بخش سی و چهارم
نه «صلح آمریکایی» نه«صلح چینی» - ۲۷ خرداد ۹۶
نویسندگان: مایکل دی سوین، ونیان دنگ و اوبه ری لسکور
ترجمه: محمدحسین باقی
در بخش قبل اشاره شد که روسیه میتواند به لحاظ سیاسی و شاید اقتصادی و حتی در کلام برای مهار فشار آمریکا و متحدانش در غرب پاسیفیک به پکن کمک کند؛ اما بعید است نقش نظامی مهمی بازی کند. این دو کشور با وجود روابط نزدیک اما هنوز سوءظن زیادی به یکدیگر دارند. همچنین به تلاش چین و آمریکا برای «برتری» یا «تسلط» در غرب پاسیفیک هم اشاره و گفته شد که دو طرف سعی میکنند مانع بازی با حاصل جمع صفر شوند و در مقابل میکوشند توازن را میان خود رعایت کنند.
نویسندگان: مایکل دی سوین، ونیان دنگ و اوبه ری لسکور
ترجمه: محمدحسین باقی
در بخش قبل اشاره شد که روسیه میتواند به لحاظ سیاسی و شاید اقتصادی و حتی در کلام برای مهار فشار آمریکا و متحدانش در غرب پاسیفیک به پکن کمک کند؛ اما بعید است نقش نظامی مهمی بازی کند. این دو کشور با وجود روابط نزدیک اما هنوز سوءظن زیادی به یکدیگر دارند. همچنین به تلاش چین و آمریکا برای «برتری» یا «تسلط» در غرب پاسیفیک هم اشاره و گفته شد که دو طرف سعی میکنند مانع بازی با حاصل جمع صفر شوند و در مقابل میکوشند توازن را میان خود رعایت کنند. با این حال، پکن آشکارا باور دارد که آمریکا تهدیدی برای این کشور و منطقه است و میکوشد قدرت دریایی واشنگتن را در منطقه از میان ببرد.
علاوهبر این، حتی اگر بنا بر برخی دلایل احتمالی واشنگتن بتواند سطحی از برتری نظامی در غرب پاسیفیک را حفظ کند، تحلیل ارائه شده در فصل یک قویا نشان میدهد که پکن یقینا مجموعهای کافی از قابلیتهای نظامی (و اقتصادی) را طی 25 سال آینده جمع خواهد کرد که روی هم رفته [این قابلیتها] میتواند تمایل این کشور را برای اتخاذ ریسکهای بیشتر در دفاع یا پیش بردن منافع حیاتیاش افزایش دهد مانند ادعا بر سرزمین مستقل تایوان و سرزمینهای دریایی دریاهای شرق و جنوب چین. این محتملتر است اگر پکن همچنان به برتریِ باور و عزم خود برای دفاع و پیش بردن منافعِ [خود] نزدیک به سرزمین اصلیاش (در مقایسه با تعهد و عزم آمریکا) باور داشته باشد.
به عبارت دیگر، هرگونه سطح برتری آمریکا در آینده (در بهترین حالت، سطح محدودی از این برتری) در غرب پاسیفیک - با توجه به وجود چینی که قدرتمندتر، دارای اعتماد به نفس بیشتر و نفوذ اقتصادی است- احتمالا سطحی نخواهد بود [یا سطحی ناکافی خواهد بود] که بتواند در بلندمدت ثبات را حفظ کند. در حقیقت، با توجه به مزیتهای نسبتا کلی سیستمهای متفاوت قدرت، نظریهپردازان و مورخان روابط بینالملل در مورد هزینهها و مزایای بالقوه یک نظام تکقطبی در مقابل یک تعادل و توازن ساختاری قدرت دچار شکاف هستند. برخی ناظران، مانند رابرت گیلپین و آ.اف.کی. اورگانسکی معتقدند تنها یک نظام تکقطبی میتواند ضامن ثبات و صلح پایدار باشد، تا حد زیادی، به این دلیل که سیستمهایی که با برابری قدرت مشخص شدهاند (و در غیاب هر گونه ضمانت بیرونی امنیتی) آزمایش و تلاشهای مداومی را میطلبند تا با اعضای تشکیلدهنده خود به برتری دست یابند. با این حال، ناظران دیگر، ازجمله واقعگرایان کلاسیک مانند هانس مورگنتا و ای.اچ. کار و واقعگرایان ساختاری مانند کنث والتز استدلال میکنند که سیستمهای چندقطبی یا دوقطبی - به ترتیب- میتوانند خشونت را محدود کرده و ثبات را ترویج کنند. درحالیکه پیچیدگی سیستم چندقطبی بر استخراج [و استنباط] احتیاط و انعطافپذیری بیشتر در شکل دادن به اتحادها نمود مییابد اما سادگی سیستم دوقطبی ظاهرا خطر محاسبه غلطِ ترغیب به جنگ را کاهش میدهد در عین اینکه اصلاحات قدرت را از طریق بازگشت بحرانهای سطح پایین مجاز میشمارد، یعنی توانایی و قابلیت دو قدرتِ دارای مزیت [یا دو قدرت برتر] برای محاسبه توازن کامل به آنها توانایی جذب طیف گستردهای از اختلالها را میدهد.
ارسال نظر