محمود صدری

رهبر تشکیلات خودگردان فلسطین، در نامه‌ای به دبیرکل سازمان ملل خواستار شناسایی رسمی کشور فلسطین و عضویت کامل آن در سازمان ملل شده است. این درخواست با مخالفت شدید رژیم تل‌آویو، اکراه ایالات‌متحده و موافقت ضمنی فرانسه روبه‌رو شده و گفته شده که درخواست محمود عباس در سازمان ملل بررسی خواهد شد. مبنای این درخواست، معنای موضع‌گیری‌های متفاوت و فرجام کار چیست؟

آنچه دولت خودگردان فلسطین تقاضا کرده، از نظر بخش قابل‌توجهی از جامعه فلسطین (ساکنان و آوارگان)، تقاضایی ناقص است که مردم فلسطین را تنها به بخشی از سرزمین اشغال‌شده‌شان حاکم می‌کند و بخش اصلی فلسطین همچنان در اشغال باقی می‌ماند و با شناسایی دولت فلسطین، اشغال صورت قانونی به خود می‌گیرد. جنبش‌های حماس و جهاد اسلامی در داخل و برخی دولت‌های منطقه از جمله جمهوری اسلامی با چنین دیدگاهی، تشکیل دولت محدود و ناقص فلسطینی را نمی‌پذیرند. از طرف دیگر، دولت خودگردان و رییس آن محمود عباس (ابومازن) با این تفسیر که اعاده همه سرزمین فلسطین ناممکن است، استقرار رسمی در بخشی از این سرزمین را گامی به پیش می‌دانند. برخی کشورهای منطقه و همه کشورهای اروپایی و روسیه و آمریکا به طور اصولی از این وضع حمایت می‌کنند، اما این حمایت نامشروط نیست. از نظر موافقان، تشکیل دولت فلسطین در بخشی از سرزمین‌های اشغال‌شده (مثلا متصرفات اسرائیل در جنگ ۱۹۶۷)، حداقل این فایده را دارد که جنگ متوقف می‌شود. رژیم تل‌آویو و آمریکا که در گذشته، نکات اصلی این طرح را درخور مذاکره تشخیص داده بودند اکنون به تردید دچار شده و خواستار تضمین‌های بیشتر از سوی فلسطینی‌ها شده‌اند. اسرائیلی‌ها بنا به رویه‌ای مالوف، حتی در مواقعی که روندهای مذاکره را به نفع خود می‌دانند، برای ایجاد سابقه حقوقی، با آن مخالفت می‌کنند تا در آینده از این سابقه به عنوان برگ برنده استفاده کنند. واکنش تند نتانیاهو، نخست‌وزیر رژیم تل‌آویو به نامه عباس از همین نوع «سابقه‌سازی»‌ها است. تشکیل دولت فلسطینی در بخشی از خاک فلسطین و متوقف شدن حمله به شهرهای اسرائیلی آرزوی دیرینه رژیم تل‌آویو است و رهبران این رژیم مشتاق تحقق این وضع هستند؛ اما می‌کوشند با مخالفت و یکدندگی در مذاکره، بازگرداندن بخشی از حقوق فلسطینی‌ها را امتیاز بزرگ نشان دهند تا باب تقاضاهای آتی درباره کل سرزمین فلسطین بسته شود. دولت‌های اروپایی و آمریکا مایلند فلسطینی‌ها با رسیدن به حق حاکمیت محدود، از تقاضای اعاده حاکمیت به کل سرزمین‌های فلسطینی چشم بپوشند و امنیت اسرائیل را تضمین کنند تا هزینه نگهداری از رژیم تل‌آویو که کشورهای منطقه، آن را رژیم ناسازگار و مصنوعی می‌دانند، کاهش یابد.

جمع کردن این درخواست‌ها و منافع ناهمخوان، دشوار است؛ زیرا تهدیدی که رژیم تل‌آویو از آن می‌‌هراسد، در بیست ساله گذشته از ناحیه دولت خودگردان نبوده است که حالا این دولت بتواند آن را کنار بگذارد و به اسرائیل تضمین امنیتی بدهد. تنها برگ برنده محمود عباس این است که دولت‌های منطقه با وجود هراس از ادامه موجودیت رژیم تل‌آویو اراده رویارویی با آن را ندارند و ناگزیرند با اشکال گوناگون از آرمان تشکیل دولت محدود فلسطینی حمایت کنند.

اما روی دیگر سکه نیز رشد رادیکالیسم منطقه‌ای علیه رژیم‌های تل‌آویو و دولت خودگردان و تشدید مخالفت گروه‌های فلسطینی است که کار دولت احتمالی فلسطین را در آینده مشکل می‌کند. به علاوه روند کنونی، تکلیف بازیگران داخلی و منطقه‌ای را مشخص کرده و مواضع طرف‌های گوناگون در برابر مساله فلسطین روشن است؛ اما ورود به مرحله تازه،‌ ترکیب بازی را تغییر می‌دهد و نتایج کار محمود عباس را ناروشن‌تر می‌کند. از این رو، نامه عباس را می‌توان آرزویی با نتایج نامشخص و حتی نافرجام به شمار آورد؛ زیرا مساله فلسطین بازیگران و مدعیان و آرمانخواهان پرشماری دارد که محمود عباس تنها یکی از آنها است و فزونی نفوذ و قدرت او بر دیگران به تنهایی تضمین کننده کامیابی توافق نیمه کاره نیست. تجربه تاریخی نشان می‌دهد که میراث فلسطین قدرت تکثیر و زایش بازیگران نو و به تبع آن شکل‌گیری منازعه‌های تازه را دارد. بنابراین هنوز نمی‌توان درخواست تشکیلات خودگردان را راه‌حل نهایی تلقی کرد؛ چه رژیم تل‌آویو آن را بپذیرد و چه نپذیرد.