آخرین وسوسههای یورو
رهبران اتحادیه اروپا چند روز پیش با هدایت صدراعظم آلمان و رییسجمهوری فرانسه در بروکسل گردهم آمدند تا آخرین پیشنهادها و تصمیمات خود را برای حفظ یورو و حل مشکلات اتحادیه اروپا ارائه کنند.
سعید بازارباشلی
رهبران اتحادیه اروپا چند روز پیش با هدایت صدراعظم آلمان و رییسجمهوری فرانسه در بروکسل گردهم آمدند تا آخرین پیشنهادها و تصمیمات خود را برای حفظ یورو و حل مشکلات اتحادیه اروپا ارائه کنند. این اجلاس شاید جدیترین گردهمایی پس از چند جلسه متوالی بود که وجود بحران را تایید میکرد. برای ریشهیابی درد اتحادیه اروپا و یورو ناچاریم نقبی به تاریخ بزنیم.
بیش از نیم قرن پیش بود که رهبران وقت دو کشور فرانسه و آلمان غربی گردهم آمدند و پایههای اولیه اتحادیه اروپای غربی را بنیان نهاده و بعد کشورهای دیگری مانند هلند، بلژیک، ایتالیا و ... اتحادیه را تکمیل کردند. این سازمان در واقع به عنوان راهی برای توسعه اقتصادی کشورهای اروپای غربی و در حقیقت به عنوان سدی در برابر گسترش سوسیالیسم اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای اروپای شرقی در نظر گرفته شده بود. در آن روزها جنگ سرد در اوج خود بود و هر بلوک سیاسی و اقتصادی میخواست تواناییهای خود را در ابعاد مختلف به رخ دیگری بکشد. عرصه خاصی هم برای این کار مطرح نبود، مثلا درو کردن مدالهای رنگین توسط ورزشکاران آزمایشگاهی اروپای شرقی در مسابقات بینالمللی، موفقیت نظام سوسیالیستی محسوب میشد یا بخشی از صنعت آلمان غربی و فرانسه به عنوان پیشرو صنایع جهان و موفقیت لیبرال دموکراسی غرب اروپا نشان داده میشد. در عین حال سیاست نهایی اتحادیه اروپا، گسترش جغرافیایی اروپای غربی بود و به دنبال این وضعیت، طرح پول واحد اروپایی (یورو) هم ارائه و بانک مرکزی اروپا در دهه نود میلادی تاسیس شد.
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای عضو پیمان ورشو و الحاق شرق و غرب آلمان، ممالک عضو اتحادیه اروپایی با تصمیمات سریع و شاید احساسی و هیجانی، دعوتنامههای فوری برای کشورهای شرق اروپا ارسال داشته و با هدف گسترش و بزرگ شدن اروپا و شاید برای رقابت نهایی با ایالاتمتحده آمریکا، چندین کشور را به عضویت اتحادیه اروپا پذیرفتند بدون اینکه در نظر بگیرند که آیا مردم این کشورهای تازه از بند رسته، فرهنگ مسوولیتپذیری را آموختهاند و آیا بخش توسعهنیافته اجتماعی و آموزشی آن کشورها میتواند در موقعیت تازه، به توسعه اتحادیه کمک کند یا نه؟ به هر صورت با اصرار دو دولت آلمان و فرانسه و دیگر اعضا، کشورهای شرق اروپا با پیشینه سیستم اقتصادی متمرکز و دولتی، با کشورهای اروپای غربی دور هم جمع شده یا به عبارتی موزائیکوار کنار هم چیده شدند. تعجبآور اینکه کشور آلمان این جمله مشهور بیسمارک رهبر بزرگش را که «اروپا فقط در شکل جغرافیایی میتواند وجود داشته باشد» فراموش کرده بود.
به نظر میرسد زمینههای اصلی یا بستر به وجود آمدن اتحادیه اروپا در ۶۰ سال گذشته، وجود و هجوم سنگین ایدئولوژی سوسیالیسم و تصمیم به صدور آن از طرف شوروی و بلوک شرق به سوی غرب بود. کشورهای لیبرال دموکرات اروپا با کمک آمریکا تلاش کردند با تاسیس اتحادیه اروپای غربی سدی در برابر این هجوم بسازند و با تقویت زیرساختهای اقتصادی و ارتقای فرهنگ مشارکت به رقیبی پرقدرت تبدیل شوند که البته تا حدودی موفق شدند؛ اگرچه سیستم اقتصادی شبهسوسیالیستی برخی کشورهای شمال اروپا جای بحث دارد که در این مقال نمیگنجد. همان طور که ذکر شد حال با از بین رفتن بلوک کمونیستی ضرورت وجودی اتحادیه اروپایی هم از بین رفته است.مساله دیگر که ضد اتحاد است، مساله قومیتگرایی در برخی کشورهای اروپایی است. هنوز کشتار بوسنییاییها و کرواتها توسط صربها پس از متلاشی شدن یوگسلاوی را فراموش نکردهایم، هنوز محل زندگی آلبانیایی تبارها در کوزووو بوی خون میدهد و هنوز کشور ترکیه، با آن رشد اقتصادی قابلتوجهش فقط به دلیل داشتن بیشترین جمعیت مسلمان نمیتواند به عضویت اتحادیه درآید ولی در عوض برخی کشورها از شرق اروپا فورا به عضویت پذیرفته میشوند.باور داریم که توسعه اقتصادی بدون پرداختن به توسعه اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، امکانپذیر یا قابلدوام نیست. در اروپا هنوز بحث خودی و غیرخودی وجود دارد. به عنوان مثال در سیستم حاکم بر آمریکا شخصی مانند باراک حسین اوباما در سیر تحول و ارتقای فردی و اجتماعی و علمی و حزبی خود در حالی که از پدری آفریقایی و مادری آمریکایی متولد شده میتواند تا رده ریاستجمهوری برسد، در حالی که در کشورهای اروپایی هنوز هم اشخاصی که نسل سوم مهاجرین محسوب میشوند نمیتوانند حتی وزیر بشوند. هنوز تعصبات رنگ و نژاد و خاستگاه ملیتی در رشد اجتماعی و اقتصادی افراد تاثیرات جدی و تعیینکننده دارد.از طرف دیگر، برخی کشورهای دیگر عضو اتحادیه مانند یونان و ایتالیا هنوز در تاریخ گذشته خود سیر میکنند.یونان چند سال پیش و در شروع هزاره سوم میلادی اولین المپیک قرن سوم را برگزار کرد تا مثلا نوستالژی المپیک باستانی را زنده کند. همان موقع اقتصاددانان هشدار دادند که اقتصاد یونان با این امکانات و وجود مردم مسوولیتناپذیر و رنگ و لعاب اقتصاد متمرکز و تفکرات شبهسوسیالیستی، تاب تحمل هزینهها را ندارد.مضافا اینکه قدمت وجودی یک کشور نمیتواند دلیل برتری آن باشد، اتفاقا از قدیم گفتهاند که درختی که ریشه طولانی و تنومند داشته باشد، شاخ و برگهایش کوچک خواهد بود و دیدیم که اقتصاد یونان در همین اواخر چقدر مشکلآفرین شده است و الان هم به دلیل پایین بودن فرهنگ مسوولیتپذیری مردمش و عافیتطلب بودن نخبگان و رهبرانش چگونه در باتلاقی قرار گرفته که میتواند دیگران را هم که دستش را گرفتهاند با خود غرق کند. وضعیت کشورهای ایتالیا، ایرلند، پرتغال و اسپانیا هم به همین شکل است.بنابراین، به نظر میرسد که کشورهای عضو اتحادیه اروپا با پیشینه خاص اقتصادی، فرهنگی و مطالبات متفاوت دور هم قرار گرفتهاند. واقعیت این است که اسپانیایی، آلمانی یا فرانسوی هنوز خود را اروپایی نمیداند.این ملل با داشتن فرهنگهای مختلف (شرق اروپا - غرب اروپا) و بهویژه کشورهای از بند کمونیسم رسته شرق اروپا که در اقتصاد دولتی و متمرکز پرورش یافتهاند و دارای مردمی مسوولیتناپذیر هستند و نمیتوانند به عنوان اروپایی راه توسعه همهجانبه را هموار سازند. زمان زیادی، شاید چندین نسل لازم است تا عادات، آیینها، رفتارها و فرهنگ مردم عوض شود.رهبران و نخبگان آلمان و فرانسه قاعدتا، به تدریج به این نتیجه خواهند رسید که با برنامههای دستوری نمیتوان اروپای متحد را نگه داشت، یورو بیمار است و شاید نخبگان انگلیس در اجلاس اخیر این موضوع را بهتر از دیگران فهمیدند.بنابراین بهتر است قبول کنند که به این شکل نمیتوان اروپای متحد را حفظ کرد و بهتر است بپذیرند که شرایط عوض شده و امیدی به ماندگاری یورو و وحدت اروپا نیست. شاید بازگشت به چند دهه پیش بهترین راهحل باشد.
و در انتها با کلامی از فیلسوف ایرانی سخن را به پایان میبریم:«همیشه لحظهای وجود دارد که هر دولتمردی باید تن به مصالحه بدهد، از تنگنا بیرون آید و طلسم بنیادگرایی را بشکند، تا از افتادن در دام گفتههای خود، از گم کردن حس واقعیت، از کنار کشیدن و سرانجام از به بار آوردن شر بیشتر به جای خیر جلوگیری کند. گاهی تسلیم شدن به واقعیت، هر قدر هم که دردناک باشد، شجاعت بیشتری میخواهد تا آن که انسان به بهانه وفادار نبودن خود تا آخر بر سر حرف خویش باقی بماند.»
ارسال نظر