قیمت ارز چگونه تعیین و تثبیت میشود؟
اقتصاددانان کلاسیک معتقدند که ارزش بازاری سهام یا ارز توسط بنیادهای بازار تعیین میشود.
محمدرضا فرهادیپور
اقتصاددانان کلاسیک معتقدند که ارزش بازاری سهام یا ارز توسط بنیادهای بازار تعیین میشود. بر این اساس، اگر ارزش سهام شرکت الف یا ارزش یک ارز (دلار) کاهش یابد، به این دلیل است که سرمایهگذاران عقلایی پیشبینی میکنند که سود شرکت الف یا ارزش بازاری دلار کاهش خواهد یافت. شاید سروکله رقیبی برای شرکت الف یا ارز مورد نظر پیدا شده است. مطابق با این بینش، همه حرکات بازار از تغییرات در پیشبینی سرمایهگذاران عقلایی درباره بنیادهای آتی بازار سرچشمه میگیرد و هیچ مجالی برای اعتماد مشارکتکنندگان در بازار سهام یا ارز وجود ندارد تا بهطور مستقل بازار را متاثر سازد. استدلال کینز این بود بیشتر مردم به این دلیل اقدام به خرید و فروش سهام یا ارز میکنند که فکر میکنند افراد دیگر سهام را در آینده کمتر یا بیشتر از ارزش فعلی آن ارزشگذاری میکنند. در واقع، این نوع استدلال نه فقط برای سهام یا ارز که برای املاک و مستغلات نیز کاربرد دارد.
براساس نظریه کینز، اگر بدبینی جمعی مشارکتکنندگان در بازار تداوم یابد، ثروت و در نتیجه تقاضای کل نیز کاهش مییابد. البته اشتباه اقتصاددانان کینزی در این بود که بر درآمد به مثابه عامل اصلی تعیین مصرف تاکید میکردند؛ در حالیکه ثروت عامل اصلی تعیین مصرف است. وقتی هم ثروت کاهش یابد، مردم مجبور میشوند خودروهای ارزانتری خریداری کنند و کمتر به رستوران بروند. خانوارهای جوان هم که میخواستند برای درس خواندن و رفتن به دانشگاه پسانداز کنند مجبورند از میزان آن بکاهند. وقتی آحاد مردم یک کشور بیشتر زندگیشان را با کالاهای وارداتی میگذرانند؛ بنابراین طبیعی است که میزان ثروتشان را هم با همان ارز خارجی بسنجند و سه برابر شدن قیمت ارز ظرف مدت زمانی کوتاه به معنای کاهش شدید ارزش ثروت آنها است. کاهش ثروت هم یعنی کاهش تقاضای کل و این یعنی کاهش اشتغال.
اما حق با کیست؟ بینش کلاسیک بر این اعتقاد است که قیمت داراییها با انتظارات عقلایی در خصوص بنیادهای آتی بازار تعیین میشود؛ اما مطابق بینش کینزی، بازار با اعتماد به پیش میرود. در واقع، کینزینها معتقدند قیمتهای بازار سهام یا ارز خیلی بیش از آنچه که باید مطابق نظریه کلاسیک بالا و پایین روند، بالا و پایین میروند. حق با کلاسیکهاست یا کینزینها؟ به نظر میرسد هر دو راست میگویند. اگر چنانکه راجر فارمر میگوید بپذیریم که اعتماد نیز بنیاد مستقل مجزایی مثل ترجیحات و تکنولوژی است، میتوانیم این دو بینش را ترکیب کنیم؛ یعنی ضمن تاکید بر اعتماد بپذیریم که مشارکتکنندگان در بازار بهطور یکسان فریب نمیخورند و انتظارات خود را به صورت عقلایی شکل میدهند. حالا ظاهرا قیمت ارز براساس اعتمادی که دارد در بازار ایجاد میشود و مطابق با پیشبینیها و انتظارات عقلایی فعالان این بازار به سوی قیمتی حرکت میکند که میتواند در جایی تثبیت شود؛ اما یک موضوع مهم در این میان نباید فراموش شود! براساس تلفیق بینشهای کلاسیک و کینزی اگر بپذیریم که بنیادهای بازار به انضمام اعتماد قیمت ارز را تعیین میکنند یک نهاد مشخص به نام دولت وجود دارد که میتواند با سیاستگذاریهای اقتصادی پیشبینی نشده، بنیادهای بازار را شدیدا تحت تاثیر قرار دهد و بدون در نظر گرفتن روانشناسی بازار، اعتماد را یکشبه از بین ببرد. البته این شرایط وقتی تشدید میشود که این دولت عرضهکننده اصلی دلار هم باشد. مقررات دولتی میتواند رفتار بنگاههای تولیدی را به شدت متاثر سازد وقتی آنها به ارز وابستگی زیادی دارند؛ بنابراین این نهاد اقتصادی مهم باید در شرایطی که ارز به سمت یک نقطه تعادلی میرود بکوشد تا از سیاستگذاری غافلگیرکننده و خلاف انتظارات عقلایی فعالان بازار ارز بپرهیزد.
ارسال نظر