تورم و سیاستهای غلط دولتها
لودویگ وان میزس
مترجم: محمد وصال
در قرن هجدهم، وقتی اولین تلاشها برای منتشر کردن اسکناسهای بانکی و جا انداختن آن به عنوان پول رایج (بهگونهای که در معاملات همانند طلا و نقره معتبر باشد) آغاز شده بود، دولت و ملت بر این باور بودند که بانکداران با یک دانش محرمانه که دارند قادر به تولید ثروت از هیچ هستند.
بخش نخست
لودویگ وان میزس
مترجم: محمد وصال
در قرن هجدهم، وقتی اولین تلاشها برای منتشر کردن اسکناسهای بانکی و جا انداختن آن به عنوان پول رایج (بهگونهای که در معاملات همانند طلا و نقره معتبر باشد) آغاز شده بود، دولت و ملت بر این باور بودند که بانکداران با یک دانش محرمانه که دارند قادر به تولید ثروت از هیچ هستند. وقتی دولتهای قرن هجدهم با مشکلات مالی مواجه میشدند، گمان میکردند آنچه نیاز دارند یک بانکدار باهوش در راس مدیریت مالی آنها است تا از همه گرفتاریهای مالیشان خلاص شوند.
چند سال قبل از انقلاب فرانسه، وقتی که حکومت پادشاهی فرانسه با مشکلات مالی مواجه شد، پادشاه فرانسه به دنبال چنین بانکدار باهوشی رفت و وی را به سمت بالایی گماشت. این مرد از هر جهت مخالف افرادی بود که تا آن زمان در فرانسه زمام امور را به دست داشتند. اولا او (جاکوس نکر) نه یک فرانسوی بلکه یک سویسی اهل ژنو بود. ثانیا او از طبقه اشراف نبود، و یک فرد غیر اشرافی و معمولی به شمار میآمد. نهایتا آنچه که در فرانسه قرن هجدهم بیشتر به چشم میآمد آن بود که وی یک کاتولیک نبود، بلکه یک پروتستان بود. به هر حال آقای نکر، پدر خانم دستائل مشهور، وزیر مالی شد و همگان از وی انتظار داشتند مشکلات مالی فرانسه را حل کند. اما به رغم درجه بالای اطمینانی که نسبت به آقای نکر وجود داشت، صندوق سلطنتی خالی ماند، بزرگترین اشتباه نکر تلاش وی برای تامین کمک مالی به مهاجران آمریکایی در جنگ آنها برای استقلال علیه انگلستان، بدون بالا بردن مالیاتها بود. آن روش قطعا روش غلطی برای حل مشکلات مالی فرانسه بود.
هیچ روش محرمانهای برای حل مشکلات مالی دولت وجود نداشت، اگر وی به پول نیاز دارد، باید پول را از طریق اخذ مالیات از شهروندان تامین کند (یا تحت شرایط خاصی از افرادی که پول دارند قرض بگیرد). اما بسیاری از دولتها، میتوان گفت اغلب دولتها، گمان میکنند که روش دیگری برای تامین پول مورد نیاز وجود دارد: یعنی به سادگی آنرا چاپ کرد.
اگر دولت میخواهد یک کار سودمند انجام دهد، به عنوان مثال اگر بخواهد یک بیمارستان بسازد، روشی که برای به دست آوردن پول مورد نیاز پروژه وجود دارد این است که از شهروندان مالیات بگیرد و بیمارستان را از محل مالیاتها بسازد. در آن هنگام هیچ «انقلاب قیمتی» اتفاق نخواهد افتاد، زیرا وقتی دولت پول را برای ساخت بیمارستان جمعآوری میکند، شهروندان، پس از پرداخت مالیاتها، مجبور به کاهش مخارج خود هستند. فرد مالیاتدهنده مجبور است مصرف، سرمایهگذاریها و یا پسانداز خود را محدود کند. دولت، که به عنوان خریدار در بازار ظاهر میشود، جایگزین فرد شده است: شهروند کمتر خرید میکند و دولت بیشتر خرید می کند. البته دولت همیشه کالاهایی مشابه کالاهایی که شهروندان میخریدند، نمیخرد، اما به طور متوسط هیچ افزایش قیمتی به خاطر ساخت بیمارستان توسط دولت اتفاق نمیافتد.
مثال بیمارستان را دقیقا به این دلیل برگزیدم که گاهی افراد میگویند: «اینکه دولت پول خود را برای مقاصد خوب یا بد استفاده کند، متفاوت است.» من میخواهم فرض کنم که دولت همیشه پولی را که چاپ کرده است برای بهترین منظور ممکن هزینه میکند، مقاصدی که همه ما با آنها موافقیم. زیرا روشی که پول در آن خرج میشود اهمیتی ندارد، بلکه روشی که دولت پول را به دست آورده است ممکن است نتایجی به بار آورد که ما آن را تورم نامیدیم.
همان چیزی که اغلب مردم جهان آنرا سودمند نمیدانند.به عنوان مثال، بدون ایجاد تورم، دولت میتواند پول جمعآوری شده از مالیات را برای استخدام کارمندان جدید و یا افزایش حقوق آنها که در خدمات دولتی مشغول به کار هستند، بکار برد. پس این افراد، که حقوق آنها افزایش پیدا کرده است، در موقعیت خرید بیشتر قرار میگیرند. وقتی دولت از شهروندان مالیات میگیرد و این پول را صرف افزایش حقوق کارمندان دولت میکند، مالیاتدهندگان پول کمتری برای خرج کردن دارند، اما کارمندان دولت پول بیشتری دارند. در کل قیمتها افزایش نمییابد.
اما اگر دولت از منابع مالیاتی برای این منظور استفاده نکند، و به جای آن پول جدید چاپ کند وضع فرق خواهد کرد. افرادی وجود خواهند داشت که اکنون پول بیشتری دارند، در حالی که افراد دیگر هنوز همان مقدار پولی که قبلا داشتهاند، دارند. بنابراین آنها که پول چاپ شده جدید را دریافت مینمایند، با خریداران قبلی به رقابت خواهند پرداخت. چون کالاهای بیشتری در بازار نسبت به قبل وجود ندارد، اما پول بیشتری وجود دارد اما چون افرادی هستند که بیش از آنچه که دیروز میتوانستند بخرند، توانایی خرید دارند یک تقاضای اضافه برای خرید کالاها ایجاد میشود. لذا قیمتها شروع به افزایش میکنند. از این پدیده نمیتوان اجتناب کرد و اصلا اهمیتی ندارد که پولهای جدید منتشر شده کجا یا چگونه هزینه میشود.
مهمتر از آن، افزایش قیمتها به صورت پله پله اتفاق خواهد افتاد، این افزایش یک افزایش عمومی در آنچه که «سطح قیمتها» خوانده میشود، نیست. اصطلاح «سطح قیمتها» هیچگاه نباید استفاده شود.وقتی افراد از یک «سطح قیمت» صحبت میکنند در ذهن خود یک سطح مایع را تصور می کنند که با توجه به افزایش یا کاهش حجم آن، بالا یا پایین میرود. اما سطح قیمتی مانند مایع در بشکه، همیشه به صورت یکنواخت افزایش نمییابد. در مورد قیمتها، هیچ چیزی به اسم «سطح» وجود ندارد. قیمتها به یک میزان در یک زمان تغییر نمیکنند. همیشه قیمتهایی هستند که سریعتر تغییر میکنند، سریعتر از دیگر قیمتها بالا یا پایین میروند. دلیلی برای این امر وجود دارد.
حالتی را در نظر بگیرید که کارمند دولت، پول جدید اضافه شده در عرضه پول را به دست میآورد. مردم امروز دقیقا آنچه را دیروز میخریدند، نمیخرند و نیز مقادیر خرید آنها از کالاها نیز میتواند متفاوت باشد. پول اضافهای که دولت چاپ و وارد بازار کرده است، برای خرید همه کالا و خدمات استفاده نمیشود. آن [پول] برای خرید کالاهای مشخصی بیشتر استفاده میشود، قیمت آن کالاها افزایش خواهد یافت. در حالی که قیمت بقیه کالاها در همان قیمتی که قبل از ورود پول جدید وجود داشت، باقی خواهد ماند. بنابراین وقتی تورم آغاز میشود، طبقات مختلف جامعه به گونههای متفاوتی از آن متاثر خواهند شد. گروههایی که پول جدید را اول به دست میآورند، از یک سود موقتی بهرهمند خواهند شد. وقتی دولت برای تامین منابع مالی یک جنگ، تورم ایجاد میکند افرادی که پول تزریق شده را اول از همه دریافت میکنند، صنعت مهماتسازی و کارگران درون این صنعت هستند. این گروهها اکنون در یک موقعیت بسیار مساعد قرار دارند. آنها سود بالاتر و دستمزدهای بالاتری دارند، تجارت آنها در حال پیشرفت است. چرا؟ زیرا آنها اولین کسانی هستند که پول تزریق شده را دریافت میکنند و با در دست داشتن این پول، بیشتر به خرید میپردازند. آنها از افراد دیگری که کالاهای مورد نیاز مهماتسازان را ساخته و میفروشند، خرید میکنند.
این افراد دیگر (سازندگان و فروشندگان) گروه دوم را تشکیل میدهند. گروه دوم تورم را برای تجارت بسیار مناسب میبینند. چرا چنین نگرشی نداشته باشند؟ آیا این عالی نیست که بیشتر بفروشند؟ برای مثال، صاحب یک رستوران در همسایگی یک کارخانه مهماتسازی میگوید: «این واقعا جالب است! کارگران مهماتسازی پول بیشتری دارند و خرید بیشتری از او میکنند، اکنون تعداد آنها بیش از گذشته شده است، من از این موضوع بسیار خوشحالم.» وی هیچ دلیلی برای آنکه به طریقی دیگر فکر کند نمیبیند.
وضعیت چنین است: افرادی که آن پول به آنها اول میرسد، درآمد بالاتری دارند و هنوز میتوانند مقدار زیادی کالا و خدمات را در قیمتهایی که در وضعیت قبلی بازار (در شرف وقوع تورم)، وجود داشت، خریداری کنند. بنابراین آنها در یک موقعیت بسیار مناسب قرار دارند. لذا تورم به صورت گام به گام، از یک گروه به گروه دیگر، ادامه مییابد. و همه افرادی که پول تزریق شده در اوایل تورم به آنها میرسد، سود میکنند، زیرا آنها چیزهایی را در قیمتهایی که هنوز متناظر با نسبت قبلی مبادله پول و کالاها بود، خریداری میکنند.
اما گروههای دیگری در جمعیت وجود دارند که این پول جدید چاپ شده بسیار دیرتر به آنها میرسد. این افراد در یک موقعیت نامطلوب قرار دارند. قبل از آنکه پول تزریق شده به جامعه به آنها برسد، مجبور به پرداخت قیمتهایی بیش از آنچه قبلا، برای برخی (و یا همه) کالاهایی که میخواستند بخرند، هستند. در حالی که درآمد آنها ثابت مانده است و یا متناسب با قیمتها افزوده نشده است.
به عنوان نمونه کشوری مانند ایالات متحده را در جنگ جهانی دوم در نظر بگیرید، از یک طرف، تورم در آن زمان به کارگران صنایع مهماتسازی و تولیدکنندگان اسلحه نفع رسانده بود، در حالی که علیه دیگر گروههای جامعه عمل کرده بود. افرادی که بیش از دیگران از مضرات تورم آسیب دیده بودند، معلمان و کشیشان بودند.
همانطور که شما میدانید کشیش یک فرد معمولی است که خود را وقف خدا کرده و نباید خیلی از پول حرف بزند. معلمان نیز، متخصص آموزش هستند که از آنها انتظار میرود، بیشتر به فکر آموزش دادن افراد جوان باشند تا حقوقهایشان. اما معلمان و کشیشها در بین افرادی هستند که از تورم بیشتر زیان میبینند. مدرسهها و کلیساها آخرینهایی هستند که لزوم افزایش حقوق را درمییابند. سران کلیسا و مدیران مدارس وقتی این مطلب را میفهمند که حقوق این افراد نیز باید افزایش یابد، که زیانهای ناشی از تورم همچنان برایشان پابرجا است.
برای زمانی طولانی، آنها باید مقدار کمتری از آنچه قبلا خرید میکردهاند، خرید کنند. باید مصرف خود از کالاهای بهتر و گرانتر را کاهش دهند و باید خرید البسه خود را نیز محدود کنند . زیرا قیمتها افزایش یافتهاند اما حقوق و درآمد آنها هنوز بالا نرفته است.
بنابراین همیشه گروههای مختلفی بین مردم وجود دارند که به صورتی متفاوت از تورم متاثر میشوند. برای برخی از آنها تورم چندان بد نیست، آنها حتی ادامه آنرا خواستار هستند زیرا که اولین کسانی هستند که از آن سود میبرند. این غیریکنواختی در تاثیرپذیری از تورم، به عنوان یکی از عوامل تعیینکننده سیاستهای تورمی محسوب میشود که بعدا به آن میپردازم.
با توجه به شرایطی که توسط تورم ایجاد شده است، گروههایی را داریم که سود میبرند و گروههایی که از فضای موجود سوءاستفاده میکنند. من عبارت «سوءاستفاده» را برای سرزنش کردن این افراد استفاده نکردم، چراکه اگر کسی باید سرزنش شود، دولت است که تورم را ایجاد میکند. همیشه افرادی هستند که از تورم نفع میبرند، زیرا آنها زودتر از دیگر افراد درمییابند که چه فرآیندی در حال اتفاق افتادن است. منافع خاص آنها به خاطر این واقعیت است که در فرآیند تورم لزوما غیر یکنواختی وجود دارد.
ادامه دارد...
ارسال نظر