حل پرونده هسته‌ای از طریق مذاکره با آمریکا

مهدی مطهرنیا استاد دانشگاه و آینده پژوه سیاسی اساسا در سپهر ادبیات سیاسی، در سطح تحلیل کلان ۲ نظریه را نباید در ارتباط با مدیریت تصمیم‎سازی یا تصمیم‎گیری فراموش کرد. نظریه نخست، دیدگاهی است که تصمیم‎گیری جمعی را مطمئن‎تر می‎داند، ولی در همان حال با یک نگرش ایده‌آلیستی متکی بر تئوری اصالت جمع، معتقد است که خروجی تصمیم‎گیری جمعی محصول جمعیت تصمیم گیرنده است. بنابراین اگر ۱+۵، ۶ کشور در مذاکرات هسته‌ای هستند خروجی آن به واقع نفر هفتم است. این در شرایطی است که پنداشته دیگری وجود دارد که می‎گوید اگرچه تصمیم‎گیری جمعی اهمیت دارد اما در حوزه عملیاتی در نهایت یک نظر یا دیدگاه است که بر کل جمعیت تفوق پیدا می‎کند و به نام جمع مطرح می‎شود. این دیدگاه بر تئوری اصالت فردی اتکا دارد. در ۱+۵ و اساسا نگرش‌های لیبرالیستی متکی بر اصالت فردی، نظریه دوم پذیرفته شده است. همه به خوبی می‎دانند که در ۱+۵، اشتون معاون هماهنگ‌کننده است، ولی رئیس مذاکرات، وزیر امور خارجه آمریکاست؛ اینجاست که اگر این واقعیت را بپذیریم -نکته‎ای که من سال‎ها است بر آن تاکید می‎کنم- مشخص می‎شود و آن، این است که بدون مذاکره مستقیم با آمریکا حل‌وفصل پرونده هسته‌ای امکان‌پذیر نیست. بنابراین اکنون باید این واقعیت را بپذیریم که ورود ایران و آمریکا به مذاکرات مستقیم یک امر واقع‌گرایانه و بسیار درست است. همچنین باید بپذیریم که این موضوع بازهم ادامه خواهد یافت. زیرا پرونده‎های دیگری هم در پیش است. این تنها پایانی بر یک آغاز است و می‎تواند حلقه‎ای از تحرک برای آغازی بر یک پایان باشد. به این معنا که حل‌وفصل مدبرانه پرونده هسته‌ای موجب حل‌وفصل خردمندانه پرونده‌های دیگر شود. در واقع نمی‎توان از ترس مرگ خودکشی کرد. پرونده هسته‎ای اگر مدبرانه حل شود الگوی خوبی برای حل پرونده‎های دیگر خواهد بود و اگر با مانع روبه‌رو شود به همان اندازه آثار منفی خود را در حوزه‎های دیگر بر جای خواهد گذاشت. از این رو برای دو دولت حاکم بر تهران و واشنگتن، پرونده هسته‎ای به یک فرصت برای الگودهی به حل‌وفصل پرونده‌های دیگر نه تنها در ارتباط با ایران بلکه در ارتباط با پرونده‎های مشابه در حوزه منطقه‎ای و بین‎المللی تبدیل شود. گفت‌وگوهای دوجانبه اخیر میان ایران و آمریکا از نظر کارکردی، کنشگران اصلی را به یک ساختار جدید برای مذاکره می‎کشاند. دوران توافق را در نشست‎های ژنو پشت سر گذاشته‎ایم. اکنون دوران نگارش تعهدات نیز رو به پایان است و در حال گذار از تونل نگارش به امضای نهایی هستیم. دیگر ساختار ۱+۵ با تاکید بر تئوری دوم پاسخگو نیست و خردمندانه است که ایران و آمریکا مستقیم با یکدیگر گفت‌وگو کنند. اینجا همان ایستگاهی است که سیاست‎های آشکار و پنهان باید پیشانی یکدیگر را ببوسند. باید بپذیریم که ۱+۵ یک اتحادیه (alliance) است. اتحاد یعنی همکاری و رقابت توامان. ۳ کشور از ۵ کشور کنار آمریکا در ۱+۵ متحد این کشور هستند یعنی هم با این کشور همکاری دارند و هم رقابت می‎کنند. این در شرایطی است که دو کشور دیگر یعنی روسیه و چین رقیب ایالات متحده آمریکا هستند. پس آمریکا نیز مراقب است و به همین خاطر، این جلسات دوجانبه تهران-واشنگتن ضروری است.