علی سرزعیم

یکی از بنیان‌های دموکراسی انتخابات است و هر گاه سخن از انتخابات به میان می‌آید، مساله رای اکثریت مطرح می‌شود. برخلاف آنچه که اکثر‌ایرانی‌ها تصور می‌کنند، رای اکثریت شیوه بدون چون وچرایی در غرب نیست و ‌اندیشمندانان مختلف از جمله اقتصاددانان ... ... در مورد تبعات مثبت و منفی‌این شیوه تصمیم‌گیری و خصوصا دلالت‌های آن در سیاستگذاری اقتصادی، بحث‌های جالبی را مطرح کرده‌اند. برای شروع دو بازی زیر را در نظر بگیرید:

در بازی اول، هر کس که اول شود، همه جایزه را به دست خواهد آورد و چیزی نصیب بازیکن دوم و سوم نخواهد شد. در شکل انتخاباتی، اگر کسی ۵۱‌‌درصد آرا را به دست آورد، می‌تواند ۱۰۰‌‌درصد جایزه را از آن خود کند.

در بازی دوم، افراد متناسب با امتیاز خود از جایزه منتفع می‌شوند. کسی که اول می‌شود، قطعا امتیاز بیشتری آورده و حق دارد که سهم بالاتری از جایزه را مطالبه کند؛ ولی کسی که دوم می‌شود نیز جایزه‌ای به دست خواهد آورد. در شکل انتخاباتی، کسی که ۵۱‌‌درصد آرا را به دست آورد، حق تملک بر ۵۱‌‌درصد جایزه را خواهد داشت و کسی که ۴۹‌‌درصد آرا را داشته باشد، می‌تواند بر ۴۹‌‌درصد بقیه مدعی شود.

این دو قاعده بازی، دو نظام انگیزشی مختلف‌ایجاد خواهد کرد. در بازی اول، پیروزی در حکم مرگ و زندگی خواهد بود؛ چرا که اگر برنده شوید نهایت خوشبختی و اگر بازنده شوید، نهایت بدبختی را متحمل می‌شوید؛ اما در بازی دوم همه از بازی به تناسب نتیجه‌شان که تابعی از قابلیت‌های شان است، بهره‌مند می‌شوند. پیامد طبیعی بازی اول، بروز نفرت متقابل است؛ اما پیامد بازی دوم، مودت و نفع متقابل است.

حال اگر با معیار انصاف به مساله نگاه کنیم، کدام قاعده بازی قابل‌دفاع‌تر است؟ آیا منصفانه است که کسی صرفا به دلیل داشتن ۲‌‌درصد رای بیشتر (۵۱‌‌درصد در مقابل ۴۹‌‌درصد)، همه جایزه را از آن خود کند؟ بعید به نظر می‌رسد که پاسخ به‌این سوال مثبت باشد.

حال با معیار مصلحت به مساله نگاه کنیم.‌ آیا می‌توان در زندگی جمعی شیوه‌ای را پیش گرفت که یک بخش جامعه صددرصد بهره‌مند شده و بخش دیگر صددرصد زیان کار شوند؟ آیا شیوه توزیع مواهب در جامعه شیوه قابل‌دوامی‌ است و می‌توان زیست مسالمت آمیزی را برای چنین جامعه‌ای پیش‌بینی کرد؟ آیا نتیجه انتخابات که معلول عوامل گوناگون کوتاه مدت و بلندمدت، احساسی و عقلایی است، می‌تواند‌ این‌گونه سرنوشت توزیع مواهب را در جامعه تغییر دهد؟ پاسخ به‌این سوال منفی است.

در همه دموکراسی‌ها، حزب و گروهی که دارای اکثریت می‌شود، ‌این حق را خواهد داشت که برنامه‌ها و سیاست‌های خود را اجرا کند؛ اما ‌این حق مطلق نیست و احزاب منتقد تا انتخابات بعدی دست بسته نیستند. ابزارهای سیاسی مختلف، نظیر نشریات منتقد، رسانه‌های افشاگر، تجمعات گروه‌های منتقد به سیاست‌های جدید، لابی‌ها و گروه‌های ذی‌نفع و استفاده از دیگر ابزارهای دموکراسی، روش‌هایی هستند که منتقدین استفاده می‌کنند تا دست حزب پیروز را برای اجرای مطلق‌العنان سیاست‌های یکجانبه ببندند. لذا انتخابات تنها یک مقطع از رویارویی احزاب است، اما تنها مقطع نیست؛ گرچه مهمترین مقاطع هستند. ‌این رویارویی به مدنی‌ترین حالت در اشکال فوق ادامه می‌یابد.

آیا ‌این امر لزوما چیز بدی است؟ ‌آیا ‌این مساله که یک حزب پیروز نمی‌تواند آزادانه هر فکر و برنامه‌ای را که دارد، به اجرا درآورد، لزوما مایه تاسف است؟ اگر به کوتاه‌مدت خصوصا از چشم هواداران حزب پیروز نگاه کنیم، جواب مثبت است؛ اما اگر افق نگاه ما بلندمدت‌تر باشد، جواب منفی است. روی دیگر مطلق‌العنان و یکجانبه نبودن احزاب پیروز، میانه‌روی در اجرای سیاست‌ها است و ‌این میانه‌روی با طبع ریسک‌گریزی اکثر انسان‌ها سازگار است. معنای دیگر میانه‌روی کاهش ریسک در اجرای سیاست‌ها است. اگر قرار بر میانه‌روی نباشد، سیاست‌های افراطی یا تفریطی مجال بروز و اجرا می‌یابند و جامعه باید میان پیشرفت سریع و عقب رفت سریع ریسک کند؛ اما میانه‌روی که از برآیند انتخاب جمعی در عرصه سیاست حاصل می‌شود، جامعه را از چنین ریسکی برحذر می‌دارد.

کاندیدای پیروز حق دارد که برنامه و سیاست‌های خود را اجرا کند و باید ‌این حق را به رسمیت شناخت؛ اما اگر شرایط دموکراتیک برقرار گردد، جای نگرانی زیاد برای بازندگان نیست؛ چرا که دموکراسی مجالی برای سوق دادن سیاست‌ها به سمت اعتدال فراهم می‌کند. لذا کسی انگیزه‌ای برای برهم زدن قاعده بازی نخواهد داشت.