علی سرزعیم

یکی از سنت‌های غلطی که در میان تحصیل‌کردگان و بخشی از جامعه روشنفکری ایران رواج دارد، آن است که معمولا در موضع تقابل با دولت قرار دارند و اغلب به اقدامات دولت به دیده نفی می‌نگرند. این امر گاه چنان به افراط کشیده می‌شود که اقدام‌های درست دولت نیز انکار می‌شود و این با منطق حقیقت‌جویی سازگار نیست. در مواردی که توده مردم از یک سیاست دولت نارضایتی دارند، زمینه خوبی برای همدلی توده مردم و این بخش از جامعه فراهم می‌شود. در رابطه با اجرای سهمیه‌بندی به اندازه کافی سخن گفته شده و نیاز به تکرار آن نیست که این روش بهترین راه‌حل برای مشکل بنزین نبود اما به نوبه خود گامی به پیش محسوب می‌شود. اخیرا این دیدگاه از سوی تحصیل‌کردگان و بخشی از جامعه روشنفکری در میان توده مردم ترویج می‌شود که افزایش قیمت بنزین یا سهمیه‌بندی وقتی اقدامی قابل قبول خواهد بود که سیاست‌های غیر‌قیمتی نظیر توسعه حمل و نقل عمومی به میزان کافی اجرا شده باشد. حال که چنین اقدامی انجام نشده، بنابراین دیگر اقدام دولت مبنی بر عدم تداوم روش گذشته قابل توجیه نخواهد بود.

در پاسخ به چنین دیدگاهی باید گفت که کاهش مصرف بنزین و کاهش ترافیک که دو دغدغه مهم شهروندان به شمار می‌رود، اساسا از دو طریق امکان‌پذیر است: ۱) تغییر وسیله حمل و نقل؛ ۲) تغییر تصمیم به جابه‌جایی.

در راه حل اول توصیه می‌شود که افراد به جای استفاده از خودروی شخصی، از وسایل حمل و نقل عمومی استفاده کنند.

لذا بنزین مصرفی بر روی تعداد بیشتری از افراد سرشکن شده و مصرف سرانه بنزین کاهش می‌یابد. به موازات آن ترافیک نیز کاهش خواهد یافت. این نکته حرف درستی است که کسی با آن مخالفت ندارد. نکته دوم نکته حساسی است که کمتر به آن توجه می‌شود و آن این است که باید سیاست‌گذاری‌ها به شکلی باشد که بخشی از سفرهایی که سابقا انجام می‌شد دیگر انجام نشود و شهروندان ترجیح دهند که در خانه یا محل کار بمانند و از انجام سفرهای درون و برون شهری خودداری کنند.

این امر به معنی آن است که نه تنها سفرهای غیرضروری به کلی منتفی شود بلکه بخشی از سفرهای موجود که ضروری تلقی می‌شوند نیز غیرضروری و غیراقتصادی گردد. این امر از این طریق ممکن می‌شود که هزینه انجام سفر بیش از منافع متصور برای عاملان اقتصادی شود. ساده‌ترین روش برای این کار این است که هزینه حمل و نقل از طریق افزایش هزینه سوخت چنان افزایش یابد که دیگر انجام برخی سفرها توجیه‌ناپذیر گردد.

به عنوان مثال شاید در برخی عصرهای روزهای بلند تابستان افراد هوس کنند که با خانواده خود به تفرجگاه‌های درون یا اطراف شهر روند. حال با افزایش قیمت سوخت (یا اعمال محدودیت بر آن) هزینه این اقدام می‌تواند چنان افزایش یابد که بر منافع آن بچربد و افراد ترجیح دهند در خانه بمانند.

در این وضعیت انبوهی از سفرهای موجود مرتفع خواهد شد. علاوه بر آن بسیاری از سفرهای به ظاهر ضروری دیگر فاقد توجیه اقتصادی خواهد شد و انجام نخواهد گردید. به عنوان مثال منشی ای را تصور کنید که برای ماهانه ۱۵۰هزار تومان باید به شرکتی در آن سوی تهران برود. برای او طی این مسیر ضروری است اما وقتی که هزینه حمل و نقل چنان افزایش یابد که دیگر برای این فرد رسیدن به محل کار صرف نکند، از انجام آن صرف‌نظر خواهد کرد. آیا این صرف نظر کردن لزوما بد است؟

آیا این امر که برخی فعالیت‌های اقتصادی به دلیل افزایش هزینه‌های حمل و نقل فاقد توجیه اقتصادی شوند امری مذموم و غیرقابل قبول است؟ پاسخ به این سوال منفی است بلکه باید گفت این تغییرات به معنی اصلاح ساختار اقتصادی متناسب با محدودیت منابع جامعه است. اقتصادی بودن یا نبودن فعالیت‌های اقتصادی در رابطه مستقیم با میزان محدودیت منابع قرار دارد.

بنابراین اگر انجام یک فعالیت اقتصادی منوط به این باشد که حجم غیرمتعارفی از منبع ارزشمند بنزین سوخته شود، روشن است که این فعالیت اقتصادی باید تعطیل شود نه اینکه بنزین که کالایی بسیار گران قیمت است به هر شکلی برای انجام این فعالیت از بین رود.

روشن است که امروزه کاهش سفرهای ضروری از طریق افزایش خدمات الکترونیک و اینترنتی نیز میسر است.

در بسیاری از کشورهای دنیا بسیاری از فعالیت‌ها از طریق اینترنت انجام می‌شود که افزایش قیمت بنزین یا اعمال سهمیه‌بندی بر آن می‌تواند انگیزه بیشتری برای تسریع اینگونه اقدامات فراهم کند.

در مجموع باید گفت که کاهش مصرف بنزین و کاهش ترافیک تنها با سیاست‌های غیرقیمتی ممکن نخواهد بود بلکه باید سیاست‌های قیمتی را نیز در نظر داشت و حتی توجه بیشتری به آنها معطوف کرد. از این رو تاکید بر سیاست‌های غیرقیمتی به عنوان بدیلی برای سیاست‌های قیمتی امری نادرست است که معطوف به نتیجه مطلوب نخواهد بود.