محمود صدری

سخنرانی‌های روز اول مجمع عمومی سازمان ملل، بازتاب‌دهنده شکافی بزرگ در نگاه کشورها به این سازمان جهانی است. سخنرانی‌های محمود احمدی‌نژاد و جورج‌بوش، روسای جمهوری ایران و آمریکا، این شکاف را به خوبی نشان داد.

تصویری که بوش از سازمان ملل و نقش جهانی آن ارائه کرد، مبتنی بر قدرت واقعی کشورها بود. از نگاه بوش، اعضای دائم شورای امنیت، پاسداران واقعی صلح جهانی‌اند و اگر کشورها از همه مصوبات این شورا تبعیت کنند، صلح محقق می‌شود.

اما محمود احمدی‌نژاد در نقطه مقابل بوش ایستاد و گفت که سازمان ملل به ابزار سلطه قدرتمندان به ویژه آمریکا تبدیل شده و ایالات متحده از این نهاد جهانی در جهت منافع خود سوء‌استفاده می‌کند.

رییس جمهوری ایران در بیان این دیدگاه، تنها نیست و احتمالا نمایندگان و فرستادگان برخی کشورهای دیگر نیز - هر چند با احتیاط

بیشتر - انتقادهای مشابهی را مطرح خواهند کرد.

تفاوت این دو نگاه از تفاوت ابزارهای قدرت نشات گرفته است. ایالات متحده و دیگر کشورهای عضو شورای امنیت (انگلیس، فرانسه، روسیه و چین) همگی قدرت‌های سیاسی و اقتصادی و برخوردار از تسلیحات هسته‌ای هستند.

اقتضای امنیت ملی این کشورها آن است که از عنصر زور در سیاست خارجی به نحو اکمل استفاده کنند.

حملات آمریکا به ویتنام، انگلیس به مالویناس، فرانسه به الجزایر و روسیه به افغانستان از نمونه‌های رجحان زور در سیاست خارجی دارندگان حق وتو در شورای امنیت است.

چین نیز اگر تهاجم به دیگر کشورها را در پرونده دوران جدید خود ندارد، از آن جهت است که عوامل بازدارنده‌ای مانند پیمان امنیتی آمریکا و ژاپن، راه آن را سد کرده‌اند.

ابزار گروه دوم کشورها که رییس‌جمهور ایران از موضع و منظر آنها سخن گفت، عمدتا مبتنی بر افکار عمومی است.

به همین علت نمایندگان این دسته از کشورها در نطق‌های خود غالبا می‌کوشند با اشاره به ضعف‌های اخلاقی گروه اول به ویژه ایالات متحده، جهان را علیه آنها بسیج کنند. شعارهای گروه اخلاق‌گرا در مقام بیان به منطق گروه اول غلبه دارد و معمولا از این نگاه در کشورهای در حال توسعه تجلیل هم می‌شود. اما تاثیر گروه اخلاق‌گرا، پایدار نیست. زیرا به محض پایان یافتن مجمع عمومی سازمان ملل و بازگشت رهبران به کشورهایشان، کارهای عادی آغاز می‌شود و آنها را در برابر مشکلاتی قرار می‌دهد که حل آنها در گرو ابزارهای عملی است. کشورهای مخالف نظم کنونی جهان و منتقد ترکیب قدرت در سازمان ملل، نوعا دارای رشد اقتصادی و درآمد سرانه پایین و تورم و بیکاری بالا هستند. این مشکلات تا حدودی با بهسازی روش‌های داخلی قابل حل است. اما پاره‌ای عوامل بیرونی از جمله سرمایه‌گذاری خارجی هم در آن دخیلند. به همین علت، اخلاق‌گرایان که در مجمع عمومی سازمان ملل در پی تغییر نظم جهان هستند، وقتی به داخل کشور خود بازمی‌گردند، اغلب خود را ناچار به تحمل همان نظم غیرعادلانه می‌بینند.

در واقع پس از پایان مجمع عمومی سازمان ملل نه کشورهای دارنده حق وتو در شورای امنیت و نه اغلب معترضان به این شیوه، ابزار موثری برای تحقق آرمان‌هایی که معتقدند، در اختیار ندارند و جهان همچنان به نظم پیشین ادامه می‌دهد. همین توازن بین دو گروه متفاوت در سازمان است که وضع موجود را تداوم بخشیده است. زیرا گروه قدرتمند، فاقد آمریت اخلاقی لازم برای یکه‌تازی است و گروه دوم فاقد قدرت واقعی و اتحاد لازم برای به هم زدن نظم جهانی است. این مشکل دوسویه، دو طرف منازعه را به تحمل یکدیگر وادار کرده است و هنوز نمی‌‌توان انتظار دگرگونی بزرگی را در مناسبات قدرت جهانی داشت.