اقتصاد آمریکا به کجا می‌رود؟

طرح:‌اکونومیست

دنیای اقتصاد- بدبینی نسبت به وضعیت اقتصادی ایالات متحده در دراز مدت هم رنگ نمی‌بازد و اکنون بار دیگر زمان بدبینی فرا رسیده است؛ چون شهروندان آمریکا احساس خوبی درباره اقتصاد کشورشان ندارند؛ آن هم در زمانی که گفته می‌شود این اقتصاد در آستانه حیات دوباره است. یک نظرسنجی جدید که به طور مشترک توسط نشریه نیویورک تایمز و شبکه خبری سی‌بی‌اس انجام شد، نشان داد که از هر ده آمریکایی هفت نفر بر این باورند که آمریکا در مسیری غلط گام بر می‌دارد. علاوه بر این در حدود ۶۰ درصد از آمریکایی‌ها مدیریت اقتصادی اوباما را قبول ندارند و سه نفر از هر چهار آمریکایی عملکرد کنگره را مردود می‌دانند. بررسی دقیق نظرسنجی انجام شده نشان می‌دهد که نگرانی آمریکایی‌ها مربوط به چند سال پیش‌رو است. نگرانی موجود از ایجاد رکود در استانداردهای زندگی و آینده تاریک اقتصادی است که عنوان بزرگ‌ترین اقتصاد جهان را یدک می‌کشد، اما در اشتغالزایی کند پیش می‌رود و در گرداب کسری بودجه شدید دولت گیر افتاده است. آیا این نگرانی‌ها منطقی است؟ اکونومیست در سرمقاله جدید خود به نگرانی آمریکا پرداخت

اقتصاد آمریکا را چه می‌شود؟

شادی آذری

بدبینی نسبت به وضعیت ایالات متحده حتی در دراز مدت هم رنگ نمی‌بازد. و اکنون بار دیگر زمان بدبینی فرا رسیده است چون شهروندان آمریکا احساس رنجش می‌کنند، آن هم در زمانی که گفته می‌شود اقتصاد کشورشان در آستانه حیاتی دوباره است.

بد نیست آن برهه‌ای از تاریخ آمریکا را به یاد آوریم که در آن آمریکای تحت رهبری جیمی کارتر در اواخر دهه ۱۹۷۰ میلادی با وجود رهایی از تورم همچنان افسرده بود یا آن زمان که همزمان با «احیای اشتغالزایی» در اوایل دهه ۱۹۹۰ میلادی، ترس رقابت با ژاپن سرتاسر آمریکا را فرا گرفته بود. در هر دوی این تحولات ایالات متحده توانست به شرایط پیش از بحران بازگردد؛ در رویداد نخست با کمک غلبه پل ولکر بر تورم و در رویداد دوم به مدد جهش تولید که موجب شد رشد اقتصادی آمریکا در اواسط دهه ۱۹۹۰ دچار جهش شود، آن هم در شرایطی که رشد ژاپن از حرکت باز ایستاده بود.

امروز این سوابق را باید به یاد آورد. امروز مردم آمریکا از شرایط اقتصادی کشورشان و تلاش سیاستمداران برای بهبود اوضاع راضی نیستند و این نارضایتی ‌آن‌ها روز به روز در حال افزایش است. یک نظرسنجی جدید که به طور مشترک توسط نشریه نیویورک تایمز و شبکه خبری سی‌بی‌اس انجام شد نشان داد که از هر ده آمریکایی هفت نفر بر این باورند که آمریکا در مسیری غلط گام بر می‌دارد. علاوه بر این در حدود ۶۰ درصد از آمریکایی‌ها مدیریت اقتصادی اوباما را قبول ندارند و سه نفر از هر چهار آمریکایی عملکرد کنگره را مردود می‌دانند.

این نارضایتی تا حدودی منعکس‌کننده کندی احیای اقتصاد آمریکاست. اگرچه که نرخ بیکاری کاهش یافته است و قیمت‌های سهام به رکورد سه ساله نزدیک شده‌اند، قیمت مسکن هنوز دچار رکود است و قیمت نفت به سطحی رسیده است که از تابستان سال ۲۰۰۸ تا کنون بی‌سابقه بوده است. همه بحث اما بر سر قیمت نفت و مربوط به چند وقت اخیر نیست. بررسی دقیق نظرسنجی انجام شده نشان می‌دهد که نگرانی آمریکایی‌ها مربوط به چند سال پیش‌رو است. نگرانی موجود از احتمال ایجاد رکود در استانداردهای زندگی و آینده تاریک اقتصادی نشات می‌گیرد که عنوان بزرگترین اقتصاد جهان را یدک می‌کشد اما در اشتغالزایی کند پیش می‌رود و در گرداب کسری بودجه شدید دولت گیر افتاده است.

آیا این نگرانی‌ها منطقی است؟ اگر خوش‌بینانه بنگریم، تصور وجود کشوری دیگر که اینچنین مزایایی دراز مدت را در میراث خود داشته باشد بسیار دشوار است. چین چگونه می‌تواند دره سیلیکون داشته باشد؟ یا آلمان چگونه می‌تواند لیگ ورزشی آی‌وی به راه اندازد؟ آنچه بر کسی پوشیده نیست اما این حقیقت است که ایالات متحده از ضعف‌های اقتصادی دراز مدت رنج می‌برد. ضعف‌هایی که برطرف کردن آنها زمان‌بر است. ترس واقعی آمریکایی‌ها باید این باشد که سیاستمدارانشان از جمله رییس‌جمهوری آنها اقدامات بسیار ناچیزی برای مقابله با این مشکلات انجام می‌دهد. این سیاستمداران به شدت کوتاهی می‌کنند.

نخستین کوتاهی که اوباما در آن مقصر است، توصیف غلط مشکلات است. اوباما دوست دارد چالش‌های آمریکا را در قالب «رقابت‌پذیری»، به‌ویژه در برابر چین، توصیف کند. او می‌گوید پیشرفت اقتصادی آمریکا به «اختراعات، آموزش و ساخت‌و‌ساز» چین بستگی دارد. این حرف تا حدود زیادی بی‌ربط است. پیشرفت اقتصاد آمریکا به رشد کشور دیگری بستگی ندارد، بلکه به سرعت گام‌های خودش بستگی دارد. آمریکا باید هزینه‌های دولتی خود را نظم ببخشد. کسری بودجه آمریکا عظیم است و بدهی دولتی آن در مقیاس بین‌المللی بیش از ۹۰ درصد تولید ناخالص داخلی آن است. به جز ژاپن، آمریکا تنها کشور بزرگ و ثروتمندی است که برنامه‌ای برای تحت کنترل داشتن بودجه دولتی خود ندارد.

دومین قصور سیاستمداران آمریکا مربوط به حوزه‌ای است که آنان اصلا به آن اشاره نمی‌کنند: بازار کار. کاهش اخیر نرخ بیکاری گمراه‌کننده بود. ۴۶ درصد از بیکاران آمریکایی که جمعیت آنها به حدود ۶ میلیون نفر بالغ می‌شود، به مدت شش ماه است که بیکارند. به نظر می‌رسد آمریکا هم به یک بیماری اروپایی مبتلا شده است: بیکاری ساختاری. در آمریکا بیکاری به‌ویژه در میان جوانان بسیار زیاد است و بیکاری جوانان زخم‌هایی دراز مدت بر پیکره جامعه بر جای می‌گذارد. آمریکا نسبت به همه کشورهای گروه هفت کمترین تعداد جوانان را در نیروی کار خود دارد. در حدود ۲۵ درصد مردان فاقد تحصیلات دانشگاهی که سن آنها بین ۲۵ تا ۵۴ سال است، ۳۵ درصد از ترک تحصیلی‌های دبیرستان و در حدود ۷۰ درصد از ترک تحصیلی‌های سیاهپوست در آمریکا بیکارند. آمریکا نیازمند اصلاح بازار کار است و جالب‌تر از همه اینکه این کشور می‌تواند از اروپا درس بگیرد. به عنوان مثال هلند الگوی خوبی در زمینه اصلاح بیمه ناتوانان جسمی است. البته چشم‌انداز بهتر اقتصاد آمریکا لزوما به معنای آینده‌ای بهتر برای تک تک آمریکاییان نیست. اوباما و مخالفانش می‌توانند این فرآیند را شکل دهند. آنها اما متاسفانه بیش از آنکه شرایط را بهتر کنند، بدتر می‌کنند.