تاریخچه اصل ۴۴ در گفتوگو با علینقی خاموشی
«چپ اقتصادی» خوابهایی دیده بود
دنیای اقتصاد - علینقی خاموشی در گفتوگوی مفصلی با «دنیای اقتصاد» درخصوص تاریخچه اصل ۴۴ قانوناساسی از سیطره و نفوذ فکری بسیار بالای چپها در اوایل انقلاب میگوید که به لحاظ اقتصادی به نقطه نگرانکنندهای رسیده بود و اگر هدایت رهبری نبود، چهبسا کشورمان به سمت کمونیسم هدایت میشد. بررسی زمینههای تاریخی شکلگیری اصل۴۴ قانون اساسی در گفتوگو با مهندس علینقی خاموشی
نگرانی از نفوذ اقتصادی چپها
مجید یوسفی
بخش نخست
بیش از سه دهه است که جامعه اقتصادی ایران با یکی از مهمترین اصول قانون اساسی تجربه گرانسنگی را پشت سر نهاده است.
اصلی که دو سال پس از شکلگیری انقلاب اسلامیاز سوی بزرگان جمهوری اسلامیدر یکی از مهمترین جلسههای مربوط به اصول قانون اساسی به رغم مخالفت پارهای از سرآمدان جمهوری اسلامیبه تصویب رسید. در دقایق پایانی جلسه پنجاه و پنجم مجلس خبرگان اول، پس از رایگیری و تصویب اصل ۱۵۳، دکتر محمد حسین بهشتی نایب رییس مجلس اعلام کرد «اصل ۱۲۷/۴ قرائت میشود» اصل ۱۲۷/۴ در شمارهگذاری بعدی اصلهای قانون اساسی به شماره ۴۴ تغییر یافت.
اصل۴۴ دارای دو متن پیشنهادی اصلی بود. ابتدا متنی فشرده که بیشتر مورد حمایت نایب رییس مجلس خبرگان بود قرائت شد: «نظام اقتصاد جمهوری اسلامیایران بر اساس سه بخش استوار است: دولتی، تعاونی و خصوصی. قلمرو و ضوابط هر یک را قانون تعیین میکند» نایب رییس، در همان ده دقیقه باقی مانده تریبون را به سید حبیب ( که بعدها نامش به عبدالکریم معروف شد)هاشمینژاد، مسئول شاخه حزب جمهوری اسلامیدر مشهد سپرد و او به عنوان مخالف صحبت کرد. در این جلسه بحثهای زیادی مبنی بر مخالفت در تصویب آن طرح شد. حتی آیتا... اشراقی با بیان اینکه «آقایانی که فقه اسلام را میشناسند، میدانند که مالکیت در اسلام محدود نیست و انسان میتواند روزی پانزده تومان،هزار تومان یا یکمیلیون تومان دخل کند» اعتراض برخی نمایندگان را برانگیخت.
در این جلسه جز رییس مجلس خبرگان و دکتر محمد حسین بهشتی بزرگانی چون آیتا... ابوالفضل موسوی تبریزی، آیتا... ربانی املشی، آیتا... صافی گلپایگانی، آیتا... اشراقی، جعفر سبحانی، محمد خامنهای، آیتا... حجتی کرمانی، علی گلزاده غفوری، عبدالرحمن حیدری، علی اکبر پرورش، حسن عضدی و موسوی زنجانی حضور داشتند. این عده غالبا با شکلگیری این اصل حتی با شروط چهارگانه ای که در ابتدای آن آمده بود مخالفت داشته اما هجمه چپاندیشی در ایران به نحوی فراگیر و ویرانگر بود که برای دفع خطر احتمالی به تصویب این اصل و نیز با گنجاندن ۴ شرط معروف موافقت خود را اعلام کردند.
این اصل در سالهای اولیه پس از انقلاب و غالبا به جهت جنگ هشت ساله چندان در چگونگی و چرایی آن مباحثی در اقتصاد ایران ایجاد نکرد. اما از فردای پس از جنگ همواره مورد چالش موافقان ومخالفان آن قرار داشت. دولتها پس از جنگ آمدند و رفتند اما این اصل هراز چندگاهی با مصاف موافقان و مخالفان سینه چاک آن مواجه میشد. اما خدشه ای در آن وارد نیامد. سال ۸۵ پایانی بر این تجربه بود. مقام معظم رهبری با پیامیتاریخی ابلاغیه ای را صادر فرمودند که ۸۰درصد بخش دولتی به بخشهای خصوصی واگذار میشد. اینک نزدیک به یکسال و اندی از پیام تاریخی ایشان سپری شده و دولت نهم در تدارک اجرای این ابلاغیهای سرنوشتساز است.
مهندس علینقی خاموشی به جهت تجربیات فراوانش و نیز به جهت آنکه در کموکیف بیشتر این مباحثات حضور داشته و یا از نزدیک پیگیر ماجرا بوده به پرسشهای ما پیرامون چگونگی تصویب این اصل پاسخ داد.
نزدیک به سه دهه است که جامعه اقتصادی ایران یک مسیر و خط مشی اقتصادی را تجربه میکند که در ابتدای انقلاب سنگ بنای آن گذاشته شد. این خط مشی شاید حالا که به زمینههای آن توجه میکنیم تا اندازهای بخاطر تب بحرانی آن سالها درست و صحیح بوده باشد اما چرا تا به امروز لزوم و ضرورت بازنگری آن حس نشده بود یکی از معماهای مهم تاریخ اقتصادی ایران پس از انقلاب است. وقتی به گذشته باز میگردیم و به جلسهها قانون اساسی رجوع میکنیم میبینیم که بسیاری از فقها و اعضای مجلس خبرگان با چنین اصلی مخالف بودند اما جای بسیار شگفتی است که با این اوصاف این اصل با همه اما و اگرهای آن تصویب میشود. میخواستم کمی به ۳۰ سال گذشته بازگردیم و به کیفیت تصویب چنین اصلی بپردازیم.
آنچه که در ذهن من هنوز هم باقیمانده اصل۴۴ قانون اساسی پایه و اساسی در چند سال پیش از انقلاب داشت. اصولا شرایط اجتماعی آن زمان به گونه ایی بود که هرچه به انقلاب نزدیک تر میشدیم این تب شدیدتر میشد و این زمینه ناشی از انحصاراتی در دستگاه حاکم در آن زمان بود که برای خود از بخش مهم اقتصاد سهم برمیداشت و معروف بود که سرمایه گذاریها در آن زمان (سرمایه گذاریهای سود ده یا کلان) شکل نمیگرفت مگر آن که به طریقی دستگاه حاکم در آن سهیم باشد.
منظورتان این است که همه آنتروپرونرهایی که در سالهای پس از ۱۳۴۰ در ایران شکل گرفته به یک رانت سیاسی وابسته بود؟
بله، دقیقا همینگونه است. اگر شما به سطوح بالای حاکمیت وابسته نبودید امکان پیشرفت در آن سطح هم وجود نداشت. نمونههای آن فراوان است. مثلا اکثر کارخانههای مهم آن زمان به طریقی به دستگاه حاکم باج میدادند یا دستگاه حاکم سهامیرایگان داشتند و یا به طریقی در منافعش شریک میشدند. به عبارتی میتوان گفت منافع اقتصادی کلان در ایران به نحوی بین اینها تقسیم شده بود. شاید یادتان باشد این مثال معروف را که به آن حکومتهزار فامیل نام نهاده بودند. این مثال بیهوده معروف نشد. در تمام دستگاهها، دوایر دولتی، موسسات اقتصادی و بانکها این روابط زنجیرهای حکمفرما بود. حکومت در پیش از انقلاب به جای این که در محور سیاستها اداره و هدایت بشود بر محور اقتصادی هدایت میشد. تقریبا غالب سیاستها حول و حوش منافع اقتصادی و منفعت افراد بود.
این البته بیشتر در پایتخت بود؟
نه، در همه کشور این اصل رایج بود. به عنوان مثال در شمال ایران مناطق توسعه یافته یا پیشرفته این منطقه، همه در تیول این گروه بود. لذا جامعه یک واکنش بسیار منفی نسبت به ساختار اقتصادی کشور از خود نشان میداد. یادم هست در سال ۵۷ که انقلاب کم کم در حال شکلگیری بود و اعتصابات به کارخانه و موسسات دولتی و عمومیکشیده شده بود، اگرچه حکومت هنوز محکم بود، شعاری بر روی در و دیوار خیابانها نوشته میشد با عنوان «تجارت خارجی ملی باید گردد» و این یکی از شعارهای خیلی مرسوم در زمینه تجارت خارجی بود. اگر دقت کنید این شعار جزو نیازهای مردمیکوچه و بازار شده بود. خوب البته این مساله وجود دارد که فکر کنیم آیا نیروهای اصیل انقلابی این عقیده را داشتند یا در مقطع انقلاب نیروهایی با افکار سوسیالیستی هجمه شدید ایجاد کرده بودند؟ من به عنوان یک صاحبنظر که در متن جریانهای انقلاب و تصمیم گیریهای آن بودم اذعان میکنم که این جریانها و فشارها نشات گرفته از سوی نیروهای غیرانقلابی مسلمان بود.
منظورتان دقیقا کدامیک از گروههای حاکم بر انقلاب است؟
به طور دقیق از سوی کمونیستها، حزب توده و دموکراتها این فشارها بر تصمیمات حاکم شده بود.
دقیقا چه مقطعی را اشاره میکنید؟
حدود سال ۵۷ قبل از انقلاب را اشاره میکنم. این بستری بود که انقلاب در آن شکل گرفت. به رغم همه گرفتاریهایی که رژیم گذشته داشت دقت کنید اگر انقلاب هم به ثمر نمیرسید در چهره رژیم موفقیت اصلا مشهود نبود. رژیم در این مقطع بیشتر از بعد اقتصادی اضمحلال یافته بود. چون هیچ شاخصی پاسخ مطلوبی نمیداد. بنابراین در چنین وضعی انقلاب شد. نیروهای اصیل انقلابی تشکلی نداشتند و انقلاب زود رس به ثمر رسید.
این نظریه در بین پارهای از نظریهپردازان سیاسی هم وجود دارد. در ایران هم امثال کسانی همانند شریعتی به چنین ایدهایی عقیده داشتند. اما اگر این انقلاب زود رس بود چگونه با چنان سرعتی شکل گرفت. من گمان میکنم که جامعه این زمینه و پتانسیل را در خود نهفته داشت. والا رهبری و هدایت چنین انقلاب مواجی امکانپذیر نبود؟
هدایت و اداره انقلاب بدون حضور رهبری امکانپذیر نبود. هنر و تبحر رهبر انقلاب این بود که انقلاب را به نحو شگفتانگیزی رهبری کرد و سوار بر موج شد. اگر ایشان انقلاب را هدایت نمیکرد چه بسا کشور ما به سمت کمونیسم هدایت میشد. این زمینه هم در ایران آن زمان بود و هم اینکه کمونیستها در آن زمان خیلی قدرتمند بودند. هنر رهبر این بود که دقیقا نبض اجتماع در دستش بود. ایشان نفوذ و جبروت کلام داشت و به رغم این که نیروهای تحت امر او یک گروه متشکل سیاسی نبودند اما او سوار بر موج انقلاب شد و آن را هدایت کرد و نگذاشت نیروهای منحرف از انقلاب به نفع خودشان سوء استفاده کنند.
طبیعی است که هر انقلابی دچار چنین تشتتهایی شود و پراکندگیهای در آراء و نظرات پیش آید. شما در هر انقلابی این نوع پراکندگی را میبینید. اما جالب توجه است که در بدو انقلاب عمده آقایان با چنین تصمیماتی مخالف بودند اما ناگهان مسیر خط مشی و سرنوشت اقتصاد بهرغم همه این اهتمام به سمت دیگری رفت؟
حالا این وضعیت و شرایط به تدریج وقتی که مباحث جدی شد و سرنوشت و آینده انقلاب مورد بحث قرار گرفت به تدریج به حوزه اقتصاد هم کشیده شد. قاعدتا در یک جامعه متحد نورسیده از هر سو آوازهایی بلند است. انقلاب ما هم مستثنی از چنین حالتی نبود. هر گروه به زعم خودش سخن میگفت. گروهها هر کدام منویاتی داشتند و آمال و آرزوهایی در سر میپروراندند. کسانی که سالهای سال در کشورهای بلوک شرق و کمونیست و دیگر کشورهای سوسیالیستی در تبعید بودند، حالا که انقلاب به ثمر رسیده به دنبال پیاده کردن ایدهها و نظریات خود بودند. بعلاوه نیروهای ملی داخلی در کنار آنها نیروهای اسلامینیز پایگاه مستحکمی در میان مردم داشتند. هر کدام از اینها تریبونی داشت و سخنگویی جریان و خط مشی را برعهده گرفته بودند. ضمن این که نیروهای اسلامی انقلابی زمان میخواستند آهسته، آهسته در متن انقلاب و ملت زجر دیده ریشه بدوانند و نیز حقیقتی که دنبال آن بودند پیاده شود.
اما آنچنان که من یادم هست و در کتابهای تاریخی و خاطرات آقایان میخوانیم کمتر این مباحثات مطرح بود. من یادم هست که دغدغهها بیشتر حول مباحث سیاسی و گاهی تئوریک بود. اقتصاد کمتر محل مناقشه گروهها قرار میگرفت. حتی طرح مبحث رفراندوم برای برپایی جمهوری اسلامی وقتی مطرح شد به سرعت و با قاطعیت برگزار شد و مردم هم با اکثریت قاطع به آن رای مثبت دادند.
نکته بسیار مهمی را اشاره کردید. اگر دقت کرده باشید طرح چنین مبحثی خود گویا و حاکی از مباحث عمیق تری است. بی جهت نیست که اوایل انقلاب برای رفراندوم بحث عظیمیدر میگیرد که اسم حکومت را چه بگذاریم؟ خود طرح این مساله نشان میدهد که آن روزها چه نوع درگیری و اختلافاتی بین نیروهای انقلابی درگرفته بود و چه دغدغههایی دامن انقلاب را گرفته بود. پاره ای از آقایان میگفتند «جمهوری دموکراتیک» امام با قاطعیت و صراحت میگوید «جمهوری اسلامی» نه کلمهای اضافه و نه کلمهای کم. قاطعیت و شدت عمل امام نسبت به عبارت جمهوری اسلامی نشان میدهد که اگر امام عقب نشسته بود نیروهای انقلابی غیرمسلمان چه خوابی برای انقلاب دیده بودند. بنابراین، اولین اختلاف و نزاع بین نیروهای ملی سابق و نیروهای اسلامیحاضر در متن انقلاب همین کلمه بودن یا نبودن جمهوری اسلامی بود و مردم هم به تبع امام به جمهوری اسلامی رای دادند. در تدوین قانون اساسی مجلس خبرگان اول هم اختلاف عقیده در آن بسیار بود و گروههای دیگر هم بود و در بعضی از مسائل بخصوص اقتصادی چون حساسیت اجتماعی زیاد بود و جانب احتیاط را رعایت میکردند که مبادا گوی شعار را نیروهای غیراسلامیدرجامعه ببرند، چون جامعه آماده و مستعد آن بود. از سوی دیگر، به جامعه فشار آمده بود و طبیعتا طرد میکرد. مضافا اینکه اکثریت جامعه از رژیم پیش از انقلاب واقعا بیزار بود. اختلاف طبقاتی زیاد و فشار به طبقه پایین خیلی زیاد بود و این کاملا مشهود بود بنابراین جامعه با سرعت از آن رژیم عبور کرد.
اگرچه بخش قابل توجهای از انقلاب ما انقلاب پابرهنگان جامعه بود و ما نمیتوانیم حضور آنان را نادیده بگیریم اما به نظرم موتور محرکه انقلاب و جریانهای آن حضور طبقه متوسط شهری بود. این طبقه به جهت آگاهی و بصیرتی که از مسیر نادرست رژیم پهلوی داشت به تدریج به این باور رسید که ادامه این سیاستها به ناکجاآباد خواهد رسید. به عبارت دیگر، آن پشتوانهای که در زندگی اجتماعی و اقتصادی آنها وجود داشت آن اعتماد به نفس را در این طبقه ایجاد کرد. شما اما خیلی به این مساله باور ندارید که طبقه متوسط حضوری پررنگ داشت؟
بستگی دارد که طبقه متوسط را چگونه ارزیابی کنید. طبقه متوسط جامعه ایران در پیش از انقلاب خیلی محدود بود. طبقات جامعه در سالهای پیش از انقلاب یا از طبقه مرفه جامعه بودند و زندگی نسبتا جمع و جوری داشتند یا از طبقه پائین و فقیر جامعه بودند. اگر شما به این طبقه اخیر، طبقه متوسط جامعه میگویید بله، این گروه انقلاب کردند.
من طبقه متوسط را بخش وسیعی از کارمندان دولت میدانم. به نظرم اینها بودند که به انقلاب شکل ماهیتی دادند. روحانیت و گروههای سیاسی هم محتوای انقلاب بودند.
کارمند در آن سالها چیزی نبود. کارمند یکی از ابزارها بود. در حجم بدنه کشور کارمند تعداد شاخصی نبود. شما کل کارمندان دولت در آن سالها را محاسبه کنید یک عدد قابل توجه ای نمیشود. اما این شاید مهم نباشد. آنچه که مهم بود این بود که کارمند در اوایل انقلاب خیلی از لحاظ افکاری در آن نفوذ شده بود. کارمند یک گروه مستقلی نبود که از خودش افکاری را تولید کند یا موتور محرکه انقلاب باشد.
چه نفوذی؟
نفوذ چپ. چپها در آن سالها خیلی بر روی آحاد جامعه سیطره و نفوذ فکری زیادی داشتند. به خصوص به لحاظ اقتصادی این مساله برای ما به نقطه بسیار نگرانکنندهای رسیده بود.
اما در روزهای تدوین قانون اساسی وجه غالب تصمیم گیرندگان اصول قانون اساسی از فقها و انقلابیون مسلمان بودند. در واقع جمهوری اسلامیقبل از استقرار خود در جامعه ایران آن زمان تفکراتش کاملا سیطره داشت اما من این را در تدوین اصول قانون اساسی نمیبینم. حتی در جایی رییس مجلس خبرگان اشاره میکند که پاره ای از تصمیات ما در جلسه حاضر نسبت به جلسه گذشته تغییر کرده است. پرسش اساسی من این است که دقیقا از چه زمانی این حساسیت وارد ادبیات قوانین ما میشود؟
در تدوین قانون اساسی به ویژه در فصل اقتصادی این حساسیت کاملا محسوس است. اگر دقت کنید خیلی نکات مصلحتاندیشانه نوشته میشود. به عقیده من بیشتر حرکت به این سمت بوده که ابزار نفوذ غیراسلامیها از زاویه اقتصادی از جامعه گرفته شود.
این را از کجا میتوان فهمید؟ کجای این قوانین بازگو کننده دغدغه نیروهای مسلمان انقلابی نسبت به نفوذ غیراسلامیها است؟ نگاه به ساختار اصل۴۴ این را دقیقا به ما نشان میدهد.
روح این اصل این است که بخش عمده اقتصاد به دولت واگذار شود و تقریبا در بسیاری از بخشهای کلان اقتصادی حضور بخش خصوصی منع شده است. من گمان میکنم که در این بخشها هم بیشتر منویات چپها تامین شده است؟
شاه بیت مواد قانون اقتصاد، اصل۴۴ است. اصل۴۴ پایه کار است. اول قانون اساسی ذکر میکند که قوانین بر اساس اسلام باید باشد اما در هیچ ماده قانون ذکر نکرده است اما در اصل۴۴ بعد از آن که اهم موارد را شرح میدهد بعد به شروطی میرسد که این شروط به نظرم جان کلام است. در هیچ اصلی چنین شروط سفت و محکمی به چشم نمیخورد. نمایندگان و اعضای حاضر در جلسه کاملا با بینش روشن در مجلس خبرگان کاملا متوجه قضیه بودند. به همین جهت ۴ شرط بیان میکنند. تا جایی که من فکر میکنم هیچ اصلی در قانون اساسی چنین شروطی ندارد به غیر از اصل۴۴ که چهار شرط گذاشته است.
عکس: احمد نادری
ارسال نظر