سنجهای برای ارزیابی سیاستگذاریهای نفتی کشور
۱- منطقه صنعتی راس لفان واقع در ۸۰ کیلومتری شمال دوحه، محل تمرکز صنایع گازی کشور قطر، به خصوص پروژههای مایعسازی گاز طبیعی (LNG) این کشور است.
دکتر محمودرضا فیروزمند*
۱- منطقه صنعتی راس لفان واقع در ۸۰ کیلومتری شمال دوحه، محل تمرکز صنایع گازی کشور قطر، به خصوص پروژههای مایعسازی گاز طبیعی (LNG) این کشور است. به گزارش خبرگزاریهای نفتی، اواسط ماه گذشته میلادی، ۱۲۰۰ تن از مقامات سیاسی و اقتصادی از ۲۳ کشور جهان در این شهرک صنعتی گردهم آمدند تا موفقیت صنعت گاز این کشور برای رسیدن به رکورد تولید سالانه ۷۷ میلیون تن الانجی را جشن بگیرند؛ دستاوردی که به گفته مقامات نفتی قطر، این کشور کوچک حاشیه جنوبی خلیج فارس را به بزرگترینهاب صادرات الانجی در جهان تبدیل میکند. ذکر این نکته ضرورتی ندارد که این موفقیت در سایه بهرهبرداری سریع این کشور از گازهای میدان گنبد شمالی میسر شده است، میدان گازی که ما ایرانیها آن را به نام پارس جنوبی میشناسیم. قصه پر غصه میادین مشترک نفتی تکرار مکرر است. با این وجود، داستان صنعت LNG قطر حاوی درسهای آموزندهای است که تجزیه و تحلیل آن خالی از فایده نخواهد بود. اما قطر چگونه به اینجا رسید؟
۲- اگرچه قطر در سالهای میانی دهه ۸۰ میلادی، یعنی ۱۹۸۴ نخستین قرارداد مشارکت خود را به منظور تولید سالانه ۶۰ هزار تن الانجی با کنسرسیومی از شرکتهای نفتی آمریکایی و اروپایی به امضارساند، اما ورود جدی این امیرنشین کوچک خلیج فارس به جرگه بازیگران صنعت گاز به ۱۹۹۳؛ یعنی دو سال پس از راهاندازی فاز یک میدان گنبد شمالی بازمیگردد. در این سال قطر دومین قرارداد مشارکت گازی خود را با کنسرسیومی متشکل از شرکت آمریکایی موبیل و برخی شرکتهای ژاپنی، از جمله Itochu و NissoIwai به امضا رساند؛ پروژهای که ظرفیت تولید آن با توجه به توافق طرفین در دسامبر سال ۲۰۰۰ افزایش یافت. بدین ترتیب، در حالی که نخستین محموله الانجی قطر در سال ۱۹۹۷ وارد بازار شد، این کشور توانست در سال ۲۰۰۱ تولید خود را به سطح ۱۴ میلیون تن در سال برساند. جالب آنکه در ژوئن سال ۲۰۰۲، وزیر دارایی وقت قطر در حالی که حتی خود به بلندپروازانه بودن اهداف کشورش اذعان داشت، در مصاحبهای با روزنامه الجزیره اعلام کرد این کشور برنامههای گستردهای در دست بررسی دارد که بتواند تا پایان سال ۲۰۱۰ تولید الانجی قطر را به مرز۴۰ میلیون تن در سال برساند و بدین ترتیب این کشور را به بزرگترین صادرکننده گاز جهان مبدل کند. اما آنگونه که میبینیم، پس از گذشت کمتر از یک دهه، این کشور توانسته است با برنامهریزی منظم، تولید الانجی خود را به تقریبا دو برابر سطحی که خود نیز حصول به آن را رویایی میدانستند، برساند. اما ما چه کردهایم؟
۳- در آرامش سالهای پس از پایان جنگ تحمیلی، فرصتی برای سیاستگذاران کشور فراهم آمد، تا به مطالعه پیرامون مزیتهای صادراتی کشور در بخش گاز بپردازند؛ موضوعی که همزمان با آغاز بهرهبرداری قطر از میدان گنبد شمالی، در محافل تصمیمگیری کشور اهمیت دوچندانی یافته بود. بهدلیل محدودیت کشورهای هدف برای صادرات گاز از طریق خط لوله، از همان ابتدا- اگرچه نه بهطور جدی- موضوع صادرات گاز به صورت مایع (یا همان الانجی) هم به عنوان گزینهای ممکن مورد مطالعه قرار داشت. تا اینکه در سالهای پایانی دهه۱۳۷۰ ؛ یعنی سالهای ۷۷ و ۷۸ با پشتیبانی جدی وزیر نفت وقت و بهمنظور سرعت بخشی به موضوع صادرات گاز، ماموریت صادرات گاز از مجموعه شرکت ملی گاز ایران منتزع و به واحدی تحت عنوان «مدیریت صادرات گاز» واگذار گردید، ساختاری که نهایتا در سال ۱۳۸۱ با نام «شرکت ملی صادرات گاز ایران» به سطح یکی از شرکتهای زیر مجموعه شرکت ملی نفت ارتقا یافت. این مدیریت در مدت کوتاهی توانست نظر شرکتهای بزرگ بینالمللی نفتی از جمله شل، توتال و پتروناس مالزی را برای مشارکت در چندین پروژه مایعسازی گاز که قرار بود ظرفیت تولید گاز مایعسازی شده کشور را به بیش از ۴۰ میلیون تن در سال برساند، جلب نماید.
۴- بهرغم افتوخیزها و مخالفتهای گاه شدیدی که علیه کلیت موضوع صادرات گاز یا روشهای انجام آن وجود داشت، این شرکت در دوره دولتهای اول و دوم اصلاحات و نیز طی فعالیت دولت نهم، مورد پشتیبانی جدی مسوولان اجرایی کشور قرار داشت. اما سالجاری را میتوان برای این مجموعه سالی پر از تلاطم دانست؛ در حالی که در زمستان سال گذشته، رییس ستاد فرعی اصل ۴۴ شرکت ملی نفت ایران از احتمال انحلال این شرکت خبر داده بود، نهایتا در اردیبهشت ماه سال جاری مسعود میرکاظمی وزیر نفت طی حکمی، شرکت ملی صادرات گاز ایران را از شرکت ملی نفت ایران منتزع و مسوولیتهای آن را به شرکت ملی گاز ایران بازگرداند. به دنبال آن در اواخر تیرماه سالجاری، مدیر عامل شرکت ملی نفت نیز با «بسیارگران» خواندن پروژههای الانجی، سیاستهای وزارت نفت در حوزه صادرات گاز، به خصوص در بخش پروژههای الانجی را نیازمند مطالعه و ارزیابی بیشتر دانست، موضوعی که میتوان آن را بازگشت به نقطه ماقبل ۱۳۷۷ تلقی کرد. اما آیا این تغییر مشی و تجدید نظر در حرکت به سوی صادرات از طریق اجرای پروژههای الانجی را میتوان آغاز پایان این پروژهها دانست؟ اگر چنین است، آیا واقعا رسیدن به این نتیجه به ۱۴ سال زمان نیاز داشته است؟ طنز تلخ آنکه اتفاقا طی همین ۱۴ سال (۱۹۹۷ تا ۲۰۱۰) که ما مشغول مطالعه و رایزنی برای راهاندازی پروژههای LNG بودهایم، رقیب ما در بخش جنوبی میدان پارس از هیچ، به بزرگترین صادرکننده گاز مایع جهان تبدیل شده است. این مقدمه مطول را آوردم تا بپرسم فارغ از اینکه صادرات LNG خوب است یا بد و نیز فارغ از اینکه این چرخش در سیاستها در دوره سازندگی، اصلاحات یا دولت عدالت محور رخ داده باشد، راستی چرا قطر برای برنامهریزی و عملی ساختن پروژه افزایش تولید خود از ۲۰ به ۷۷ میلیون تن گاز مایع فقط به ۵ سال زمان نیاز دارد؛ ولی ما فقط برای اینکه بدانیم الانجی خوب است یا نه، پس از ۱۴ سال هنوز هم برای مطالعه بیشتر تقاضای فرجه داریم؟ چگونه میخواهیم با هروله میان سیاستهای متناقض، در افق ۱۴۰۴ با تسخیر ۱۶درصد از بازار صادرات گاز جهان به بازیگری فعال در این عرصه تبدیل شویم؟ آیا میدانیم که بر خلاف بسیاری از صنایع، توسعه صنعت نفت بدون سیاستگذاریهای بلند مدت و پایدار قطعا ناشدنی و یقینا دست نایافتنی است؟ سیاستهایی که باید به مثابه اسناد بالادستی توسعه کشور در روند آمد و شد دولتها و کابینهها از گزند تغییر و تحول مصون باشند. اما پاسخ به این سوال را که چنین سیاستهایی چگونه، کجا و توسط چه کسی باید تدوین یابند، میتوان با نگاهی به تجارب کشورهای دیگر پاسخ گفت.
۵- وجود رقیبی مانند قطر که بتوانیم مدام خود را با او مقایسه کنیم و سیاستها و عملکردمان را با او بسنجیم، باید غنیمت شمرد. پیش افتادنهای چنین رقیبی میتواند درسهای آموزندهای برای ما به ارمغان آورد؛ حال آنکه پس افتادنهای رقیب میتواند بهترین محک و سنجه برای درستی برنامههای ما و عاملی برای افزایش اعتماد به نفس ما نسبت به راهی که انتخاب کردهایم، باشد. اما اگر با برنامه حرکت نکنیم، وجود چنین رقیبی بلا است؛ مدام با چنین رقیب موفقی مقایسه میشویم و اینجا است که چنین رقیبی آیینه دق است.
* استادیار دانشگاه صنعت نفت
ارسال نظر