علی سرزعیم

در جامعه‌شناسی روشنفکری که گرایشی از جامعه‌شناسی علم به شمار می‌رود، یکی از کارکردهای روشنفکران را تئوریک کردن خواست‌ها و تصورات توده مردم معرفی کرده‌اند. مقصود این است که در بسیاری از مواقع روشنفکران همان دیدگاه توده مردم را دارند اما می‌توانند آن دیدگاه را با زبان علمی‌تری بیان کنند. یکی از نمونه‌های گویای این مساله قیمت بنزین است. از زمان پایان جنگ تا کنون، هرگاه که از سوی مجامع کارشناسی دولت ضرورت اصلاح قیمت بنزین مطرح شد، برخی از کسانی که دارای تحصیلات اقتصاد بودند و بعدها در مناصب تصمیم‌گیری نیز نشستند با این اقدام مخالفت می‌کردند. یکی از توجیهاتی هم که برای این مخالفت خود عرضه می‌کردند این بود که قیمت بنزین بی‌کشش است. شاید توده مردم ندانند که مقصود از بی‌کشش بودن یا کشش‌پذیر بودن قیمت یک کالا چیست اما از روی شهود می‌گفتند که مردم نیاز جدی به بنزین دارند لذا اگر قیمت آن افزایش یابد باز هم مجبورند آن را خریداری کنند. مقصود کسانی که مدعی بودند که قیمت بنزین بی‌کشش است دقیقا همان تصور توده غیرمتخصص از مساله بود. این افراد ادعا می‌کردند که چون بنزین کالایی ضروری برای زندگی به شمار می‌آید، هرچقدر که قیمت افزایش یابد، مصرف آن کاهش نخواهد یافت. از این رو بنزین را به نان که کالایی ضروری است تشبیه می‌کردند.

سال‌های سال برخی اقتصاددانان کشور تلاش کردند با آمار و بررسی‌های اقتصادسنجی این مدعا را به چالش خوانند و نشان دهند که بنزین کالایی با کشش است و با سیاست‌گذاری قیمتی صحیح می‌توان روند غیرمنطقی مصرف بنزین را مهار کرد. این مباحث در سطوح علمی و کارشناسی مطرح بود و توده مردم چندان در جریان آن قرار نداشتند. اینک که امر سهمیه‌بندی بنزین صورت گرفته شواهدی عملی در دست است که از طریق آن می‌توان به سادگی غلط بودن ادعای کسانی که بی‌کشش بودن قیمت بنزین را مطرح می‌کردند را نشان داد بدون اینکه وارد بحث‌های نظری شد.

کسانی که در تهران و حومه زندگی می‌کنند با چشمان خود شاهدند که‌ترافیک تهران سبک‌تر شده است بدون اینکه در فعالیت‌های اقتصادی شهر خلل جدی ایجاد شده باشد. از بسیاری افراد نقل قول می‌کنند که خیلی سریع‌تر به محل کار خود می‌رسند و باز می‌گردند. این شواهد نشان می‌دهد که بسیاری از سفرهای غیرضروری وجود داشته که به دلیل ارزان بودن هزینه حمل‌ونقل توجیه داشته اما اکنون که هزینه حمل‌ونقل افزایش یافته این سفرها حذف شده است. به قول قدما دو صد گفته چون نیم کردار نیست. قطعا همه سفرهایی که در گذشته در سطح شهر انجام می‌شد ضروری نبود. این واقعیت بدیهی صرفا با توجه به این واقعیت که اقتصاد کوچکی چون ایران مصرف بنزینی معادل با مصرف چین داشت قابل درک بود اما کسانی زیربار آن نمی‌رفتند. می‌توان ادعا کرد که اگر محدودیت مصرف بنزین بیشتر شود، بسیاری از سفرهایی که ضروری قلمداد می‌شوند نیز توجیه اقتصادی خود را از دست بدهند و حذف شوند. در نتیجه ‌ترافیک تا حد بیشتری کاهش یابد. نتیجه‌ای که از این سخنان می‌توان گرفت این است که بنزین به لحاظ قیمتی کالایی بی‌کشش نیست بلکه این قیمت ابزار موثری در اختیار سیاست‌گذار است که از طریق آن می‌توان به تصحیح رفتار عاملین اقتصادی پرداخت.