باراک اوباما چگونه رییسجمهور شد؟
دنیای اقتصاد- استراتژی اوباما کمک کرد که ۹ ایالت سابقا جمهوریخواه به حمایت از دموکراتها تغییر جهت دهند؛ پیروزی اوباما تا حدود زیادی نتیجه برد او در جلب آرای دو سوم جوانان و کسانی است که برای بار اول رای دادند. به علاوه او آرای ۹۵درصد رای دهندگان سیاهپوست را نیز در اختیار داشت. حدود ۶۶ درصد لاتین تبارها هم به نفع او رای دادند. علاوه بر این او توانست عملکردی بهتر از عملکرد جان کری در سال ۲۰۰۴ از خود نشان دهد و آرای بیشتری از فارغ التحصیلان دانشگاهی سفید پوست و رایدهندگان مستقل را کسب کند. این گروه از رای دهندگان نقشی کلیدی را در ایالتهایی چون پنسیلوانیا و اوهایو ایفا کردند. این تصویر گویای همه موفقیتهای او است. اوباما تازهترین سرمقاله اکونومیست را هم به خود اختصاص داد
انتظارات بزرگ
باراک اوباما به یک پیروزی پرآوازه دست یافت. اکنون باید از آن عاقلانه استفاده کند
شادی آذری
هیچکس نباید به بزرگی دستاورد هفته گذشته باراک اوباما شک کند. وقتی رییسجمهوری انتخاب شده در سال ۱۹۶۱ میلادی چشم به جهان گشود، بسیاری از ایالتهای آمریکا، که همه آنها هم فقط در جنوب واقع نبودند، قوانین مکتوبی داشتند که اجرای جداسازی نژادی را الزامی میکرد و از تشکیل اتحادیههایی متشکل از نژادهای مختلف، یعنی اختلاطی از نوع آنچه در مورد پدر و مادرش روی داد، ممانعت میورزید و حق رای را از سپاهپوستان میگرفت. اکنون آمریکا با قاطعیت بیشتری نسبت به هر کشور غربی دیگر میتواند ادعا کند که در حوزه سیاست به رنگ پوست کور رنگی گرفته است.
سایر موانع موجود در مسیر دستیابی به حقوق شهروندی با تلخی و خونریزی از میان برداشته شد، اما این مانع با لذت و خوشحالی سفیدپوستان در کنار سپاهپوستان برطرف شد. درست است که اوباما رای سفیدپوستان را به میزان ۴۳ تا ۵۵درصد از دست داد، اما توانست درست همان اندازهای از رای سفیدپوستان را که سه رییسجمهوری دموکرات و سفیدپوست پیشین به دست آوردند به خود اختصاص دهد. او توانست هماندازه بیل کلینتون، ال گور و جان کری رای سفیدپوستان را به دست آورد. اوباما پیروزی بزرگی در آرای رایدهندگان جوان سفیدپوست به دست آورد. آمریکا اکنون رییسجمهوری دارد که برادرانش در کنیا هستند و همکلاسیهای سابقش در اندونزی. او نگاهی به جهان دارد که به نظر میرسد بیشتر براساس احترام است تا مقابله. و این مهم است. در دوران جورج بوش، جایگاه بینالمللی آمریکا به حد وحشتناکی تنزل یافت. در هفته گذشته آمریکاییها به دلایل بسیاری مشارکتی تاریخی را در رایدهی خود به نمایش گذاشتند. یکی از این دلایل انزجار آنها از چگونگی فروپاشی شهرت وطنشان بود. اکنون برای دوستان کشورشان دوستی با آن آسانتر و برای دشمنان کشورشان دشمنی با آن دشوارتر است. اوباما نشان داده است که یک نامزد انتخابات، با پیامی درست، بدون هیچ پول یا حمایت دستگاهی میتواند روی پای خود بایستد و پیروزیاش را شکل دهد.
دوران سخت و کاخی سرد
با چنین پیروزی بزرگی، به طرزی غیرمنطقی انتظاراتی بزرگ شکل میگیرد. بسیاری از حامیان پرشور اوباما ناامید خواهند شد و در برخی موارد حقشان است که ناامید شوند. در مورد افرادی که با چشمانی باز و با آگاهی از محدودیتهای وی به او رای دادند، همه چیز اکنون بستگی به آن دارد که او چگونه عمل کند.
در خارج از مرزهای آمریکا، این رییسجمهوری قرن بیستویکمی، باید با نوعی از رقبای ابرقدرت بزرگ خود که آخرین بار در قرن نوزدهم میلادی مشاهده شدند، مواجه شود. در داخل، او باید سعی کند که کشور را متحد سازد، با بیماری اقتصادیاش دست وپنجه نرم کند و همزمان از اشتباه حاکمیت تکحزبی اجتناب ورزد. درست است که کلیگویی و نمادگرایی در این راستا موفق خواهد بود، اما واقعیت این است که نوبت پرداختن به جزئیات و موارد خاص است. البته اوباما با چندین مزیت کار خود را آغاز میکند. در سن ۴۷ سالگی او جوانتر از آن است که درگیر جنگ فرهنگی درباره ویتنام شود. او با جلب حمایت اکثریت رایدهندگان مستقل و حتی برخی از جمهوریخواهان، این امکان را فراهم میکند که تصویر دورانی انعطافپذیرتر دوباره ترسیم شود.
دورانی که در آن مخالفان سیاسی به عنوان دشمنان تلقی نشوند و همکاریهای دوجانبه امری قابل احترام محسوب شود.
نکته عجیب اینکه او از این واقعیت نیز بهره میبرد که پیروزی او تا حدودی مایوسکننده بود. او حدود ۵۲درصد آرای مردمی را تصاحب کرد. این میزان بیشتر از آرای مردمی بوش در سال ۲۰۰۰ و ۲۰۰۴ است، اما به حد پیروزی روزولت یا ریگان نمیرسد. با در نظر گرفتن این نکته که اوباما چه مقدار پول بیشتری در اختیار داشت، در کنار کاهش محبوبیت جمهوریخواهان طی دوران حکومت جورج بوش و تاثیرات بدترین بحران مالی ۷۰ سال گذشته، رای ۴۶درصدی مردم علیه دموکراتها نکتهای قابل تامل است و این موضوع را یادآور میشود که آمریکا هنوز در چه جایگاه محافظهکاری قرار دارد. اوباما اولین لیبرال شمالی است که از زمان جان کندی انتخاب شدهاست. او نباید فراموش کند که این موضوع چقدر او را از مرکز قدرت سیاسی کشور دور میکند.
در واقع پیروزی اوباما در اندازههای پیروزی بیل کلینتون در سال ۱۹۹۲ است و در آن زمان تنها ۲ سال طول کشید که جمهوریخواهان در سال ۱۹۹۴ طی تحولی موسوم به انقلاب گینگریچ دوباره به قدرت بازگردند. اگر اوباما در برابر برخی از تندروهای کنگره تسلیم شود، به آسانی میتوان حدس زد گذشته از انتخابات میاندورهای ۲۰۱۰ دموکراتها، چه دوران زشتی پیش روی آمریکا خواهد بود. این احتمال وجود دارد که آمریکا در گرداب حمایت از صنایع داخلی فرو رود و قوانین کسب و کار به مسیری هدایت شود که ابداعات با سرخوردگی مواجه شود یا موضوع «تقسیم ثروت» چنان مطرح شود که موجب فرار سرمایهها به خارج از کشور شود. بیشک اوباما نیز مانند اغلب سیاستمداران، بیش از آنکه موفق شود، با شکست مواجه خواهد شد. اما او مردی است با شانی عظیم، هوشی سرشار و ایدههایی فوقالعاده. در انتخاب او، آمریکا بار دیگر ظرفیت خود را در احیای مجدد و برانگیختن تعجب همگان به نمایش گذارده است.
ارسال نظر