت آن رسیده که رهبران شرکت‌ها کاستی‌‌‌های کلیدی خود را که موجب واکنش منفی مردم می‌شود شناسایی کنند که مهم‌ترین آن، ناتوانی در ارائه ارزش واقعی به مشتریان، کارکنان و جامعه است. این روزها مشتری‌‌‌ها حس می‌کنند مجبورند برای خدمات و کالاهای کمتر، پول بیشتری پرداخت کنند. گرچه حوزه خدمات درمان و دارو احتمالا بیشتر هدف انتقادات قرار می‌‌‌گیرند اما این برای هر کسب و کاری در هر صنعتی که نتوانسته مشتریان را راضی نگه دارد، رخ می‌دهد. همین امر در مورد کارکنان نیز صدق می‌کند. عدم‌دریافت حقوق منصفانه و متناسب، انعطاف‌‌‌پذیری و فرصت‌‌‌های رشد از جمله مطالبات کارکنان، به‌ویژه نسل وای و زد است در حالی که آنچه کارفرمایان به کارکنان ارائه می‌دهند، به اندازه کافی منصفانه نیست، ساعات کار طولانی، درآمد کم و عدم‌امنیت شغلی.

علاوه بر مشتریان و کارکنان، جوامع نیز مطالباتی از شرکت‌ها دارند که عمدتا برآورده نمی‌‌‌شوند. مردم از شرکت‌ها انتظار دارند در مقابل اجتماع و محیط‌زیست، مسوولیت‌‌‌پذیر باشند. اما غالب شرکت‌ها بیشتر به شعارهای کلیشه‌‌‌ای بسنده می‌کنند. به ازای هر شرکتی که در مسیر درست گام برمی‌‌‌دارد، چند شرکت هستند که با وجود دخالت در اقدامات نادرست و آسیب‌‌‌زا به جوامع و محیط‌زیست، نه‌تنها از محاکمه قسر در می‌‌‌روند بلکه کماکان در زمره شرکت‌های برتر جهان هستند. مثلا با وجود انتقادات بسیار در رابطه با جنگل‌‌‌زدایی، نقض قوانین کار کودکان و فرار مالیاتی، شرکت «کارگیل» همچنان یکی از پیشگامان عرصه کشاورزی است‌ و به‌رغم شواهدی که نشان می‌دهد متا، تاثیرات مخرب الگوریتم‌‌‌های محتوایش بر جوانان را نادیده گرفته، این شرکت همچنان یکی از موفق‌‌‌ترین شرکت‌های فناوری جهان است.

مدیرعامل، دیگر شغل رویایی نیست

بدون شک، مدیرعامل بودن یک چالش غیر‌قابل انکار است. هم زمان‌بر است هم روح را خسته می‌کند. فشار و استرس زیاد و ریتم تندی دارد. برای بسیاری از مردم، دیگر شغل رویایی نیست.

در یکی از همایش‌‌‌های نشریه فورچون از جمعی از مدیران ارشد عملیاتی شرکت‌ها پرسیدند «آیا رویای مدیرعاملی در سر دارید؟» بعضی‌‌‌ها گفتند بله. اما بسیاری مردد بودند. بعضی‌‌‌ها می‌‌‌گفتند «فقط در صورتی که شرکتش خصوصی باشد به آن فکر می‌‌‌کنیم.» فقط چند نفر گفتند که دوست دارند مدیرعامل یک شرکت سهامی عام شوند. تعداد قابل‌توجهی از آنها به شدت مخالف شغل مدیرعاملی بودند. گرچه این نمونه آماری، کوچک بود اما کاملا با بعضی شواهد همخوانی دارد. ظاهرا این روزها مسوولیت‌‌‌ها و وظایف مدیران عامل به قدری سنگین شده که کمتر کسی دوست دارد مدیرعامل شود، حتی با وجود درآمد بالا. در شرکت‌های بزرگ، مدیران عامل با چالش‌‌‌های دیگری نیز روبه‌‌‌رو هستند. تک‌تک اقداماتشان توسط قانون‌گذاران رصد می‌شود. زندگی شخصی‌‌‌شان نیز زیر ذره‌‌‌بین مردم و رسانه‌‌‌هاست. پس تعجبی ندارد که بسیاری از گزینه‌‌‌های مدیرعاملی در شرکت‌ها که اتفاقا پتانسیل بالایی دارند، تمایلی به پذیرش این سِمت ندارند یا حداقل، محتاطانه تصمیم می‌‌‌گیرند.

قتل برایان تامپسون می‌تواند این نگرانی‌ها را تشدید کند. برخی از مسوولان استخدام مدیران، اعضای هیات‌مدیره‌‌‌ها و مدیران عامل فعلی در گفت‌‌‌وگویی خصوصی به نشریه فورچون گفته‌‌‌اند که این اتفاق می‌تواند افراد واجد شرایط را از پذیرش سمت مدیرعاملی، به‌‌‌ویژه در شرکت‌ها و صنایع قطبی مثل شرکت ایکس یا صنعت بیمه منصرف کند. هفته گذشته، مدیر یک سازمان غیرانتفاعی ماجرای یکی از دوستانش را تعریف می‌کرد که بارها این دعوت را رد کرده بود و گفته بود: «حریم خصوصی و امنیتم برایم مهم‌تر است. مدیرعامل شدن، اینکه همیشه در انظار عمومی هستی و دائما باید مراقب امنیتت باشی، به دردسرهایش نمی‌‌‌ارزد.» به‌‌‌علاوه، تراژدی تامپسون به ما درس بزرگی می‌دهد: «مهم است که انگیزه‌‌‌های شخصی برای مدیرعامل شدن را درک کنیم. راه‌‌‌های زیادی برای پول درآوردن یا ارتقای سطح رفاه وجود دارد. باید درباره انگیزه‌‌‌های خود کاملا شفاف باشیم.» و مهم‌تر از همه، مدیران عامل شرکت‌های بزرگ باید به درک عمیق‌‌‌تری از جامعه و مطالباتش برسند. هنوز مشخص نیست انگیزه منجیونی از قتل تامپسون چه بوده. سی‌‌‌ان‌‌‌ان در گزارشی اعلام کرده که او مشتری شرکت یونایتد هلثکر نبوده اما طبق گزارش پلیس، او در یادداشتش، قتل مدیر این شرکت را یک سقوط نمادین و چالش مستقیمی در برابر فساد و بازی‌‌‌های قدرت تلقی می‌‌‌کرده است.

1