نویسندگان: مایکل دی سوین، ونیان دنگ و اوبه ری لسکور
ترجمه: محمدحسین باقی

بخش زیادی از جامعه تحقیقاتی چین به‌علاوه آنهایی که در سطح تصمیم‌سازی قرار دارند، این اعتقاد قوی را مطرح می‌کنند که با وجود چالش‌های جدید تکنولوژیک و سیاسی که چین با آنها دست به‌گریبان است، سیاست آغازگر نبودن می‌تواند همچنان پشتیبان منافع ملی کشور تا بیشترین حد ممکن باشد و از این‌رو باید مورد حمایت قرار گیرد.

اگرچه صداهایی که امیدوارند سیاست آغازگر نبودن چین تغییر کند هم هرازگاهی شنیده می‌شود. با توسعه سریع فناوری‌های جدید و پیشرفته، جنگ نیز دستخوش دگرگونی‌های انقلابی شده است. این به ناگزیر به تحولات جدید در اندیشه کشور و دکترین‌های عملیاتی به منظور سازگاری با این شرایط جدید منجر شده است.

نوع جنگی که در قرن بیستم غالب بود - که در آن قدرت‌های بزرگ سرزمین‌های جدید را فتح می‌کردند- ممکن است در آینده هم رخ دهد؛ اما این نوع جنگ به ندرت اتفاق خواهد افتاد و تا حد زیادی جنگ‌های سریع و محلی با دامنه محدود و شدت بالا جایگزین آن خواهد شد.

تمام این طرح‌ها عمیقا بر محیط استراتژیکی که در آن چین استراتژی دفاع فعال خود و جوهره این استراتژی را به اجرا درمی‌آورد، تاثیر می‌گذارد. بی‌تردید اینها ممکن است در سیاست آغازگر نبودن چین هم چالش‌های جدیدی ایجاد کند. برای مثال دانشمندان غربی این سوال را مطرح کرده‌اند: اگر یک رقیب یک حمله غیرهسته‌ای به سیستم عملیاتی نیروهای هسته‌ای چین انجام دهد (یعنی تسلیحات هسته‌ای چین را هدف قرار ندهد، بلکه به نظام رهبری، سیستم فرماندهی و کنترل ارتش یا سیستم مانیتورینگ ماهواره‌ای ضربه وارد آورد)، چین چگونه واکنش نشان خواهد داد؟ این سوال، سوال دیگری را هم مطرح می‌کند: آیا چین، در این شرایط جدید، نیازمند تعریف جدیدی از حمله هسته‌ای هست؟ این سوالات ضرورتا نباید به‌عنوان اقداماتی تحریک‌کننده یا تلاش برای محک‌زدن آستانه نظامی چین تلقی شود، بلکه باید پیامد ناگزیر توسعه نظریه‌های عملیاتی پنداشته شود. لااقل، ارزش فراوانی در بحث درباره این سوالات در سطح آکادمیک وجود دارد. برخی دانشمندان در چین دیدگاه‌های خود در مورد پاسخ به این سوالات را مطرح کرده‌اند؛ مانند این ایده که چین باید به پایبندی به اصول اساسی سیاست آغازگر نبودن ادامه دهد اما باید استثناهای ظریفی را قائل شود.

به گفته یک محقق، شرایطی که در آن چین باید یک استثنایی در سیاست آغازگر نبودن خود قائل شود، شامل این موارد است: «اول و مهم‌تر از همه، اگر کشورها با استفاده از تسلیحات کشتارجمعی دست به حمله به چین بزنند؛ دوم، در پاسخ به اقداماتی که پیامدهایی فاجعه‌بار برابر با حمله هسته‌ای ایجاد می‌کنند مانند ویرانی سه سد عظیم؛ سوم، در پاسخ به حملاتی به مراکز هسته‌ای غیرنظامی و سلاح‌های هسته‌ای چین؛ چهارم، اگر طی جنگ کشورها ائتلافی با قدرت‌های هسته‌ای رقیب چین تشکیل دهند؛ پنجم، اگر کشورها قلمروی چین را اشغال کنند که به موجب آن، چین نباید الزام حمله غیرهسته‌ای در قبال اشغالگر را برای خود متصور باشد و این ممکن است شرایط خاصی برای آحاد کشورها تدوین کند. علاوه بر این، برای حمله به دارایی‌های استراتژیک مانند ناوهای هواپیمابر باید از رویکرد آمریکا در عدم‌اتخاذ موضع شفاف در مورد این مساله پیروی کنیم که آیا دست به یک ضدحمله هسته‌ای در این زمینه بزنیم یا نه.»

محققان چینی باید از شهامت مواجه‌شدن با چالش‌های این محیط جدید برخوردار باشند، تحقیق استراتژیک را تقویت کنند و نقش برجسته خود در میان کارکنان اندیشکده‌های آکادمیک را محقق سازند.

فصل ۳

توسعه تسلیحات هسته‌ای در چین

مقدمه

چین، پس از دریافت چراغ سبز در ژانویه 1955، برنامه تسلیحات هسته‌ای خود را به سرعت آغاز کرد. از آن زمان، طی چند دهه گذشته، غیر از 10 سال توسعه آرام به‌دلیل انقلاب فرهنگی، کل این برنامه به شکلی منظم و کارآمد پی گرفته شده و استراتژی توسعه این برنامه هم کاملا باثبات بوده است. در این فرآیند، چین مسیر متمایز و خاص خود را برای توسعه تسلیحات هسته‌ای ایجاد کرده که بازتاب دکترین هسته‌ای منحصربه‌فرد این کشور است و قوای هسته‌ای این کشور نیز به مبنایی برای امنیت ملی‌اش تبدیل شده است. با این حال اکنون، در محیط جدید امنیتی بین‌المللی امروز، قابلیت‌های بازدارندگی هسته‌ای چین برای کارآمد ماندن با چالش‌های تازه‌ای مواجه است و برنامه توسعه تسلیحات هسته‌ای این کشور با مسائل و گزینه‌های جدیدی مواجه است.

این فصل مسیر توسعه تسلیحات هسته‌ای را بررسی می‌کند، سازوکارهای تصمیم‌گیری و اصول مهم توسعه‌ای در پس برنامه تسلیحات هسته‌ای این کشور را رصد می‌کند، فلسفه و اندیشه‌ای که در پس این برنامه وجود دارد را روشن می‌کند، چالش‌های فعلی و مسیرهای احتمالی آینده برای بازدارندگی هسته‌ای را تحلیل می‌کند و دیدگاهی در مورد رابطه میان توسعه قوای هسته‌ای و برنامه کنترل تسلیحات هسته‌ای به‌دست می‌دهد.

ایجاد سیاست توسعه هسته‌ای چین

سازوکارهای تصمیم‌گیری

دستورالعمل‌های مربوط به استراتژی هسته‌ای چین از سوی حلقه ارشد تصمیم‌گیری اتخاذ شد که رهبری آنها را «مائو» و «چوئن لای» بر عهده داشتند و برنامه تسلیحات هسته‌ای این کشور هم در دوران رهبری آنها کلید خورد. مائو در مرکز این برنامه تصمیم‌سازی بود و بر مسیر کلی توسعه قوای هسته‌ای چین مسلط بود. با این حال، «چوئن لای» چهره‌ای اصلی در هدایت برنامه هسته‌ای بود. در 4 جولای 1955، اندکی پس از اتخاذ این تصمیم که چین تسلیحات هسته‌ای خود را توسعه خواهد داد، دولت مرکزی یک کمیته سه نفره تشکیل داد که متشکل بود از: «چن‌یون» (Chen Yun) معاون وقت نخست‌وزیر؛ «نی‌رونگژن» (Nie Rongzhen) قائم مقام کمیسیون ارتش انقلابی خلق؛ «بوییبو» (Bo Yibo)، رئیس کمیسیون ساخت‌وساز دولتی. این گروه مسوول هدایت کارهای دولتی در ارتباط با توسعه انرژی اتمی بود.