وعدههای اوباما
پدیده «باراک اوباما» یکی از واژههای کلیدی در مباحث اجتماعی-اقتصادی آمریکا را که سالها بود کمتر از آن استفاده میشد،
محمود صدری
پدیده «باراک اوباما» یکی از واژههای کلیدی در مباحث اجتماعی-اقتصادی آمریکا را که سالها بود کمتر از آن استفاده میشد، به واژهای پر استفاده تبدیل کرد. این واژه ترکیبی مین استریت (main street) است که معانی متعددی دارد: اما کاربرد اصطلاحی آن رواج بیشتری دارد. معنای واژگانی و ظاهری مین استریت خیابان اصلی و معنای مجازی و دوم آن امور عمومی است، اما در ادبیات اقتصادی آمریکا بیشتر کاربرد کنایی دارد و بدیلی انتقادی برای والاستریت (wall street)است. معمولا وقتی کسی میخواهد از آن دسته سیاستهای اقتصادی دولت که به نفع بنگاهها و موسسات مالی بزرگ است انتقاد کند، میگوید به جای این همه توجه به والاستریت (که باشگاه بنگاهداران بزرگ است) نگاهی هم به مین استریت (بنگاههای کوچک و مستقل) بیندازید.
اوباما بحث مین استریت و والاستریت را چهار ماه پیش در گفتوگو با شبکه سی بی اس آغاز کرد.خبرنگار سیبیاس (استیو کرافت) از اوباما پرسید: ریشه مشکلات اقتصادی ایالات متحده چیست؟ و او پاسخی داد که با ادبیات سیاسی آمریکا تا حدودی بیگانه بود. اوباما پس از شرحی برعلل گوناگون از جمله ناهماهنگی بین واقعیتهای اقتصادی و قوانین و مقررات، خبرنگار را با ذکر نامش خطاب قرار داد و گفت: «ببین استیو! البته مشکل اصلی و بزرگتر در جای دیگر است. اقتصاد آمریکا تاکنون در خدمت مردم عادی نبوده است.» اوباما در همین مصاحبه از سفرهای بهشتی که برای میناستریت گسترده است، خبر داد و گفت: مالیاتهای اشخاص و بنگاههای این بخش که درآمد سالانه آنها کمتر از ۱۵۰هزار دلار است، تا ۹۵درصد کاهش خواهد یافت و به جای آن از افراد و بنگاههایی که بیش از ۲۵۰هزار دلار درآمد سالانه دارند، مالیات بیشتری اخذ خواهد شد. اوباما پس از پیروزی در انتخابات هم این سخنان را به شکلی دیگر تکرار کرد و گفت: «بیایید از یاد نبریم که اگر درسی هم از این بحران مالی گرفته باشیم، آن درس این باشد که ما نمی توانیم مادام که میناستریت دستخوش رنج و سختی شده است از یک وال استریت شکوفا و پررونق برخوردار باشیم. ما در این کشور فقط در قالب یک ملت یا یک انسان است که بلند میشویم و یا به زمین میخوریم.»
این نویدهای اوباما در نگاه اول از آغاز عصری جدید در ایالات متحده خبر میدهد که برای تهیدستان آمریکا و جهان بسیار شورانگیز مینماید. اما پرسشی که در پی این شعار شورانگیز سر بر میآورد، چونان آبی سرد بر آتش اوباما فرو میآید و اسطوره تغییر را در همین آغاز راه،پیش پای سریر واقعیت روی دو زانو مینشاند: اوباما چه چیز را میخواهد تغییر دهد و برای تحقق رویایش چه ابزاری در اختیار دارد؟
دولت ایالات متحده اگرچه هنور در شمار دولتهای بزرگ و کم تحرک به شمار میرود، اما منابع آن به قدری نیست که رییسجمهور آن بتواند حاتم بخشی کند.در آخرین بودجه این کشور درآمد دولت ۶/۲ تریلیون دلار و هزینههایش ۸/۲تریلیون دلار است. این ارقام چند معنای روشن دارد.
اول اینکه دولت دست کم ۲۰۰ میلیارد دلار کسری بودجه آشکار و قطعی دارد. دوم اینکه اگر اوباما بخواهد مالیات کم درآمدها را کاهش و مالیات پردرآمدها را افزایش دهد، از دو ناحیه با کاهش در آمد و افزایش کسری بودجه مواجه میشود. زیرا اجرای این سیاست در وهله نخست درآمدهای مالیاتی ماخوذ از کمدرآمدها را کاهش میدهد و در وهله بعدی با فشار بر بنگاههای بزرگ، به کاهش درآمد آنها و محدود شدن منابع مالیاتی دولت میانجامد. نتیجه هر دو اتفاق هم افزایش کسری بودجه است.
معنای دیگر ارقام بودجه این است که این بودجه حدود یک هفتم تولید ناخالص داخلی آمریکا است و دولت بر شش هفتم دیگر داراییهای این کشور که متعلق به مردم است، تسلط و اختیاری ندارد که بتواند با بهرهگیری از آنها برای خود محبوبیت سیاسی بخرد. اقتصاد آمریکا هنوز به صورت عملی وارد دوران رکود نشده است (طبق تازهترین آمارها رشد اقتصادی ۴/۱درصد است)، اما در معرض این آفت قرار دارد. اقتصادی که به سوی رکود پیش میرود، منابع چندانی برای بذل و بخشش ندارد و از این جهت هم دست اوباما خالی است.با وجود این نامرادیها، اوباما و لشکر میناستریت امیدهایی نیز پیش رو دارند. اولا روند نزولی قیمت نفت است که شاید با کاهش دادن هزینه تولید، تحرک صنایع را افزایش دهد.
ثانیا کاهش مالیات کمدرآمدها موجب افزایش قدرت خرید آنها و تحریک تقاضا و در نتیجه رونق گرفتن تولید میشود و مهم تر ازاین دو مورد، اوباما و حامیان میناستریتی وی میتوانند امیدوار باشند با بازگشت اعتماد به جامعه و به ویژه محافل اقتصادی، اقتصاد آمریکا روی ریل سنتی خود بیفتد؛یعنی اینکه مصرفکنندگان با امید به آینده، مصرف را افزایش دهند و اقتصاد از بحران کاهش تقاضا خلاص شود.
ارسال نظر