حسن حسن و جمعی از نویسندگان
مترجم: محمدحسین باقی

در بخش قبل به تعدادی از روحانیون داعشی اشاره شد که منابع فکری این گروه را تشکیل می‌دهند. همچنین به «ترکی مبارک بن‌علی» نیز اشاره شد. او یکی از روحانیون برجسته داعش است که عنصری ارزشمند برای داعش به حساب می‌آید. او از کسانی است که به‌دنبال مشروعیت‌تراشی برای البغدادی بوده و می‌کوشد بنیان‌های تئوریک لازم برای دوام و بقای داعش را تامین و تدوین کند.

در مورد دکترین «ولاء و البراء» [دوستی و دشمنی به‌خاطر خدا] به اعضای جدید توصیه می‌شود خطابه‌هایی را مشاهده کنند که روحانیون مرتبط با صحوه منتشر می‌کنند؛ روحانیونی که اغلب در مورد ایده‌های آن دسته از علمای مذهبی نقد و تفسیر ارائه می‌دهند که از سوی عمده مسلمانان پذیرفته شده است. نفوذ علمای عصر صحوه البته سلفی‌گری-‌به‌ویژه نسخه سعودی‌اش- را از کمک به مشروع جلوه دادن گروه‌هایی مانند داعش مبرا نمی‌سازد. سنت‌های سلفی مبنایی مذهبی برای گفتمان به اصطلاح «دولت اسلامی» به‌دست داده و به آن کمک می‌کند تا خود را به اسلام سنتی متصل کند. اما این گروه فراتر از این سنت‌ها رفته و «دولت اسلامی» و سلفی‌های سنتی با یکدیگر بر سر مبانی دینی دچار تقابل شده‌اند. بسیاری از اندیشه‌های افراطی ابن تیمیه و وهابیت از سوی متفکران مذهبی مدرنی که بر ایدئولوژی امروز جهاد اثرگذارند با اهداف سیاسی یا انقلابی مورد استفاده قرار گرفته است. برای مثال، مفهوم «ولاء و البراء» طی عصر صحوه به‌عنوان سلاح مورد استفاده قرار گرفت تا نه تنها مسلمانان بدعت‌گذار بلکه غرب را نیز هدف قرار دهد؛ بازتفسیری که به شدت بر جهادیون در دهه 90 تاثیر گذاشت. بسیاری از اقدامات «دولت اسلامی» از سوی سلفی‌های سنتی رد شد. برای مثال، بمب‌گذاری انتحاری از سوی بیشتر سلفی‌ها به این دلیل رد می‌شود که خودکشی یا انجام عملیات انتحاری در تمام اَشکال آن در اسلام ممنوع شده است. روحانیون مسلمان مانند یوسف القرضاوی، بمب‌گذاری انتحاری را نفی کرده‌اند اگرچه بعدها او اعلام کرد که فتوای او به‌طور اخص شامل اسرائیل می‌شد. طغیان علیه حاکمان، مرتد نامیدن شیعیان و بمب‌گذاری در مساجد اقداماتی هستند که از سوی سلفی‌های سنتی رد و نفی شده است.

توجیه توحش

علمای مورد حمایت داعش توجیهاتی برای توحش این گروه به‌ویژه علیه هم‌کیشان مسلمان به‌دست می‌دهند. با این حال، برخی از این علما به جای حمایت مستقیم از آن خشونتی که داعش روا می‌دارد، به نفرت توتالیتر و فرقه‌گرایانه دامن می‌زنند. الراشد که به‌خاطر اظهارات آتشین خود شهره است اغلب در خطبه‌های خود نالان ظاهر می‌شود. او در یکی از خطابه‌های خود از سر بریدن خالد بن سفیان الهذلی در قرن هفتم میلادی سخن گفت. براساس ادعای الراشد، پیامبر خواستار یک داوطلب برای قتل الهذلی به دلیل سازماندهی به حملات علیه مسلمین شد. عبدالله بن انس داوطلب شد و او را کشت و سپس سرش را جدا کرد. به گفته الراشد، وقتی انس با سر بریده الهذلی بازگشت، پیامبر او را ستود و به او پاداش داد. اگرچه این روایت محل مناقشه است اما بارها از سوی اعضای داعش به آن اشاره شده است.

«دولت اسلامی» به‌طور اخص به دو روحانی- ابو عبدالله المهاجر و ابوبکر ناجی- برای توجیه خشونت خود علیه مخالفان استناد می‌کند. نوشته‌های آنها با ارائه توجیهاتی برای گردن زدن و تاکتیک‌های خشونت‌بار مشابه، بخشی جدایی‌ناپذیر از داعش است. المهاجر یک مصری است که کتاب «پرسش‌هایی در مورد فقه جهاد» را به‌نگارش در آورد؛ کتابی که الزرقاوی، پایه‌گذار دولت اسلامی، آن را مطالعه و سپس در اردوگاهی جهادی در هرات تدریس کرد. ناجی- که نام واقعی‌اش «محمد حسن خالد الحکیم» است- عضو سابق «گروه جهاد اسلامی مصر» بود که کتاب «مدیریت توحش» را نوشت. این کتاب از سوی روحانیون مرتبط با داعش به‌طور گسترده‌ای در میان فرماندهان و اعضای استانی این گروه پخش شد. هدف اصلی این کتاب تمایز قائل شدن میان جهاد و سایر مسائل عقیدتی است. نویسنده می‌گفت که روشی که جهاد «روی کاغذ» آموزش داده می‌شود باعث می‌شود که هضم معنای واقعی آن از سوی جوانان دشوار شود. او بیان کرد که «آنها که به اجرای جهاد پرداخته‌اند می‌دانند که جهاد چیزی نیست جز قساوت، خشونت، تروریسم، بازدارندگی و ضرر. من صحبت از جهاد و مبارزه می‌کنم نه اسلام. بنابراین، این دو را با هم مخلوط نکنید. نبرد ادامه نمی‌یابد و گذار از یک مرحله به مرحله بعد رخ نمی‌دهد مگر اینکه اولین مرحله شامل تحمیل تلفات به دشمن و بازداشتن او شود.» تاثیر این دو ایدئولوگ بر «دولت اسلامی» جدید نیست: آنها به شدت بر زرقاوی تاثیر گذاشتند. المهاجر و ناجی هر دو گردن زدن را نه به‌عنوان اقدامی مجاز به لحاظ مذهبی بلکه اقدامی توصیه شده از سوی خدا و پیامبرش قلمداد. آنها مدعی‌اند که ریختن خون کافر «کاملا مجاز است» و کمک به کفار یک بی‌اعتقادی بزرگ است که باعث می‌شود فرد کمک‌دهنده در زمره کفار قرار گیرد.

داستان‌سرایی و جهاد

در مورد شست و شوی مغزی، «دولت اسلامی» مایل است که برای اعضای جدید آموزه‌هایی را روشن کند که مستقیما از کتاب‌های شریعت مستفاد نشده است. به گفته روحانیون مرتبط با داعش، به اعضای جدید متون منحصرا دینی نشان داده می‌شود. در مقابل، اعضا و فرماندهان مستقر و ریشه‌دارتر می‌توانند کتاب‌هایی مانند کتاب ناجی را مطالعه کنند. محدود کردن دایره مطالعات اعضای جدید به متون دینی و داستان‌های تاریخی با مواضع این گروه منطبق است، زیرا داعش تعمیم و توسعه خود را تعمیم و توسعه اسلام می‌پندارد و معتقد است: این تعمیم و توسعه اسلام راستین- و نه این سازمان- با مجموعه آموزه‌هایش است. داستان‌هایی از تاریخ صدر اسلام (اغلب از دوران پس از درگذشت پیامبر که به جنگ‌های ارتداد معروف است) نیز برای توجیه گردن زدن، به صلیب کشیدن، کشتارهای دسته جمعی و اقدامات خشونت‌بار برای اعضای جدید نقل می‌شود. «ابو اسد السمعان»، روحانی داعشی، داستان صفیه بن عبدالمطلب - زنی از دوران پیامبر- را برای توجیه گردن‌زنی به‌عنوان تاکتیکی وحشت‌آفرین نقل کرد. به گفته السمعان، زنان مسلمان در شهر مدینه و طی جنگ خندق از مردان خود جدا شدند و در مکانی امن استقرار یافتند. اما یک مرد که گفته می‌شود یهودی بود توانست از دیوار این مکان امن بالا برود و به زنان نزدیک شود. صفیه از پیرمردی خواست تا مهاجم را بکشد اما پیرمرد جواب داد که توان کشتن و نبرد با او را ندارد. صفیه که در نبردهای قبلی جنگیده بود این مرد مهاجم را کشت، گردن زد و سر بریده او را در میان مبارزان دشمن انداخت تا آنها را به وحشت اندازد. اعضای «دولت اسلامی» همچنین به آیاتی از قرآن اشاره می‌کنند که خواستار «شکستن گردن» و تاکتیک‌های مشابه شده هرچند روحانیون برجسته مسلمان معتقدند که این آیات باید در متن میدان نبرد درک شوند.