علی سرزعیم

این روزها اقتصاد آمریکا با مشکل بحران مالی ناشی از وام‌های مسکن دست‌وپنجه نرم می‌کند. همان‌گونه که بارها گفته و نوشته شده، ریشه این بحران در ریسک‌های زیاد و غیرمعقولی است که بانک‌ها داشتند. جالب اینجا است که این بانک‌ها به‌رغم اینکه دارای کادرهای توانمند در امر مدیریت ریسک بودند، باز هم چنین خطاهای مهلکی را مرتکب شدند. نکته جالب‌تر این است که موسسات رتبه سنجی معروف نیز که قاعدتا باید به چنین اموری توجه ویژه نشان می‌دادند، غفلت‌های بزرگی کردند. در عین حال بانک‌های مرکزی ایالت‌های مختلف آمریکا هشدار زودرسی در این زمینه ندادند. از میان اقتصاددانان، تنها تعداد بسیار اندکی، احتمال بروز بحران در شبکه بانکی را یادآور شدند، ولی باز هم گمان نمی‌رود که آنها نیز این سطح از بحران را پیش‌بینی می‌کردند.

وضعیت به وجود آمده زمینه بحث‌های مختلفی را از سوی دو طیف باعث شده است.

یک دسته کسانی هستند که تضاد سیاسی با نظام سیاسی آمریکا دارند وهر گرفتاری که در آنجا پیش آید، شاهدی را برای این استدلال فراهم می‌کند که بروز مشکل منحصر به کشورهای در حال توسعه نیست، بلکه در پیشرفته‌ترین کشورها نیز مشکلات حاد بروز می‌کند. این افراد اگر با دقت بیشتر توجه کنند، درخواهند یافت که در اقتصاد جهانی شده، بروز هر مشکل بزرگ در یک منطقه به معنی بروز مشکلات عدیده در مناطق دیگر جهان است. امروزه به تبع بحران مالی آمریکا، بازارهای مالی در اروپا و آسیا وضعیت نابسامان و نامطمئنی دارند. ورود اقتصاد آمریکا به دامن رکود، به احتمال زیاد اقتصاد جهان را نیز به رکود می‌کشاند که پیامد مستقیم آن برای ایران به طور خاص، کاهش قیمت‌های نفت است. لذا این دسته اگر عمیق‌تر به مساله نگاه کنند، خواهنددید که مجال خیلی زیادی برای ابراز خوشحالی از این زاویه وجود ندارد؛ چرا که به زودی کشور ما نیز با مشکلات ناشی از کمبود درآمد نفتی روبه‌رو می‌شود.

دسته دوم کسانی هستند که از اساس با مکانیزم اقتصاد بازار مشکل دارند و بیش از یک قرن است که منتظرند تا پیشگویی کارل مارکس مبنی‌بر فروپاشی نظام سرمایه‌داری محقق گردد. لذا هربار که مشکلی اقتصادی رخ می‌دهد، گمان می‌کنند که اینک زمان آن رسیده است. بحران بزرگ در اوایل قرن بیستم آنها را به این تصور کشاند که کار نظام سرمایه‌داری ساخته است و این امر را به فال نیک می‌گرفتند؛ اما در عمل چنین نشد و اقتصاد بازار تا آخر قرن بیستم دوام آورد و این اقتصاد مارکسیستی بود که نهایتا تسلیم گردید. امروزه نیز این افراد با مسرت منتظرند که مردم جهان این وقایع را دلیلی برای بازگشت ازنظام اقتصاد بازار قلمداد کنند و فوج فوج به اقتصاد مارکسیستی و سوسیالیستی رو آورند. متاسفانه مارکسیست‌های وطنی و چپ گرایان مذهبی در ایران درک نادرستی از آنچه در دیگر نقاط جهان می‌گذرد، دارند و به همین دلیل هم از شکستن استخوان‌های اقتصاد آزاد سخن به میان می‌آورند. در کشورهای غربی اصلا سخنی از برگشت از اقتصاد بازار و روی آوردن به اقتصاد مارکسیستی و سوسیالیستی در میان نیست و چنین چیزی اصلا به ذهن مردم خطور نمی‌کند.

بیشترین سخنی که در میان تحلیل گران و کارشناسان اقتصادی مطرح است، این است که مقوله «شکست بازار» در صنعت بانکداری امری محتمل است و درسی که از این واقعه می‌توان گرفت، این است که در این عرصه خاص یعنی عرصه بانکداری، احتمال وقوع شکست بازار را باید جدی‌تر از قبل دانست. از این‌رو بسیاری به لزوم «نظارت بانک مرکزی بر رفتار بانک‌ها» رای می‌دهند؛ کمااینکه گرین اسپن رییس قبلی فدرال رزرو، در عذر خواهی خود کم‌توجهی به این واقعیت را قصور خود اعلام کرد. این حرف به معنی آن نیست که مجالی فراهم شد تا مداخلات دولت در همه عرصه‌های دیگر گسترش یابد.

در عرصه بانکی به دلیل اینکه ریسک مساله‌ای جدی است و پدیده‌های مخاطرات اخلاقی و اطلاعات نامتقارن دشواری‌های جانکاهی ایجاد می‌کنند، لذا ممکن است مکانیزم بازار به خوبی عمل نکند؛ کما اینکه در مورد وام‌های مسکن این مکانیزم به خوبی عمل نکرد.

البته نباید ناگفته گذارد که هواداران پروپاقرص اقتصاد آزاد نیز بیکار و ساکت ننشسته‌اند. آنها اولا ریشه این بحران را به فشار دولت کلینتون بر عرضه گسترده وام‌های مسکن نسبت می‌دهند. ثانیا به ما یادآور می‌شوند که از کجا معلوم بانک‌های مرکزی بتوانند زودتر از خود بانک‌ها و کارشناسان درون بانک احتمال وقوع بحران را یادآور شوند؛ کما اینکه در این بحران فعلی هیچ کدام از بانک‌های مرکزی هشدارهای اولیه صادر نکردند. نکته سومی که هواداران اقتصاد آزاد به ما یادآور می‌شوند، این است که وقتی بانک‌های مرکزی مسوولیت جلوگیری از چنین بحران‌هایی را برعهده گیرند، بانک‌ها غیرمسوولانه‌تر عمل خواهند کرد؛ در حالی که اگر کار به خود آنها واگذار شود، آنها برای تداوم حیات خود مراقبت بیشتری اعمال خواهند کرد.

نکته آخر اینکه به اعتقاد آنها نباید در مورد بحران‌های ناشی از عدم مداخله بانک‌های مرکزی خیلی اغراق نمود. موارد متعددی از بحران‌های بانکی را سراغ داریم که با وجود بانک‌های مرکزی رخ داده است.

لذا نباید از یک واقعه واحد قانون عامی استخراج کرد. به‌رغم اینکه چنین بحث‌هایی میان هواداران سفت و سخت اقتصاد آزاد با کسانی که قائل به احتمال وقوع شکست بازار در صنعت بانکداری هستند، کماکان جریان دارد. اما گروه دوم در اکثریت هستند؛ این دسته معتقدند که بحران فعلی نمونه ای از شکست بازار در یک صنعت خاص (صنعت بانکداری) است، نه شکست کل مکانیزم بازار!