آمریکایی ها به تازگی موضع‌شان را در قبال یمن تغییر داده اند. چندی پیش پمپئو در اظهارنظری اعلام کرد که زمان پایان جنگ یمن فرا رسیده است. چرا آمریکایی ها بعد از گذشت بیش از سه سال به یاد جنگ یمن و پایان آن افتاده اند؟ آیا موضع آمریکا در قبال ریاض در حال تغییر است؟ در این باره با جلال چراغی کارشناس مسائل خاورمیانه، گفتگو کرده ایم که در ادامه می خوانید: 

تغییر موضع ناگهانی آمریکا در قبال جنگ یمن را چگونه ارزیابی می کنید؟ چرا واشنگتن به یکباره یاد جنگ یمن افتاد؟

دلیل سیاست‌های‌ آمریکا در قبال یمن یا دیگر کشورهای عربی را باید در عربستان جست. مواضع شعارگونه آمریکا در این باره نیز در راستای سیاست وعده و وعید به عربستان سعودی صورت می‌گیرد. آمریکایی ها از یک طرف بر ضرورت همراهی و همگامی ریاض با سناریوهای رژیم صهیونیستی در قبال فلسطین و قدس تأکید می‌کنند و از سوی دیگر به‌گونه‌ای‌ شعارگونه از نجات بن‌سلمان‌ از تنگنای کنونی در ارتباط با جنگ یمن و پرونده خاشقچی سخن می‌گویند. خبرهایی که از داخل دربار پادشاه عربستان سعودی به بیرون منتشر می‌شود، حاکی از آن است که جنگ یمن برای بن‌سلمان‌ به یک کابوس تبدیل شده است، به‌ویژه اینکه بسیاری از متحدان عربستان در ائتلاف جنگی علیه یمن عملاً دیگر در این جنگ شرکت ندارند و یا اینکه به‌صورت‌ نمادین و نمایشی در این ائتلاف حضور دارند و بنابراین این جنگ افزون بر زیر سؤال بردن جایگاه و حیثیت عربستان سعودی در عرصه منطقه‌ای‌ و فرامنطقه‌ای‌، هزینه‌های‌ سرسام آوری را بر سر بن‌سلمان‌ در این شرایط حساس تحمیل کرده است. از سوی دیگر بن‌سلمان‌ به‌شدت نگران فعالیت نهادهای مستقل حقوق بشر در عرصه بین‌الملل‌ است که هر روز با انتشار تصاویر رخدادهای تأسف‌ برانگیز جنگ ویرانگر یمن، ابعاد دیگری از خوی تجاوزگری بن‌سلمان‌ منتشر می‌کنند و حتی این نگرانی برای او وجود دارد که برخی نهادها خواستار محاکمه او به جرم ارتکاب جنایت جنگی شوند؛ به همین علت بن سلمان به‌دنبال‌ برون‌رفت‌ آبرومندانه از این تنگناست و آمریکا نیز با علم به این موضوع و با هدف بهره‌برداری‌ از جایگاه عربستان سعودی در میان دیگر کشورهای عربی حوزه خلیج فارس در ارتباط با منافع رژیم صهیونیستی تلاش می‌کند و گزاره پایان دادن به جنگ یمن را نیز به‌عنوان‌ یکی از گزاره‌های‌ کمک به بن‌سلمان‌ به او وعده می‌دهد.

این رویکرد چه پیامدهای منطقه ای دارد؟ 

با توجه به مواضع ضدونقیض‌ و ناپایدار ترامپ درباره این موضوع و به‌طور کلی موضوع خاورمیانه و فلسطین، باید منتظر تحولات آینده باشیم. اما از آنچه اکنون از داده‌های‌ بسیاری از رسانه‌ها استخراج می‌شود چنین بر می آید که سفر خاشقچی از آمریکا به لندن و از آنجا به استانبول و صدور فرمان قتل او به‌دور از چشم دستگاه‌های‌ اطلاعاتی غرب نبوده است.

به نظر می‌رسد که رژیم صهیونیستی به‌همراه‌ آمریکا درصدد بهره‌برداری‌ از این موضوع و فیصله دادن به پرونده فلسطین در قالب طرح موسوم به «معامله قرن» هستند و تحرکات منطقه‌ای‌ مقامات رژیم صهیونیستی در جهت عادی‌سازی روابط با کشورهای عربی نیز در این چارچوب صورت می‌گیرد. گمانه‌زنی‌ که درباره روابط آینده آمریکا با ریاض وجود دارد نیز مبتنی بر باج‌خواهی‌ بیشتر از بن‌سلمان‌ است؛ به این معنا که دولت ترامپ برای نجات دادن بن‌سلمان‌ از تنگنای کنونی، که ترکیه نیز بر داغ کردن تنور آن پافشاری می‌کند، دربار عربستان را تحت فشارهای شدیدی قرار خواهد داد تا افزون بر گرفتن امتیازهای مادی، در جهت اجرای فاز دوم معامله قرن نیز نهایت استفاده را از آن داشته باشد و سفرهای اخیر مقامات صهیونیست به کشورهای عربی منطقه در قالب عنوان های مختلف نیز گواهی بر این مدعاست.

روند تحولات چه تأثیری برای ایران دارد؟ 

درباره چشم‌انداز روابط عربستان و جمهوری اسلامی ایران نیز از داده‌های‌ رسانه‌ها و تحرکات صهیونیست‌ها و سعودی‌ها این گونه به نظر می‌رسد که بهبودی روابط دیپلماتیک با جمهوری اسلامی ایران در اولویت ریاض نیست و علت آن نیز فشارهایی است که بر ضرورت همراهی کردن عربستان با سیاست‌های‌ رژیم صهیونیستی و آمریکا بر ریاض اعمال می‌شود. آنچه درباره آینده عربستان سعودی می‌توان گمانه‌زنی‌ کرد این است که عربستان در سایه پادشاهی سلمان بن‌عبدالعزیز و ولیعهدی پادشاه‌گونه‌ی محمد بن‌سلمان‌ هر چه بیشتر با سیاست‌های‌ رژیم صهیونیستی همراهی خواهد کرد و به همین علت نیز بعید به نظر می‌رسد که تا زمانی که رژیم صهیونیستی از ریاض آن‌گونه‌ که می‌خواهد در جهت پیشبرد معامله قرن و در جهت تقابل سازی با جمهوری اسلامی بهره‌برداری‌ نکند، بن‌سلمان‌ را کنار بگذارد؛ زیرا اکنون رژیم صهیونیستی سیاست «تحمیل امر واقع» (در برابر عمل انجام‌شده‌ قرار دادن دیگران) را- که سیاست آن درباره شهرک‌سازی‌ است و تاکنون نیز موفق بوده است- در قبال کشورهای عربی  نیز به‌کار گرفته است و تلاش می‌کند بدون عمل به پیش‌شرط‌ برخی کشورهای عربی درباره تشکیل کشور مستقل فلسطینی به پایتختی قدس یا روستای ابودیس در اطراف قدس، موضوع فلسطین را به‌طور کلی فیصله و پایان دهد و با کشورهای عربی نیز رابطه دیپلماتیک برقرار کند.

با توجه به گذشت بیش از یک ماه از قتل خاشقچی و فروکش کردن تب و تاب خبری آن، به نظرتان مسائل پیش آمده حول آن چقدر می تواند روند جدیدی را در روابط عربستان و دیگر کشورها ایجاد کند؟ به نظرتان تبعات این اتفاق در حد یک تحول دراز مدت خواهد بود؟

از دوم اکتبر گذشته (۱۰ مهر ماه) که جمال خاشقچی، روزنامه‌نگار منتقد عربستان سعودی، وارد کنسولگری عربستان سعودی در شهر استانبول ترکیه شد و دیگر از آن خارج نشد، منطقه خاورمیانه دچار تحولات سرنوشت‌سازی‌ شده است که به نظر می‌رسد مرگ وی را در هاله‌ای‌ از ابهام و شک و تردید قرار داده است. از نخستین روزهای ناپدید شدن خاشقچی خبرها و گزارش‌هایی‌ منتشر شد که این گمانه‌زنی‌ را تقویت می‌کرد که سفر خاشقچی به استانبول و ورود او به کنسولگری عربستان سعودی در استانبول به‌دور از چشم دستگاه‌های‌ جاسوسی آمریکا و غرب و چه‌بسا رژیم صهیونیستی ممکن نبود. پس از فاش شدن قتل  خاشقچی در کنسولگری عربستان در استانبول، عربستان به‌شدت در معرض موج حملات شدید رسانه‌های منطقه‌ای‌ و فرامنطقه‌ای‌ قرار گرفت، به‌گونه‌ای‌ که محمد بن‌سلمان‌، ولیعهد عربستان سعودی، برای برون‌رفت‌ از این تنگنای سخت دست به دامن قطر نیز شد؛ زیرا او در کنفرانس سرمایه‌گذاری‌ ریاض موسوم به «داووس صحراء» در کمال ناباوری به تمجید از قطر و اقتصاد آن و نیز ترکیه و شخص رجب طیب اردوغان، رئیس‌جمهور ترکیه، پرداخت که پیش از این دشمن سرسخت دربار عربستان سعودی به‌شمار می‌رفت‌. چندی پیش نیز  افشاگر اخبار پشت پرده دربار پادشاه عربستان سعودی که در شبکه اجتماعی توییتر با نام مستعار «مجتهد» به افشاگری می‌پردازد، فاش کرد که بن‌سلمان‌ عادل الجبیر، وزیر امور خارجه، را به قطر فرستاده است تا با تمیم بن‌حمد آل‌ثانی‌، امیر قطر، دیدار و از او بخواهد که برای فیصله دادن به پرونده خاشقچی نزد ترکیه میانجیگری کند، اما قطری‌ها الجبیر را به‌صورت‌ توهین‌آمیز از فرودگاه بازگردانده و پس از او نیز بن‌سلمان‌ خالد بن فیصل، امیر مکه، را راهی دوحه کرد که قطری‌ها  به وی نیز جواب منفی داده‌اند. بنابراین،‌ عربستان سعودی و شخص بن‌سلمان‌ اکنون در فشار و تنگنای‌ بی‌سابقه‌ قرار گرفته است که از یک طرف رویکردهای هوشمندانه مقامات ترکیه و کارآمدی رسانه‌های آن که با هدایت شبکه الجزیره قطر و با استفاده از تاکتیک ارائه اطلاعات به‌صورت‌ «قطره چکانی» او را در این شرایط قرار داد و از طرف دیگر مواضع مشکوک و البته ضدونقیض‌ دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، نیز در این باره بر فشارهای موجود بر بن‌سلمان‌ افزود. از این رو،‌ دربار عربستان به‌دنبال‌ رخدادی بود تا تنفسی برای او در این شرایط ایجاد کند و تحرکات مقامات رژیم صهیونیستی چنین فرصتی را – اگر چه موقت‌- به بن‌سلمان‌ داد. کنش‌گری‌های سیاسی اخیر مقامات رژیم صهیونیستی در منطقه در پیوند با این موضوع شایان اهتمام است. به‌ هرحال‌، به نظر می‌رسد که پیامدهای رخداد قتل خاشقچی برای عربستان و شخص محمد بن‌سلمان‌، ولیعهد عربستان، به‌صورت‌ دراز مدت خواهد بود؛ زیرا عربستان –خواسته یا ناخواسته- در ورطه ای افتاده است که باید برای رهایی از آن به بسیاری از کشورهای دیگر از جمله رژیم صهیونیستی باج های کلان بدهد.

آیا بن سلمان بازنده این بازی است؟

تحولاتی که در داخل عربستان و در داخل خاندان حاکم سعودی روی می‌دهد نشان از وجود بحران برای محمد بن‌سلمان‌ است. به نظر می‌رسد که غربی ها به‌ویژه آمریکا و رژیم صهیونیستی با داغ تر کردن تنور فشارها و بحران‌ها بر محمد بن‌سلمان‌، در جهت بهره‌برداری‌ های تاریخی از او هستند. آمریکا و برخی کشورهای غربی در جهت اعمال فشار بر بن‌سلمان وارد عمل شدند و احمد عبدالعزیز، کوچک‌ترین‌ پسر سدیری عبدالعزیز را که برادر تنی پادشاه عربستان است و همیشه برای ولیعهدی در اولویت بوده است، از لندن به ریاض فرستادند. از طرف دیگر بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی، با بهره‌برداری‌ از فضای موجود در عربستان و با هدف پیشبرد معامله قرن و جلوگیری از تشکیل کشور مستقل فلسطینی، رویکرد برقراری روابط دیپلماتیک با کشورهای عربی بدون عمل به پیشرط آن‌ها را در پیش گرفته است. او به عمان سفر کرد و «مری رگو»، وزیر فرهنگ و ورزش، کابینه او نیز که از جنجالی ترین چهره‌های کابینه و از فعال ترین اشخاص علیه مسلمانان به‌شمار می رود، عازم امارات عربی متحده شد و مورد استقبال گرم مقامات اماراتی قرار گرفت. رسانه‌های رژیم صهیونیستی از برنامه‌ریزی‌ نتانیاهو برای سفر به بحرین نیز خبر دادند. همچنین،‌ برخی مطبوعات این رژیم از احتمال سفر او به قطر نیز خبر دادند. افزون بر این،‌ در برخی رسانه‌های عربی اعلام شد که نتانیاهو خواستار سفر علنی به کویت نیز شده است که با مخالفت این کشور مواجه شده است.

آیا سفر نتانیاهو به عمان نیز در همین راستا بود؟ 

سفرهای مقامات رژیم صهیونیستی به کشورهای عربی کوچک در واقع آماده کردن بستر برای سفر علنی آن‌ها به  عربستان سعودی صورت می‌گیرد. مقامات تل‌آویو با سفر به کشورهای کوچک عربی در واقع،‌ درصدد واکنش سنجی مسلمانان و کشورهای اسلامی هستند و در صورت عادی‌سازی روابط با این کشورها نوبت به عربستان خواهد رسید و در آن صورت است که ریاض عادی‌سازی روابط با رژیم صهیونیستی را به‌عنوان‌ اراده کشورهای شورای همکاری خلیج فارس اعلام خواهد کرد؛ به این معنا که عربستان نیز به‌عنوان‌ یکی از اعضای این شورا خارج از اراده حاکم بر آن عمل نخواهد کرد. بنابراین،‌ با توجه به اینکه رژیم صهیونیستی همراهی محمد بن‌سلمان‌ را با تل‌آویو در خصومت و توطئه علیه ایران بایسته می‌داند و با توجه به اینکه محور اصلی فیصله دادن به موضوع فلسطین نیز عربستان با ولیعهدی بن‌سلمان‌ است، بعید است که واشنگتن و به‌طور کلی غرب و در پس آن‌ها رژیم صهیونیستی بخواهند از بن‌سلمان‌ چشم‌پوشی‌ کنند، مگر اینکه بخشی از اهداف خود را به واسطه او عملی کنند و بی‌نیاز از وجود او باشند که در آن صورت او را کنار خواهند زد.

به رویکرد کشورهای منطقه اشاره کردید؛ برخی تحلیلگران معتقدند شورای همکاری خلیج فارس در حال فروپاشی است.. آیا می توان گفت ضربه ای که با تنش بین قطر و ‌عربستان به آن وارد شده بود با قتل خاشقچی تکمیل شد؟

شکی نیست که درباره تحولات گذشته کشورهای عربی، شورای همکاری خلیج فارس به‌مثابه نهادی ناکارآمد ‌در پایان دادن به بحرانها و اختلاف‌ها بین کشورهای عربی حوزه خلیج فارس عمل کرد، زیرا این شورا در بحران ‌محاصره قطر هیچ گونه عملکرد مثبتی نداشت و بلکه در جهت اهداف و برنامه‌های عربستان سعودی وارد عمل شد ‌و اعضای این شورا نه به‌عنوان یک نهاد منطقه‌ای بی طرف بلکه به‌عنوان ابزار و مهره عربستان سعودی عمل کردند. ‌

در بحران مربوط به جنگ ناجوانمردانه و تجاوزکارانه عربستان سعودی علیه ملت یمن نیز این شورا بی‌ثمر و بی ‌فایده بودن خود را نمایان ساخت. مقام‌های قطر بارها از ناکارآمدی این شورای سخن گفته و تأکید کرده‌اند که ‌سیطره عربستان سعودی بر تصمیم‌گیری این شورا، در عمل این شورا را تهی از معنا کرده است. «تمیم بن‌حمد ‌آل‌ثانی»، امیر قطر، بارها از وادادگی این شورا انتقاد کرده است که آخرین انتقادهای وی مربوط است به روز سه‌شنبه ‌‌(دیروز) که وی در سخنرانی خود در افتتاحیه چهل و هفتمین دوره مجلس شورای این کشور گفت ادامه بحران ‌شورای همکاری خلیج فارس در واقع به معنای شکست این شورا در تحقق اهدافش و پاسخگویی به خواسته‌های ‌ملت‌های کشورهای عضو است.

بنابراین، در حالی که شورای همکاری به اذعان برخی کشورهای عضو آن چون قطر ‌و نیز کویت در حال احتضار به‌سر می برد، عربستان سعودی و امارات با هدایت رژیم صهیونیستی درصدد ‌بهره‌برداری از ظرفیت های این شورا در جهت عملی کردن فاز دوم «معامله قرن» هستند. در این باره، نزدیک به سه ‌هفته پیش عادل الجبیر و یوسف بن علوی، وزیران امور خارجه عربستان سعودی و عمان در کنفرانس امنیتی منامه ‌از عملکرد شورای همکاری خلیج فارس دفاع کرده و از آن اظهار رضایت و این شورا را قادر به حل بحران قطر ‌توصیف کردند. الجبیر این شورا را به‌عنوان مهم ترین موسسه برای کشورهای حاشیه خلیج فارس قلمداد کرد.چندی پیش نیز‌ «انور قرقاش» وزیر مشاور در امور خارجه امارات عربی متحده در صفحه حساب «توییتر» ‌خود در مقام دفاع از شورای همکاری خلیج فارس بر آمد و از اظهارات وزیران امور خارجه عربستان و عمان دفاع ‌کرد و گفت تمامی عرب‌های حاشیه خلیج فارس احساس مشترکی درباره شورای همکاری دارند و بر ضرورت ‌حفظ دستآوردهای آن تأکید می کنند. بنابراین، تصور می‌شود که ریاض در جهت خط سیر سیاسی کاخ سفید و ‌تل‌آویو در جهت همگرایی بخشیدن به شورای همکاری خلیج فارس است تا سنگ بنایی ائتلاف جدیدی موسوم به ‌‌«ناتوی سنی» را به همراه دو کشور اردن و مصر و نیز با عضویت رژیم صهیونیستی تحت حمایت آمریکا ایجاد کنند ‌تا گام دیگری- که مهم ترین گام به‌شمار می‌رود-  از مسئله پایان دادن به موضوع تشکیل کشور مستقل فلسطینی ‌برداشته شود.‌

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.