نویسندگان: مایکل دی سوین، ونیان دنگ و اوبه ری لسکور
ترجمه: محمدحسین باقی

کلید تقویت ادغام اقتصادی در سراسر منطقه آسیا- پاسیفیک در وهله اول شامل ظهور و ایجاد اجماع چینی- آمریکایی بر عناصر مختلف است با تمرکز بر عضویت هر دو کشور در TTP و RCEP و برقراری نهایی یک FTA گسترده منطقه‌ای در کنار سطحی فعال‌تر و متمرکزتر از دیپلماسی اقتصادی آمریکا. اما یک اجماع دوجانبه برای تضمین دستیابی به این اهداف کافی نخواهد بود. واشنگتن و پکن و سایر قدرت‌های مهم دیگر در منطقه آسیا- پاسیفیک باید اقتصادهای داخلی خود را تقویت و تعهد خود به تجارت آزاد در برخی حوزه‌ها را تعمیق بخشند؛ درحالی که برخی اصلاحات ساختاری بنیادین در حوزه‌های دیگر را هم انجام می‌دهند.

این مطالعه تلاش کرده تا حد امکان به روشی واقعیت‌محور، هدفمند و متوازن به این مخالفت‌ها بپردازد. استدلال‌های ارائه شده در فصل‌های قبلی شامل 10 عنصر اصلی بود:

* حتی اگر تا سال‌های آینده ایالات‌متحده قدرت مهم جهانی باقی بماند اما یک گذار و جابه‌جایی اساسی و غیرقابل انکار در قدرت نظامی و اقتصادی در غرب پاسیفیک رخ خواهد داد که هم اکنون به شکلی جدی در حال تغییر محاسبه‌ منافع و خطرات بی‌ثبات کردن مسیر است چنانکه تنش‌های روزافزون چین- آمریکا در دریاهای چین شرقی و جنوبی آشکارا نشان می‌دهد.

* اگر این روند به‌صورت کنترل نشده رها شود به احتمال زیاد به مرور زمان تعمیق می‌یابد زیرا بعید است که نرخ رشد چین (و هزینه‌های دفاعی) کاهشی چشمگیر داشته باشد و محتمل است که نرخ رشد آمریکا (و هزینه‌های دفاعی) نسبتا محدود باقی بماند و تفاوت‌های چشمگیر میان این دو قدرت بر سر مدیریت مسائل بی‌ثبات منطقه‌ای و دکترین‌های نظامی تهاجمی محورشان احتمالا ادامه می‌یابد و روشن‌تر می‌شود؛ حتی یک چین دارای رشد کمتر همچنان به شکلی قاطع افزایش چشمگیر قابلیت‌های اقتصادی و نظامی خود در غرب پاسیفیک را نسبت به آمریکا و متحدانش مدیریت می‌کند.

* به‌طور اخص، در این محیط، اعتماد به نفس بیش از حد چین و واکنش افراطی آمریکا در مورد فعالیت‌های نظامی و مدیریت مسائل بی‌ثبات به‌طور چشمگیری احتمال بحران‌های شدیدتر و مکررتر را- با وجود انگیزه‌های مشترک برای همکاری دوجانبه در بسیاری از حوزه‌ها- افزایش می‌دهد؛ چنین بحران‌هایی به احتمال زیاد صرف‌نظر از حضور قدرت برتر آمریکا در عرصه جهانی رخ خواهد داد.

* تلاش‌ها برای تعامل با این وضعیت- به ترتیب- با حفظ یا ایجاد برتری اقتصادی و نظامی منطقه‌ای چینی یا آمریکایی به ویژه با توجه به محدودیت‌های اقتصادی غالب، ماهیت به‌طور فزاینده یکپارچه‌شده‌ اقتصاد منطقه‌ای و جهانی و احساسات ملی‌گرایانه قدرتمند در تمام طرف‌ها بی‌ثمر و خطرناک خواهد بود. حتی اگر ایالات‌متحده برخی عناصر قدرت برتر گذشته‌اش در غرب پاسیفیک را به‌دست آورد اما چین احتمالا سطح بسیار بالاتری از قابلیت و اعتماد به نفس را برای تغییر محاسبه امنیت منطقه‌ای خود در مسیرهایی بی‌ثبات به‌دست خواهد آورد.

* متحدان کلیدی آمریکا به احتمال زیاد برای تسریع افول قدرت نسبی آمریکا واقعا بی‌میل و ناتوان باقی خواهند ماند بنابراین، برتری آمریکا یا متحدان را حفظ خواهند کرد. آنها در غیاب اتفاق مهمی که موجب تغییر پارادایم می‌شود یا در غیاب مجموعه‌ای از اتفاقات، بی‌تردید فاقد ظرفیت و تعهد سیاسی برای افزایش قابلیت‌های نظامی و اقتصادی خود و تغییر مکفی دکترین نظامی‌شان هستند و برخی متحدان برای همکاری با واشنگتن علیه پکن به شدت مردد باقی می‌مانند.

* اگر قدرت‌های مربوطه مشکل را شناسایی و رهبران ملی اراده و تعهد برای فائق آمدن بر موانع مهم دخیل را داشته باشند، از این رو ایجاد یک نسخه باثبات از توازن قدرت دوفاکتویی که به هر روی و به ناگزیر ظهور خواهد کرد «ضروری» و «امکان‌پذیر» است.

* با وجود باثبات‌ترین نسخه (و نسخه‌ای حداکثری) از چنین توازن قدرتی - که شامل تغییرات مهم در محیط‌های امنیتی‌ای شود که بر بی‌ثبات‌ترین کانون‌های بی‌ثباتی منطقه‌ای تاثیر می‌گذارد (که آشکارا مرجح است)- همچنین محتمل است که دستیابی به چارچوب زمانی قابل توجه را بی‌نهایت دشوار سازد. اما یک نسخه کوچک‌تر (و حداقلی) بر CBM‌ها، CMM‌ها، وضعیت نیروی بازدارنده متقابل و توافقاتی محدودتر مبتنی است که شامل کانون‌های منطقه‌ای می‌شود. درحالی که یک جورهایی ثبات کمتری دارد اما هر دو ضروری و امکان‌پذیرتر هستند.

* با توجه به بازه زمانی که شامل توسعه یا بازتنظیم ساختار نیروها و اولویت‌های اقتصادی و تعمیق سطحی از بی‌اعتمادی میان پکن و واشنگتن می‌شود، تعویق در ایجاد یک توازن قدرت حداقلی در حمایت از موضع یا تلاش‌های بی‌ثمر «صبر و انتظار» برای حفظ یا دستیابی به برتری، منطقه را در خطر بزرگی قرار خواهد داد.

* هر توازن قدرتی - حداقل- مستلزم هم وضعیت نیروی بازدارنده متقابل دفاع محور و هم دکترین نظامی در پکن و واشنگتن و کاهش چشمگیر در گرایش به مسائل منطقه‌ای بی‌ثبات برای تولید بحران‌های آینده چین- آمریکاست.

* فرآیند تدریجی، مرحله‌ای و مشروط که در ایجاد این مولفه‌های توازن باثبات دخیل است مستلزم توسعه اجماع داخلی، حمایت دوستانه و پیوسته از یک گفت‌وگوی استراتژیک پایدار چینی- آمریکایی و تغییرات به هم پیوسته در سیاست‌های امنیتی منطقه‌ای موجود در هر دو طرف می‌شود. همان‌طور که در این مطالعه نشان داده شد، چهار فرض اساسی، تشکیل‌دهنده مجموعه استدلال‌های بالاست. اول، میزان و گستره قدرت نسبی نظامی و اقتصادی میان قدرت‌های مهم منطقه (در این مورد چین و آمریکا) در تعیین سرعت، دامنه و شدت رقابت‌های امنیتی تعیین‌کننده است. به ویژه این متغیرها به شدت بر محاسبات مربوط به فرصت‌ها و خطرات نسبی در به‌کارگیری انواع متفاوتی از فشار یا انگیزه‌های اقتصادی و نظامی برای تاثیرگذاری بر مسائل مناقشه‌انگیز و جدی امنیتی (مانند کره، تایوان، مناقشات دریایی و ...) موثر است.

دوم، ترتیبات توازن قدرت می‌تواند و باید به شکل طبیعی ظهور یابد (چنانکه هم اکنون در غرب پاسیفیک در حال وقوع است) اما باید به عمد از طریق فرآیند اقدامات و توافقات «یکجانبه» و «متقابل» برای ثبات یافتن به مرور زمان به قاعده معنی درآمده و تنظیم شوند. در غرب پاسیفیک، CBM‌ها و CMM‌ها به نوبه خود سطحی از اعتماد و ضمانت مورد نیاز را فراهم نخواهند کرد و گرایش به آزمودن و به چالش کشیدن طرف دیگر را که از فرآیند گذار قدرت در جریان منتج می‌شود کاهش نخواهد داد.