در گفتوگو با دکتر عیوضلو بررسی شد
ضرورت بازخوانی اقتصاد اسلامی
عکس: سامان دزیانیان
بخش اول
محمد طاهری- علی طجوزی
چهارمین گفتوگوی ما با محققان اقتصاد اسلامی را پیش رو دارید. این گفتوگو برخلاف سه گفتوگوی قبلی، ماهیتی نظری دارد. بحث با تاریخچه و نحوه شکلگیری شالوده فکری «اقتصاد اسلامی» آغاز میشود و با بررسی دیدگاههای اسلام در مورد مفاهیمی همچون، ثروت، تولید، سرمایه، پول، مالیات و بازار به پایان میرسد. رودرروی ما، «دکتر عیوضلو» قرار گرفته است. او به جز عضویت در هیاتعلمی دانشگاه امامصادق(ع)، عضو هیاتمدیره انجمن اقتصاد اسلامی و بانک توسعه صادرات نیز هست.
عکس: سامان دزیانیان
بخش اول
محمد طاهری- علی طجوزی
چهارمین گفتوگوی ما با محققان اقتصاد اسلامی را پیش رو دارید. این گفتوگو برخلاف سه گفتوگوی قبلی، ماهیتی نظری دارد. بحث با تاریخچه و نحوه شکلگیری شالوده فکری «اقتصاد اسلامی» آغاز میشود و با بررسی دیدگاههای اسلام در مورد مفاهیمی همچون، ثروت، تولید، سرمایه، پول، مالیات و بازار به پایان میرسد. رودرروی ما، «دکتر عیوضلو» قرار گرفته است. او به جز عضویت در هیاتعلمی دانشگاه امامصادق(ع)، عضو هیاتمدیره انجمن اقتصاد اسلامی و بانک توسعه صادرات نیز هست. از «دکتر عیوضلو» کتابهایی با عنوان «عدالت و کارایی در تطبیق با نظام اقتصاد اسلامی»، «بررسی فقهی، اقتصادی امکان انتشار اوراق قرضه در اقتصاد ایران» و مجموعه میزگردهای «فلسفه اقتصاد اسلامی»، منتشر شده است.
علوم مختلف، پدیدههایی طبیعی و کلاسیک و عقلی هستند. پس چرا باید تفکری مطرح شود با عنوان «اقتصاد اسلامی»؟ مگر به علم کلاسیکی مثل علم اقتصاد، میشود انگ و نشانه اسلامی، مسیحی یا هر چیز دیگری زد؟
چرا که نه؟ شاید بتوانیم به این پرسش، از این جهت پاسخ دهیم که اصلا چرا و از چه زمانی واژه اقتصاد اسلامی مطرح شده است؟ در واقع علم اقتصاد و جود داشته و پس از آن اقتصاد اسلامی بنا به ضرورت مطرح شده است؟ اگر از نظر تاریخی به این موضوع بپردازیم که از چه زمانی این ضرورتها به وجود آمد، متوجه میشویم «اقتصاد اسلامی» یک اصطلاحپردازی جدید است. از این جهت اگر به قضیه نگاه شود، واژه اقتصاد اسلامی با این معنا عمری بیشتر از ۶۰سال ندارد. پیش از این و در صدر اسلام یا تمدن اسلام، اقتصاد وجود داشته است ولی واژه اقتصاد اسلامی ریشه در آن دوران ندارد. این اصطلاح شاید حدود ۶۰سال است که در کشورهایی نظیر مصر، عربستان و پاکستان رایج شده و به ادبیات اقتصادی ما هم پیوسته است.
میدانید که علم اقتصاد، بیش از دوقرن قدمت دارد. علم اقتصاد پس از دوره رنسانس که طی آن، علوم جدید شکل گرفت، به وجود آمد. «آدام اسمیت» را با کتابی که در سال ۱۷۷۶ تحت عنوان «ثروت ملل» مطرح کرد، پدر علم اقتصاد دانستهاند ولی اینکه چرا در جهان اسلام برای اقتصاد اهمیت قائلند به این دلیل است که علم اقتصاد به تدریج فراگیر شد و به دنبال آن بسیاری از نهادهای جدید مثل بانکداری و بیمه در جهان غرب رایج شد ولی زمانی که این موضوعات به کشورهای اسلامی تعمیم یافت، آنها هم مجبور بودند موضع خود را در برابر پدیدههایی مثل بانک روشن کنند. ابتدا تعاملها کاملا احساسی و منفی بود اما رفتهرفته محل بحث و مناقشه واضحتر شده است. حساسیت عمدتا از این جنبه است که آیا نهاد جدید با برخی از اصول اساسی اسلام هماهنگی دارد یا خیر؟ در بحث بانکداری مهمترین مشکل، بحث ربا بود و لذا حساسیت علمای اسلامی و جهان اسلام را به دنبال داشت. در بیمه بحث «قمار» و «غرر» مطرح بود که علمای اهل سنت، در این زمینه حساسیت بیشتری نسبت به علمای شیعه نشان دادهاند. مجموع این جریانها سبب شده است که ممالک اسلامی با حفظ هویت و استقلال فکری خود به دنبال این باشند که برای نهادهای امروز جایگزینی اسلامی معرفی کنند. بسیاری از متفکران اسلام در این حوزه دقت کرده و به دنبال معرفی راهکارهایی بودند که با قوانین شرعی مغایرت نداشته باشد و در عین حال روابط مالی و اقتصادی آنها را سامان دهد.
در این زمان است که ادبیات اقتصاد اسلامی در بسیاری از کشورهای اسلامی رایج میشود و به تدریج ادبیات پشتیبان این بحثها تولید شد و اقتصاد اسلامی به عنوان مجموعه معرفتی و علم جستوجوگر راهکارهایی حلال برای افزایش ثروت و توسعه مطرح شد. از آنجا که اکثر مباحث اقتصاد اسلامی پیرامون بانکداری یا مالیاتهای اسلامی مطرح شده است، میتوانیم از مباحث بانکداری و بیمه اصل موضوع اقتصاد اسلامی را نتیجهگیری کنیم. لذا قدمت این واژه به ۶۰-۵۰ سال بیشتر بر نمیگردد. نیت اولیه این بود که مباحث را با چارچوب شرعی اسلام تطبیق دهند.
میتوان گفت اقتصاد اسلامی مکتب یا دیدگاه خاصی دارد که مشابه یا متفاوت مکاتب دیگر است؟ جنبه تفاوت اقتصاد اسلامی با مکاتب موجود در جهان چیست؟
تفاوت مکاتب به طور عمده به تفاوت آنها در تبیین رابطه میان فرد، جامعه، طبیعت و خداوند مرتبط است. برخی از مکاتب نقش خداوند را در تعیین این روابط نادیده میگیرند و لذا به تعیین روابط مادی در دایره محدود دنیوی بسنده میکنند، در حالی که اقتصاد اسلامی به بیان رفتار اقتصادی با نگرش توحیدی و در چارچوب شریعت و اسلام به منظور نیل به رفاه و سعادت میپردازد.
آیا اصراری بر تعمیم اقتصاد اسلامی به کل جهان وجود دارد یا همین که بر ایران و سایر کشورهای اسلامی حاکم باشد، کافی است؟
همه مکاتب ادعای جهانشمولی دارند. اسلام نیز به عنوان دین جامع و جهان شمول نگرشی خاص به اقتصاد دارد. اقتصاد صرفا روابط حقوقی نیست، اقتصاد بیشتر به بیان روابط میان متغیرها توجه دارد که در علم اقتصاد تحت عنوان روابط طبیعی مطرح شده است. بنابراین بخشی از روابط، روابط طبیعی است و بخشی دیگر روابط اعتباری و حقوقی است. بر این مبنا این مساله مطرح است که آیا، ما اسلام را به روابط اعتباری منحصر کنیم یا بگوییم اسلام به روابط طبیعی هم پرداخته است. بیشتر علمای اسلامی به جنبههای اعتباری و حقوقی توجه کردهاند. اما آیا این حق مطلب را در این خصوص ادا میکند؟
به همین دلیل است که به مباحث عقود اسلامی بیشتر پرداختهاند؟
بله، چون حساسیت بر این است که مرتکب گناه نشویم و رفتار خود را با چارچوب شرعی اسلام تطبیق دهیم، لذا فقها علیالقاعده در نظر دارند که باید به چه صورت رفتار کرد تا مرتکب گناه نشد؟ در حالی که این مسائل مطلب را تمام نمیکند و اقتصاد بیش از اینکه به روابط حقوقی بپردازد، بیشتر روابط طبیعی را مدنظر دارد. اگر به این موضوع از دیدگاه اسلامی بنگریم، میتوانیم از روابط طبیعی به عنوان روابط تکوینی یاد کنیم. روابطی که مربوط به خلقت است. علم اقتصاد در چارچوبی این موارد را مطرح کرد که ربوبیت خدا را نفی کرد، یعنی فضایی که پس از رنسانس در غرب مطرح شد مبتنی بر اومانیسم بود که ربوبیت خداوند را نفی کردند و معتقد بودند خداوند معماری بازنشسته است، منتها جهان را به گونهای قرار داده است که سرپا بایستد و اگر تعادل آن را دریابیم، میتوانیم رستگار شویم. این نگاهی است که با حذف ربوبیت توام است، در حالی که چون ما معتقدیم خداوند «رب» است و هر لحظه عالم را تدبیر میکند. «یدبرالامر من السماء» به دیدگاه ربوبی میتوانیم به این خلقت توجه کنیم. اگر این مسائل را از زاویه دین و مذهب بشناسیم میتوان گفت این روابط تکوینی هستند و به تعبیری سنن الهی هستند، سنن لایتغیر الهی که در قرآن هم به آن اشاره شده است. «لن تجد لسنه ا... تبدیلا». اگر با این زاویه نگاه کنیم میتوان روابط ثابتی را در نظام خلقت کشف کرد که در روابط طبیعی، روانشناسی و اقتصادی افراد وجود دارد. مثلا به طور طبیعی زمانی که افراد از چیزی بیشتر از حد آن داشته باشند، ارزش آن کم میشود، و اگر از چیزی نداشته باشند، با ارزش میشود. این مساله بیان جنبههای روانی افراد است، یعنی خلقت انسان حاکی از این روابط است، از این نوع روابط در اقتصاد هم وجود دارد. لذا میتوانیم روابطی در رفتارهای انسانها مثل رابطه انسانها در مورد عرضه و تقاضای کالا یا پول و قیمتها کشف کنیم که این روابط، روابط ثابتی است و قوانین طبیعی بر این روابط حاکم است. به بیان دیگر بر آنها «سنن تکوینی» حاکم است که ناشی از نظام خلقت است. اگر از این دید به قضایا بنگریم، همانطوری که در فیزیک بسیاری از روابط تکوینی را مورد مطالعه قرار میدهیم، در زمینه اقتصاد هم میتوانیم به نگرش توحیدی این مباحث را مورد تحقیق و مطالعه قرار دهیم. این نگرش توحیدی جهان شمول است و دنیا و آخرت را مدنظر دارد و لذا جامعتر از علوم متعارف است. بر این مبنا میتوانیم با این نگرش در قرآن و روایات تامل کنیم تا روابط اثباتی را کشف کنیم که در واقع مبنای مکتب اسلامی قرار گرفته است. اگر امروز به بحثهای چالشی اقتصاد بپردازیم، خلاء این نوع نگرش بیشتر احساس میشود. فقط این نوع نگرش است که ثبات و پایداری بیشتری به مباحث اقتصادی میدهد. از این جهت که کل نظام خلقت را از جهت نظام اقتصادی مورد مطالعه قرار میدهد و روابط تکوینی میان متغیرهای ارزشی و کیفی و پدیدههای اقتصادی- اجتماعی را شناسایی میکند تا بر مبنای این شناخت روابط اعتباری و قراردادی را تنظیم کند.
اسلام به عنوان دین کامل هم به روابط کلی بین پدیدهها به صورت سنن تکوینی و طبیعی اشاره کرده است و هم فراتر از آنچه که علم اقتصاد امروز به آن میپردازد، به روابط میان متغیرهای ارزشی و پدیدههای اجتماعی- اقتصادی پرداخته است و آنها را با اگر- آنگاههایی، مطرح کرده است که در طبیعت و رفتارهای ما وجود دارد و علیالقاعده باید مبنای رفتاری خود قرار دهیم. برای مثال در این جمله امام صادق (ع): «لو عدل فیالناس لااستغنوا» (اگر میان مردم به عدالت رفتار شود، بینیاز میشوند) میتوان به رابطه اثباتی میان اجرای عدالت و بینیازی پی برد که یک رابطه قهری و جبری است. بر این مبنا اقتصاد اسلامی به تفسیر اقتصادی روابط میان انسانها و میان متغیرهای اقتصادی میپردازد. همانطور که اقتصاد هم به آن میپردازد. اما در مورد تاثیر متغیرهای ارزشی بر پدیدههای اقتصادی- اجتماعی نیز بحث میکند، لذا جامعتر از علم اقتصاد متعارف است و فراتر از آن است یعنی ممکن است در بسیاری از زمینهها مشترکات داشته باشند. ولی اقتصاد اسلامی فراتر از آن به روابط اقتصادی مینگرد.
اصول مکتب فعلی اقتصاد اسلامی چیست؟ اشاره کردید به چالشهای آن، چالشها و اصول آن چیست؟
چالشها عبارتند از اینکه اقتصاد اسلامی مستلزم معرفتهای پیشین آن نیز هست. به طور مثال رشد و توسعه ادبیات اقتصاد اسلامی مستلزم توسعه معرفتهایی مثل اخلاق اجتماعی، فلسفه اجتماعی است. توسعه عدالت اجتماعی مستلزم این است که درک روشنی از مفاهیمی مثل اخلاق و فلسفه اجتماعی داشته باشیم. اما این خلاءها تاکنون به طور شایسته برطرف نشده است. حتی فقه ما هم در این زمینه فقیر است. فقه متعارف ما بیشتر به روابط میان افراد پرداخته و حکمهای جزئی داده است. مرحوم شهید صدر که اقتصاد اسلامی را مطرح کرد، خواست از فقه جدیدی سخن بگوید که به روابط کلان پرداخته است و از این روابط، قاعدهها و زیربناهایی استخراج کند که این نگاه کلان سیستمی را دنبال میکند که تحت عنوان مکتب اقتصادی از آن یاد میشود. این موارد نیازمند تحولاتی است تا به مسائل امروز پاسخ داده شود. با فقهی که به مسائل جزئی و تکلیف افراد پرداخته است، نمیتوان مسائل کلان جامعه را حل کرد، لذا به مطرح کردن مکتب اقتصاد اسلامی نیاز داریم که با نوشتههای مرحوم شهید صدر و دیگران شروع شده است، ولی باید توسعه یابد. این از باب فقه است ولی از جهت فلسفه، فلسفه متعارف ما چندان به مسائل اجتماعی نپرداخته است، در حالی که در فلسفه غرب اغلب به مسائل اجتماعی پرداخته شده است. اینها بنیانهایی است برای اینکه بتوان مسائل امروز را حل کرد. لذا پیشرفت اقتصاد اسلامی منوط به پیشرفت علوم پیشین خود است. به طور نمونه برای رشد فقه، اصول فقه باید رشد کند و اگر اصول فقه قوی باشد، مستلزم علم منطق و لغت است لذا دیده میشود که فقه امروز نظاممند است و از یک ترکیب منطقی برخوردار است. همینطور اقتصاد اسلامی نیاز به مجموعه معرفتهایی دارد که این حلقههای فکری تاثیر شدیدی در حوزه تصمیمگیری اقتصاد اسلامی میتواند داشته باشد تا تصمیمات متخذه نتیجهبخش و اثربخش باشد. عدم توجه به این مراحل و مرتبهبندی و تاخر و تقدم علوم مشکلات زیادی را در جامعه ایجاد میکند.
میخواهم مبحث مقایسه تفکر اسلامی را با چند تفکر رایج در علم اقتصاد مطرح کنم. آیا مجاز هستم؟
پیش از این بحثی را مطرح کنم که اقتصاد اسلامی چیست و چه ماهیتی را دنبال میکند، زیرا زمانی که آن را بشناسیم، میتوان وارد مباحث امروزی جامعه شد. اینکه چه هویتی را برای اقتصاد اسلامی مطرح کنیم مستلزم تعریف دقیقتری میان علم و دین است. براساس مطالعات انجام شده، سه نوع رابطه میان علم و دین وجود دارد. براساس این دیدگاهها میتوان تعریف خاصی از اقتصاد اسلامی ارائه داد و تبعات آن را بررسی کرد. یکی رابطه «تفارق» است، یعنی بین حوزه علم و دین تفاوت قائل میشوند. یکی به بایدها و نبایدها و دیگری به آنچه که هست و نیست میپردازد. موضوع علم، آنچه که هست و نیست است در حالی که دین به بایدها و نبایدها میپردازد. بر این مبنا اقتصاد اسلامی به شناخت مکتب اقتصاد اسلامی محدود میشود. ولی علم اقتصاد بیشتر به تبیین وضع موجود میپردازد، لذا اینجا وحدت ظاهری میان دین و علم اقتصاد ایجاد میشود که یک رابطه همزیستی مسالمتآمیز دارند و هیچیک به دیگری تعرض نمیکند، در واقع نه حوزوی به دانشگاهی تعرض دارد و نه دانشگاهی به حوزوی.
دیدگاه شما چیست؟
ما شاهد این وضعیت در اقتصاد ایران هستیم. بسیاری میگویند اقتصاد اسلامی محدودیتها را براساس موازین شرعی روشن میکند و علم اقتصاد هم جریانات خود را طی میکند تا بتواند واقعیات امروز جامعه ما را توصیف کند، لذا اصطکاک زیادی بین این دو حوزه فکری ایجاد نمیشود و به نظر میآید که در زمینههای بسیاری، این نگرش گفتمان مسلط در تفسیر و تصمیمگیری اقتصادی بوده است. دیدگاه دیگری که حدود ۷-۸سال قبل خود را نشان داد، تحت عنوان «تعارض» است. البته تعارض میان علم و دین در غرب سابقه طولانی دارد. در واقع چنانچه میان علم و دین، تعارض و تضاد وجود داشته باشد، نمیتوانیم به ادبیات امروز اقتصادی اعتماد کنیم، لذا از این جهت که ادبیات اقتصاد امروزی مورد چالش قرار میگیرد چنین موضعی اعلام میشود که حرف قابل اعتمادی در ادبیات امروز اقتصادی وجود ندارد، لذا اقتصاد اسلامی را به عنوان رشته جدید مطرح میکنند که مستلزم نظام آموزشی کاملا متفاوتی است که اگر واقعی به مسائل نگاه کنیم، درسهایی که دانشجویان اقتصاد در حال حاضر میخوانند، توجیه نخواهد داشت. اقتصاد خرد، کلان، بخش عمومی و غیره.
چه مواردی را باید دنبال کنیم؟
ادبیات مبتنی بر اندیشه اسلامی تولید شود.
چنین چیزی امکان دارد؟
به چالش جدی منجر میشود. مثلا بر آن مبنا میتوان گفت تمامی دستاوردهایی که علم اقتصاد داشته است، موثر نبوده یا میتوان گفت علم اقتصاد دستاوردی نداشته است و لذا حرف قابل اعتمادی هم وجود ندارد.
ولی دیدگاه سومی براساس نوع معرفتی که مرحوم شهید مطهری داشتند میتوان مطرح کرد و آن اینکه علم و دین با هم رابطه «تعاضد» دارند، یعنی مکمل و پشتیبان یکدیگرند. دین به رشد و شکوفایی علم توجه دارد و علم از دین تغذیه میکند. یکی معرفت عمقی ایجاد میکند که دین است و دیگری ایجاد معرفت سطحی میکند که علم است و این موارد همواره در تعامل با یکدیگرند. بر این مبنا اقتصاد اسلامی هم میتواند تفسیر جدیدی پیدا کند، یعنی رابطه عموم و خصوص منوجه میان اقتصاد اسلامی و علم اقتصاد برقرار میشود. نتیجه اینکه میان این دو حوزه معرفتی دعوا و تضاد زیادی وجود نخواهد داشت. برخی از مسائل قابل اعتماد و دستاوردهای مهم علم اقتصاد را میتوان به عنوان مشترکات در توسعه ادبیات اقتصاد اسلامی مورد توجه قرار داد و کار هم راحتتر میشود. البته اینکه این دیدگاه تا چه حد کاربردی شده است، جای تامل و بحث دارد. یعنی اگر دستاوردهای علم اقتصاد را مبنای بسیاری از تصمیمگیریها قرار دهیم، تبعات آن را نیز باید بپذیریم و به آن عمل کنیم اما تاکنون در این زمینه چندان موفقیتی نداشتهایم. مهمترین دستاورد علم اقتصاد بحث کارایی است. علم اقتصاد در واقع یک کلمه بیشتر نیست و آن «کارایی» است و اگر قدری آن را گسترش دهیم میتوان گفت که به «عدالت» هم پرداخته است، ولی عمدتا ادبیات علم اقتصاد بر مبنای اصل کارایی استوار بوده است. اگر اصل کارایی را بپذیریم، بسیاری از دستاوردهای علم اقتصاد را باید پذیرفت. بر این مبنا میتوانیم با توجه به اینکه اقتصاد اسلامی سازوکارها و استراتژیهای عملیتری برای تحقق عدالت اقتصادی ارائه میدهد، بحثهای عدالتاقتصادی را هم گسترش دهیم و این دیدگاهها را تکمیل کنیم، از زاویهای دیگر نیز میتوان رابطه تعاضد را بررسی کرد: در جاهایی که علم اقتصاد ناظر بر قوانین طبیعی و تکوینی است، میتواند جنبه علم محض داشته باشد، لذا هر مکتبی باید از این دستاوردها و روابط تکوینی تبعیت کند. این دیدگاه اگر حاکم شود، نظام تصمیمگیری را متحول میکند. نظام تصمیمگیری باید علیالقاعده یکسری معیارها را مبنا قرار دهد و نمیتواند در همه مسائل به راحتی تصمیم بگیرد و باید تصمیمات خود را بر معیارهای اثباتشده و آزموده مبتنی کند. مرحوم شهید مطهری دیدگاه جالبی در این زمینه دارند و در مورد اقتصاد نظری میفرماید: جامعه سالم، اقتصاد سالم میخواهد و اقتصاد سالم اقتصادی است که ثروت در آن رشد و نمو داشته باشد. این تعبیر با بحث کارایی در علم اقتصاد هماهنگ است، چون تا زمانی که کارایی در علم اقتصاد وجود نداشته باشد، امکان رشد و نمو در آن وجود ندارد. کارایی به معنای عدماستفاده از منابع است که در قرآن نیز میتوان شواهدی بر تایید آن پیدا کرد. «کارایی فنی» به معنای عدم اتلاف منابع در واقع به زبان اسلامی معادل عدم اسراف است و «کارایی تخصیصی» به معنای این است که بهترین استفاده را از منابع داشته باشیم که از لحاظ نگرش اسلامی با کلمه «احسان» هماهنگ است. احسان به معنی کار نیکو، صحیح و درست است که از تعابیر اسلامی زیادی در این زمینه میتوان استفاده کرد. بر این مبنا تصمیمات اسلامی هم باید با معیار کارایی هماهنگی داشته باشد. جنبه دوم بحث مرحوم شهید مطهری به اقتصاد برنامهای اختصاص دارد. به نظر ایشان در اقتصاد برنامهای پای ارزشها و خوب و بد بودن مطرح میشود که تحت عنوان اقتصاد دستوری از آن یاد میکنند و میفرمایند یک سیستم سالم اقتصادی باید هم از جهت اقتصاد نظری و هم اقتصاد برنامهای، بهترین سیستم باشد. منتها اقتصاد نظری صرفا به رشد ثروت میپردازد که باید از ثروتها و منابع استفاده بهینه شود ولی اقتصاد برنامهای چگونگی توزیع آن را مدنظر دارد. شهید مطهری تعبیر خوبی دارند که اقتصاد، مشابه بدن سالم است. بچه باید رشد کند و بچهای که رشد و نمو ندارد سالم نیست. ابتدا باید بچه رشد سالم داشته باشد تا بتوان ارزشها را روی آن پیاده کرد. بچهای که خموده و افسرده باشد و همواره کاهش وزن داشته باشد، در واقع به سمت نابودی پیش میرود. ایشان اقتصاد برنامهای را مشابه جریان خون در بدن میدانند، درست است که خون باید همیشه سالم و تازه باشد، ولی این خون باید در تمامی رگها و اندامها به صورت موزون پمپاژ شود و جایی دچار کمخونی یا پرخونی نشود که سبب هلاکت است. جمله شهید مطهری در این رابطه این است که «قوانین اقتصاد دستوری، نمیتواند و نباید برخلاف اصول اولیه اقتصادنظری باشد.» اقتصاد نظری به معنای اقتصادی که رشد و نمو دارد است، چه در غیر این صورت شکست یا رکود و سرانجام مرگ اقتصادی این جامعه بیمار حتمی است.» بنابراین ما هر ارزش و دستوری میتوانیم بدهیم ولی به شرطی که با اصول اولیه علم اقتصاد که مبتنی بر رشد ثروت است، مغایرت نداشته باشد. اگر این دستور را بپذیریم نظام تصمیمگیری کاملا دگرگون میشود، یعنی بسیاری از تصمیمات مبتنی بر احراز اصول اولیه علم اقتصاد، مبتنی بر رشد ثروت باید باشد. در حوزه اقتصاد دستوری هم میتوان معیارهایی مانند عدالت را دنبال کرد، البته معیار عدالت از دیدگاه اسلامی فراگیر است و شامل بحث کارایی هم میشود. در واقع اقتصاد اسلامی به این معنی نیست که دستاوردهای علم اقتصاد را فراموش کنیم، در عین حال اقتصاد اسلامی حوزههای دیگری را مورد بحث قرار داده است و مباحث جامعتر و کاملتری دارد که اقتصاد به آنها نپرداخته است. در واقع اقتصاد اسلامی در مقایسه با علم اقتصاد جامعیت بیشتری دارد که از جمله آن بررسی تاثیرگذاری متغیرهای ارزشی بر پدیدههای اقتصادی و اجتماعی است.
اگر صحبت شما را ادامه دهم، باید به موضوع فقر اشاره کنم که در دین اسلام تاکید فراوانی بر فقرزدایی شده است و به اجرای عدالت و مسائل مربوط به آن نیز پرداخته شده است، اما ظاهرا علم اقتصاد به ما میگوید که چگونه فقر را از جامعه برطرف کنیم. تشابه دیدگاه اقتصاد اسلامی با اقتصاد کلاسیک در مورد واژهها و تعاریفی مانند فقر یا مصرفکننده و تولیدکننده و بازار و دیگر موارد چیست؟
در زمینه اقتصاد اسلامی اگر به این بحث دقیقتر نگاه شود و صرفا این مباحث را در احکام خلاصه نکنیم، اقتصاد اسلامی به صورت واضح و روشن به این مسائل پرداخته و قرآن نیز قبل از همه به بیان این مسائل پرداخته است. مثلا در ارتباط با استفاده از مال شرطی قائل شده است که «مال» باید منشا اثر و قوام و برپایی و استحکام باشد که در سوره نسا میفرماید: «ولاتؤتوا و السفهاء اموالکم، التی جعلا... لکم قیاما» مفهوم آن به تعبیر آیتا... طباطبایی این است که از مال، استفاده سفیهانه نکنیم استفاده عاقلانه داشته باشیم. مالی که منشا قوام و برپایی و استحکام باشد. این یک شرط اساسی است و در اسلام مطرح شده است که چگونه از مال اعم از اینکه مالکیت خصوصی باشد یا دولتی، استفاده کنیم. هر کس که مالک است باید به گونهای از مال استفاده کند که استفاده عاقلانه باشد. در اینجا تخصص اقتصاد به کار میآید، یعنی به گونهای از این مال استفاده کنیم که باعث برپایی و رشد و نمو ثروت در جامعه شود. حضرت علی در ارتباط با بیتالمال میفرماید: «فاصله بین خطوط را کم کنید، قلمهایتان را تیز کنید و حرفهای زیادی خود را حذف کرده و اصل صحبتهایتان را بگویید» و سپس دلیل انجام این کار را میفرماید: «وان اموال المسلمین لاتحتمل الاضرار»: اموال مسلمین اضرارناپذیر است، در واقع اگر از مال استفاده نادرست صورت گیرد، در جامعه ضرر تولید کردهایم، بنابراین اسلام، به بحث کارایی و استفاده صحیح از منابع پرداخته است.
در اسلام چه دیدگاهی در مورد ثروت وجود دارد؟
افراد ثروت داشته باشند و از ثروت خود به درستی استفاده کنند و آن را رشد دهند، مشکلی از دیدگاه اسلامی ندارد ولی ثروت پس از اینکه تولید شد، همانند تعبیری که مرحوم شهید مطهری داشتند باید موزون در جامعه توزیع شود که در این زمینه هم اسلام دستوراتی دارد که در تولید ثروت غیر از اینکه ثروتها مال خودمان باشد، محدودیتی ایجاد نکرده است. مهم این است که هرکس باید در مال خود تصرف کند و مال خود را افزایش دهد تا منشا باطل نداشته باشد اما مقدار مال چندان اهمیتی ندارد.
دیدگاه اسلام در مورد مالکیت به چه صورت است؟
در مورد مالکیت موردی که مهم است، این است که حق باشد، منتها باید اقتضای آن را مورد توجه قرار داد. مواردی که منابع عمومی تلقی میشود و ما آنها را ایجاد نکردهایم، این موارد متعلق به همه است، اما در مواردی که فرد در مالکیت خود رشد ثروت دارد، افزایش ارزش افزوده متعلق به کسی است که خود آن را ایجاد کرده است و در اسلام هم این مقوله واضح است: «الزرعللزارع» یعنی زراعت متعلق به کسی است که آن را کاشته است، حتی اگر غصبی باشد. اگر کسی به طور غصبی زمینی را زراعت کرده است، مالک نمیتواند آن را آتش بزند، بلکه باید خسارت بخواهد، لذا اسلام اقتضا را مورد توجه قرار داده است، اگر مالکیت عمومی است، تخصیصبردار و خصوصی نیست ولی در جایی که مالکیت متعلق به شخص است، هرگونه رشد در آن متعلق به همان شخص است و این کاملا واضح است.
دیدگاه اسلام در مورد توزیع ثروت چیست؟
جنبه دوم این است که ثروت تولید شده چگونه توزیع شود. اسلام حالت وسط را استفاده کرده است و در آنجا هم کلمه قوام به کار برده شده است. قرآن میفرماید: «اسراف و اتلاف نکنید در بین این دو باشید.» زیادهروی و خست نکنید ولی مابین این دو حرکت کنید. امام صادق (ع) میفرمایند: «القوامالوسط» قوام حالت وسط است که ناظر بر بخش توزیعی اسلام است، حالتی باشد که همه برخوردار شوند که ابزارهای مربوط به خود را دارد و اسلام به بخش تولید ضربه نمیزند و بعد از اینکه تولید انجام شد، درخصوص توزیع آن حقوقی مانند زکات و خمس مطرح است. برخی از پرداختهای انتقالی مستحب و برخی واجب است. ابزارهایی را به کار برده که ثروت در جامعه تعدیل شود و همه از آن برخوردار شوند. اسلام دارای منطق روشنی است که در زمینه تولید به افزایش آن و در زمینه توزیع به حالت وسط آن توصیه کرده است. مشابه رفتاری که حضرتعلی(ع) در دورهای که خلفای دیگر تصدی حکومت را داشتند، حضرت در وادی ینبع کارهای اقتصادی انجام میداد. کارهای تولیدی انجام میداد و حفر چاه میکرد و بیشترین ثروت را ایجاد میکرد.
ادامه این گفت وگو در روز دوشنبه منتشر میشود.
ارسال نظر