نگاهی به فیلم «بابل»
نادانی، ترحم برمیانگیزد
کارگردان: آلخاندرو گونزالز ایناریتو
محصول: ۲۰۰۶
منبع: نیویورکر ۲۰۰۶
کارگردان مکزیکیتبار، آلخاندرو گونزالز ایناریتو که فیلمی همچون ۲۱ گرم (۲۰۰۳) را در کارنامهاش دارد، یکی از کارگردانانی است که در سرتاسر دنیا، جوایز متعددی را از آن خود کرده است.
نام فیلم: بابل
کارگردان: آلخاندرو گونزالز ایناریتو
محصول: ۲۰۰۶
منبع: نیویورکر ۲۰۰۶
کارگردان مکزیکیتبار، آلخاندرو گونزالز ایناریتو که فیلمی همچون ۲۱ گرم (۲۰۰۳) را در کارنامهاش دارد، یکی از کارگردانانی است که در سرتاسر دنیا، جوایز متعددی را از آن خود کرده است. واکنشی که فیلم بابل برمیانگیزد دقیقا مشابه وضعیتی است که پس از تماشای فیلم قبلی فیلمساز، ۲۱گرم برای تماشاگر حادث میشود. او به صورت تندخویانهای دست به آفرینش تصاویری زیبا و ناگوار میزند، تصاویر بیباکانه و تاثیرگذاری از بازیگرانش میگیرد، تدوین آثارش را با مجهزترین سیستمهای کامپیوتری هالیوود انجام میدهد تا به برشهای تند و تیز مورد نظرش دست یابد و بالاخره با فلسفه تقدیرگرایی غیرشرافتمندانه و به نمایش گذاشتن مصیبت و بیچارگی شخصیتهایش به بدترین نحو، تماشاگرش را مورد بدرفتاری قرار میدهد.
ماجرای «بابل» در موراکو، توکیو، کالیفرنیای جنوبی و مکزیکوی شمالی اتفاق میافتد و از سه خط داستانی تشکیل شده، که تنها به واسطه خواست مستبدانه کارگردان و فیلمنامهنویس او «گیلرمو آریاگا» (Guillermo Arriaga) به هم ربط پیدا میکنند.
یک شکارچی ژاپنی در موراکو به دلیل خودکشی همسرش در توکیو و شوکه شدن دختر نوجوان ناشنوایش، تفنگش را به راهنمایی موراکویی میسپارد و عازم میشود. مرد راهنما، تفنگ را به یکی از همسایگان که در کوهستان بزچران است، میفروشد و بزچران، آن را به پسرانش میدهد، پسران جوانی که به خاطر حماقتشان، گلولهای تصادفی را در اتوبوس گردشگری شلیک میکنند.
گلوله به گردنزنی با بازی کیت بلانشت (Cate Blanchett) اصابت میکند که کنار پنجره به خواب رفته است. زن، از شدت خونریزی به حال مرگ میافتد تا اینکه به وسیله کوششهای شوهرش که برادپیت دراین نقش بازی میکند، نجات پیدا میکند.
در این میان، مرد به خانهاش در سان دیاگو زنگ میزند و به خدمتکارش میسپارد که از بچهها نگهداری کند. او به خاطر انجام دادن خواست مرد، بچهها را همراه خودش سوار بر ارابه، به مکزیک میبرد تا در عروسی پسرش شرکت کنند ولی آنها را در راه خانه، در وسط بیابانی گم میکند.
از اینجا به بعد، اتفاقات ناگوار دیگری، داستان را پیش میبرد که قصد بازگوییشان را نداریم.
به طور کلی، از بین شخصیتهای فیلم، هیچ کس عنصر منفی محسوب نمیشود. فیلم، اثری ملودرام نیست و بیشتر رفتارها و حرکات فیزیکی، به صورت تکاندهندهای قدرتمند هستند. بابل، با کمی اغماض، اثری خوشساخت است. تم موردنظر آریاگا و ایناریتو، ترحم برانگیز بودن نادانی است. در سراسر دنیا اتفاقات وحشتناکی وقوع مییابد و ما نمیتوانیم از آنها با خبر شده یا احساسشان کنیم، ما با زبان مادری اقوام دیگر تکلم نمیکنیم یا سنتهای مشترکی نداریم ولی یک هنرمند تیزچشم میتواند ما را با هم پیوند زند، گویی که روی کره زمین پلی بسته باشد. این همذاتپنداری در مقام یک حالت، امری شریف و انسانی است، ولی به عنوان متدی در ساختن یک فیلم، کاری سخت برای رسیدن به موفقیت محسوب میشود.
سه داستان فیلم در بهکارگیری المان مشترک روابط والدین با فرزندان، همسو هستند ولی آنچنان وابسته به طرز فکرهای مختلف هستند که عملا تفسیر هیچکدام از داستانها شامل حال دیگری نمیشود، آنها فقط در یک فیلم واحد، در کنار هم قرار گرفتهاند.
این فیلم بیشتر مبتنیبر تصادفات کم اهمیت است تا ساختار سامانیافته و این یکی از نقاط ضعف آن است.
آریاگا و ایناریتو در تلاشند تا داستانهایی قوی با تاکید بر درد و سوءتفاهم خلق کنند اما آنها بین ترس ناب و کشمکش دراماتیک سرگردانند. در واقع همین بلاتکلیفی است که تماشاگر را آزار میدهد، به جای آنکه چیز جدیدی به او بیاموزد.
در مورد بازیها، برادپیت در نقش شوهری پریشان، به خوبی ظاهر شده است. نمایش رنجهای دختر در توکیو و نشان دادن ناامیدیهای او با بازی رینکو کیکوچی (Rinko kikuchi) در نهایت جسارت، ظرافت و درک بالای خالق اثر به زیبایی از کار در آمده است.
در کل، فیلم «بابل»، اثری شاخص و تاثیرگذار است.
ایناریتو استعداد کافی برای تغییر دادن فیلمسازی قراردادی دارد اما گویا هنوز شیوه کارآمدی برای به کار گرفتن استعدادش پیدا نکرده است.
ترجمه: نگار صائن
ارسال نظر