محمود صدری

از زمستان سال گذشته تاکنون در محافل سیاسی و مطبوعات ایران و جهان این پرسش مدام تکرار می‌شود که آیا آمریکا به ایران حمله خواهد کرد یا نه؟ در این مدت در تهران و واشنگتن هیچ مقام رسمی به گونه‌ای سخن نگفته است که بتوان آن را استقبال از جنگ ارزیابی کرد. در مقابل، اظهارنظرهای محتاطانه بسیاری از زبان دولتمردان ایران و آمریکا شنیده شده که همگی دلالت بر پرهیز از جنگ دارد. به همین دلیل اکنون می‌بایست پرسش را به گونه‌ای دیگر و درقالب چند پرسش جزئی‌تر مطرح کرد: ایران و آمریکا چه انگیزه‌ها و منافعی برای صلح یا جنگ دارند؟ چیزهایی که ایران و آمریکا از یکدیگر می‌‌خواهند در شرایط جنگی بهتر محقق می‌شود یا اوضاع صلح‌آمیز؟ هر گونه رویارویی ایران و آمریکا به چه کشورهایی سود و به چه کشورهایی زیان می‌رساند؟ رفتار برندگان و بازندگان جنگ ایران و آمریکا چگونه و تابع چه عواملی است؟

ایران و آمریکا به لحاظ اقتصادی در دو سپهر کاملا متفاوت سیر می‌کنند و اقتصادهای آنها معارض یکدیگر نیست. حجم اقتصاد آمریکا یا تولید ناخالص داخلی قریب ۱۴هزار میلیارد دلار و حجم اقتصاد ایران حدود ۲۰۰میلیارد دلار است. یعنی اینکه در ایالات متحده آمریکا هر سال ۷۰برابر ایران، کالا و خدمات تولید می‌شود. از این جهت هیچ رقابتی بین دو کشور، متصور نیست. کالاها و خدمات آمریکایی غالبا در بازار داخلی این کشور مصرف می‌شود و مقصد صادرات آن عمدتا کشورهای پیشرفته صنعتی هستند.

زیرا موارد مصرف تولیدات آمریکایی در کشورهای توسعه نیافته و در حال توسعه چندان زیاد و فراگیر نیست. پاره‌ای اقلام حساس که در آمریکا تولید می‌شود نیز از طریق بخش‌های خصوصی به اینگونه کشورهای جهان منتقل می‌شود و اساساً دولت‌ها در آن مدخلیتی ندارند. تنها عامل پیوند جدی و ملموس اقتصادهای ایران و آمریکا، نفت و گاز است که در این زمینه می‌توان گفت آمریکا حدود ۲۵درصد انرژی جهان را تولید و در همین حدود هم مصرف می‌کند. پاره‌ای خرید و فروش‌های نفت و گاز در آمریکا نیز موضوع مزیت نسبی است و گرنه بین تولید و مصرف انرژی در این کشور توازن نسبی برقرار است. براساس برخی برآوردها اگر تفاضل سقف و کف بهای هر بشکه نفت خاورمیانه ۳۰دلار باشد، سود و زیان آمریکا از این تفاضل کمتر از ۱۰میلیارد دلار در سال خواهد بود و این رقم در قیاس با حجم اقتصاد آمریکا اساساً صرفه جنگ برای نفت را از بین می‌برد. برنده نفت ارزان خاورمیانه از جمله نفت ایران، بسیار بیش از آمریکا، کشورهایی مانند چین، اروپایی‌ها و مشتریان جزئی ایران در آفریقا و آسیا هستند.

تنها وجهی از اقتصاد که به روابط ایران و آمریکا تاثیر جدی می‌گذارد ایده بازارهای یکپارچه منطقه‌ای و جهانی است که تحقق آن احیانا برای آمریکا بیش از دیگر کشورهای جهان سودآور است. زیرا در بازارهای یکپارچه و رقابتی، کشورهای کمی هستند که می‌توانند در زمینه تکنولوژی برتر (Hi- Tech) با آمریکا رقابت کنند.

نقطه مرکزی تقابل اقتصادی آمریکا با کشورهایی مانند ایران بیشتر این موضوع است تا بهای کالایی مانند نفت. بنابراین در بعد اقتصادی ایران و آمریکا انگیزه‌ای برای جنگ ندارند. بلکه موضوع اختلاف آنها بحث بازارهای یکپارچه است. نظیر این اختلاف‌ بین آمریکا و مخالفان پیمان‌های تجارت آزاد در آمریکای لاتین هم وجود دارد. آمریکا با چین و اتحادیه اروپا هم بر سر بازارها و تعرفه‌ها اختلاف دارد. آمریکا با کشورهای عربی هم مدت‌ها است درباره این مساله مذاکره می‌کند و گاه به آنها فشار می‌آورد.

از این جهت اختلاف اقتصادی ایران و آمریکا را می‌بایست اختلافی معمولی و متعارف به شمار آورد، نه تضاد آشتی‌ناپذیر.

تنها موضوع ظاهرا آشتی‌ناپذیر در روابط ایران و آمریکا مساله‌ای سیاسی- ایدئولوژیک و مرتبط با مساله فلسطین است. جمهوری اسلامی به تبعیت از ایدئولوژی انقلاب اسلامی و اشاره تلویحی قانون اساسی، خود را ملزم به دفاع از حقوق آوارگان فلسطینی در برابر اسرائیل می‌داند. اما در همه سال‌های پس از استقرار جمهوری اسلامی، هرگز حمایت رسمی ایران از فلسطینی‌ها از حد حمایت‌های سیاسی و کمک‌های رسمی اعلام شده فراتر نرفته است. ایران حتی اگر احساس تعهدی هم در برابر حقوق فلسطینی‌ها احساس کرده، آن را وارد دکترین رسمی سیاست خارجی خود نکرده و مسوولیت اقدام‌های غیر رسمی را به عهده نگرفته است.

این احتیاط نشان می‌دهد که در تعریف منافع ملی، حفظ کیان جمهوری اسلامی و ایران همواره بر دیگر مسائل از جمله مساله فلسطین رجحان داشته است. این نگاه به سیاست خارجی، برای آمریکایی‌ها آرامش دهنده است. حتی جنگ لفظی یک سال اخیر ایران و آمریکا بر سر مقوله فلسطین و موجودیت اسرائیل، این چارچوب کلی را تخریب نکرده است.

براساس فروض و استدلال‌های بالا، می‌توان اینگونه فرضیه‌سازی کرد که روابط تیره ایران و آمریکا، بیش از آنکه برآمده از اراده‌هایی در تهران و واشنگتن باشد، هزینه‌های گریزناپذیر دو کشور در دورانی است که سیمای جهان در حال دگرگونی است و بازیگران مهم جهانی و منطقه‌ای در پی یافتن راه‌هایی برای تثبیت اوضاع در چارچوب هنجارها و منافع خود هستند. ایالات متحده به عنوان بازیگر موثر و بلکه برتر در سطح جهانی می‌کوشد مدیریت تغییر را در جهان به دست بگیرد. ایران نیز به عنوان بازیگر موثر و برتر در منطقه وسیع خاورمیانه و شمال آفریقا در پی نقشی مشابه است.

آنچه ایالات متحده و ایران را در همه سال‌های پس از انقلاب رو در روی هم قرار داده این هژمونی‌طلبی دوجانبه است.ظاهر چنین معارضه‌ای، آن را آشتی‌ناپذیر نشان می‌دهد. اما رجوع به تجربه‌های تاریخی نشان می‌دهد وقتی داعیه‌های بازیگران، مشابه باشد، امکان مصالحه بیشتر است.

زیرا بازی یکسان، زبان مشابه و دیپلماسی همانند می‌خواهد. آمریکا و ایران تاکنون مدیریت‌های یکدیگر را بر نظم‌های جهانی و منطقه‌ای به رسمیت نشناخته‌اند؛ اما رفتارهای آن حکایت از آن دارد که به صورت اعلام نشده، واقعیت این مدیریت را پذیرفته‌اند.

همکاری دو کشور در بحران بزرگ دهه ۹۰ در بوسنی و بحران‌های بزرگ افغانستان و عراق در سال‌های اخیر نشانه‌ای از رسمیت‌بخشی عملی به این نقش‌ها است. پا‌به‌پای تقویت یا دست‌کم حفظ این انگاره بین دولتمردان ایران و آمریکا در پاره‌ای حوزه‌های مورد اختلاف‌، تحولاتی در حال شکل‌گیری است که لاجرم تهران و واشنگتن را به تامل بیشتر درباره دیگری وادار می‌کند. بحران عراق آن‌گونه که آمریکایی‌های تصور می‌کردند به سرعت حل نشده و پیش‌بینی ایران درباره «باتلاق عراق» درست از آب درآمد. برعکس این وضع در فلسطین رخ داده و حامیان انتفاضه به حامیان دیپلماسی نزدیک‌تر شده‌اند.

در افغانستان نیز وضعی بینابین رخ داده و ایران و آمریکا کمابیش از اوضاع راضی‌اند. اکنون ایران و آمریکا با برد و باخت‌هایی کمابیش همسنگ در عراق، فلسطین و افغانستان برای حل بحران در کشورهای اول و دوم و بقای ثبات در کشور سوم به یکدیگر نیاز دارند. حل این مسائل مشترک، آمریکا را به هدف بازارهای یکپارچه منطقه‌ای و ایران را به هدف بازیگری منطقه‌ای نزدیک‌تر می‌کند. مزیت این دستاوردها برای ایران و آمریکا چنان زیاد و اغواکننده است که دست رد بر سینه هر گونه اندیشه جنگ‌طلبانه می‌زند.

تنها موضوعی که باقی می‌ماند، مراقبت دو کشور در زمینه تخریب‌های اطلاعاتی است. زیرا بازیگری جهانی آمریکا و بازیگری منطقه‌ای ایران معارضان بسیاری در سطح جهان و منطقه دارد که از هر فرصتی برای آشفته‌تر کردن روابط دو کشور استفاده می‌کنند. کم‌تر کردن و حذف رابطه‌ها و پیام‌رسانان، مقدمه جلوگیری از تخریب‌های اطلاعاتی است. از این جهت تماس اخیر محمدجواد ظریف، نماینده دائم ایران در سازمان ملل با سناتورهای آمریکایی را می‌توان شروع مناسبی برای ابهام‌زدایی و اعتمادسازی تلقی کرد.