راه دراز سازمان شانگهای برای تعیین کنندگی در عرصه بینالملل
دکتر محسن شریعتینیا پژوهشگر مسائل آسیا شرکت ایران در اجلاس سازمان همکاری شانگهای به چند دلیل برای سیاست خارجی ایران اهمیت نمادین و کوتاهمدت دارد:
۱- در دورههای مختلف اجلاس این سازمان فرصتی فراهم میآید تا ایران در سطح سران بتواند یکسری از مسائل را با همسایگان و کشورهایی که با آنان دارای منافع مشترک و سطح روابط گسترده است، مورد بحث و بررسی قرار دهد. در اجلاسسازمان شانگهای، ایران عمدتا از فرصت اجلاس برای رایزنی با چین و روسیه در حوزههای مختلف به خصوص در مورد مساله هستهای استفاده میکند.
دکتر محسن شریعتینیا پژوهشگر مسائل آسیا شرکت ایران در اجلاس سازمان همکاری شانگهای به چند دلیل برای سیاست خارجی ایران اهمیت نمادین و کوتاهمدت دارد:
۱- در دورههای مختلف اجلاس این سازمان فرصتی فراهم میآید تا ایران در سطح سران بتواند یکسری از مسائل را با همسایگان و کشورهایی که با آنان دارای منافع مشترک و سطح روابط گسترده است، مورد بحث و بررسی قرار دهد. در اجلاسسازمان شانگهای، ایران عمدتا از فرصت اجلاس برای رایزنی با چین و روسیه در حوزههای مختلف به خصوص در مورد مساله هستهای استفاده میکند.
۲- این اجلاس فرصتی فراهم میآورد تا ایران مواضع خود را برای بخشی از جامعه بینالملل تبیین کند.
۳- این اجلاس فرصتی را برای مشارکت ایران در صحنه بینالملل پدید میآورد و باعث میشود از محدودیتهایی که در این سالها داشته، کاسته شود.
۴- ایران در عالیترین سطح با دیدگاههای اعضای سازمان در مورد مسائل منطقهای و جهانی آشنا میشود، دیدگاههایی که در رسانهها بروز نمیکند.
اما این سازمان بهعنوان یک موجودیت در وضعیت کنونی چندان انسجام ندارد، دستورکارهای مهمی را دنبال نمیکند و در مورد بحرانهای منطقهای عمدتا منفعل است. از همین رو میتوان مدعی شد که از اهمیت ژئوپلیتیک چندانی برخوردار نیست و نباید انتظارات غیرواقعی از عضویت در آن داشت. بر همین مبنا عضویت کامل ایران در این نهاد هم چندان نمیتواند در جهت کاهش معضلات ژئوپلیتیکی کشور موثر واقع شود. شاهد این مدعا آنکه روسیه بهعنوان عضو بنیادگذار و قدرتمند این سازمان، نتوانسته بهرهای از عضویت در آن در مدیریت مناقشات با همسایگان و غرب در دو بحران گرجستان و اوکراین ببرد.
منفعل و حاشیهنشین بودن این سازمان در بحرانهای منطقهای و بینالمللی به آن دلیل است که ساختار ضعیف و نامنسجمی دارد. ساختاری که در آن تعهدات و حقوق اعضا چندان مشخص نیست. دوم آنکه میان اعضای آن بهویژه چین و روسیه همگونی ارزشی ومنفعتی زیادی (برخلاف آنچه در ایران تصور میشود) وجود ندارد و این دو کشور دستور کارهای مختلفی در صحنههای منطقهای و بینالمللی دنبال میکنند. از همین رو روسیه از ایجاد اتحادیه اوراسیایی و چین از ایجاد ساختار امنیتی جدید در آسیا سخن میگویند. اینکه این دو ایده چه نسبتی با سازمان همکاری شانگهای برقرار خواهند کرد و اساسا با وجود این سازمان چه نیازی به ایجاد مکانیسمهای جدید وجود دارد، پرسشهایی است که پاسخ به آنها میتواند تغییر در نگرش رهبران این دو کشور را تا حدی روشن کند. اما آنچه اکنون میتوان گفت آنکه این دو قدرت پروژههای منطقهای و بینالمللی متفاوتی پیگیری میکنند و این تفاوت، سازمان را تا حدی ناکارآ کرده است. کوتاه سخن آنکه سازمان همکاری شانگهای تا تبدیل شدن به یک سازمان بینالمللی تعیینکننده راه درازی در پیش دارد. پیمودن این مسیر در زمانهای که سازمانهای استخواندار بینالمللی بهگونهای روزافزون با بحران مشروعیت و معنا مواجه میشوند، بسیار دشوارتر از گذشته خواهد بود.
ارسال نظر