اسدالله بادامچیان
مبنای ما شایسته سالاری است
او در عین حال، از بنیانگذاران حزب موتلفه اسلامی است که در انتخابات مجلس هفتم کاندیدایی از چهرههای مطرح خود معرفی نکرد، اگرچه از فهرست موسوم به آبادگران حمایت کرد. بادامچیان در مصاحبه خود با دنیای اقتصاد تلویحا اشاره کوتاهی به علل عدم کاندیداتوری خود و سایر چهرههای مطرح موتلفه در انتخابات مجلس هفتم دارد.به هر صورت، او اینک کاندیدای انتخابات میاندورهای مجلس هفتم شده است، همراه با حسن غفوریفرد که او هم از قدیمیهای جریان سیاسی سنتی کشور است. سوالی که مطرح میشود آن است که علل آن غیبت و این حضور چیست؟ به همین بهانه گفتوگویی با وی انجام دادهایم.
اسدالله بادامچیان از فعالان سیاسی بسیار قدیمی است که از ابتدای انقلاب و از همان سخنرانی معروف حضرت امام(ره) در بهشتزهرا در بهمن ماه ۵۷ در صحنه سیاسی کشور حاضر بوده است.
او در عین حال، از بنیانگذاران حزب موتلفه اسلامی است که در انتخابات مجلس هفتم کاندیدایی از چهرههای مطرح خود معرفی نکرد، اگرچه از فهرست موسوم به آبادگران حمایت کرد. بادامچیان در مصاحبه خود با دنیای اقتصاد تلویحا اشاره کوتاهی به علل عدم کاندیداتوری خود و سایر چهرههای مطرح موتلفه در انتخابات مجلس هفتم دارد.به هر صورت، او اینک کاندیدای انتخابات میاندورهای مجلس هفتم شده است، همراه با حسن غفوریفرد که او هم از قدیمیهای جریان سیاسی سنتی کشور است. سوالی که مطرح میشود آن است که علل آن غیبت و این حضور چیست؟ به همین بهانه گفتوگویی با وی انجام دادهایم. عکس: رهام وزیری
آقای بادامچیان در محافل رسانهای وقتی شنیده شد که قصد ورود مجدد به حوزه رسمی سیاست را دارید این سوال مطرح شد که چرا؟ چرا احساس تکلیف کردید یا به این نتیجه رسیدید که در انتخابات شرکت کنید؟استدلالهای مختلفی هم وجود دارد.
چه استدلالهایی وجود دارد؟
این سوال را از شما میخواهیم بپرسیم.
من از اوایل پیروزی انقلاب اسلامی تا به حال تا هنگامی که برایم تکلیف شرعی نشده باشد وارد هیچ مسوولیتی نشدم. حتی وقتی آیتا.. یزدی من را برای معاونت سیاسی رییس قوه قضائیه خواستند، معاونت سیاسی قوه قضائیه یعنی معاون اول قوه قضائیه و به من هم شروع شده و به من هم ختم شد. یعنی نه قبل از آن و نه بعد از آن معاونت سیاسی ندارد. در آنجا به من فرمودند شما بیایید چون میخواهیم معاونت سیاسی داشته باشیم. گفتم اگر شما تکلیف شرعی بفرمایید من میآیم. علت آن هم این است که اگر کسی در فرهنگ اسلامی برای مسوولیتی، خودش به دنبال آن برود باید اطمینان قطعی داشته باشد که آن مسوولیت را به خوبی انجام میدهد و بدهکار نظام و خدا و مردم و افراد نمیشود خصوصا در قوه قضائیه که مکانی بسیار سخت است و از طرف دیگر باید ببینید بهتر از خودش است یا خیر اگر که بهتر از خودش وجود دارد او را بر خود ترجیح دهد و اگر ببیند که وظیفهاش است، به انجام وظیفه خود میرسد و این در حد وسع او است یعنی تکلیف که شد به اندازه وسعش کاری که از دستش بر میآید انجام دهد. ایشان گفتند خیر، مقام معظم رهبری بار مسوولیتی را بر دوش من گذاشتهاند و وظیفه شما این است که آمده و کمک کنید و من هم تکلیف شرعی به کسی نمیکنم. گفتم ما کمک به شما را قبول داریم چه اخلاقی و رفاقتی و شرعی ولی این دلیل ندارد که من معاون سیاسی قوه قضائیه شوم و بار مسوولیتی بر دوش خود بکشم. رفتند و ۱۰-۱۵ روز بعد من را خواستند و فرمودند بررسی کردیم بهتر از شما نیست. من هم گفتم تکلیف شرعی بفرمایید. گفتند بسیار خوب تکلیف شرعی است و فرمودند از چه زمان شروع میکنید، گفتم از همین حالا. آقای دکتر شریفی که معاون قضایی یا اجرایی بودند و از حقوقدانان هم هستند و حقوقدان بسیار محترمی هستند گفتند: ما برای شما پرونده تشکیل دهیم و انتقال شما را انجام دهیم، من هم گفتم راضی به زحمت شما نیستم. گفتند چرا گفتم من پرونده ندارم. من کارمند نیستم. تعجب کردند و پرسیدند چه کاری انجام میدهی؟ گفتم من از زمان پدرم آب باریکهای دارم. در طول ۳۰ ساله کارمند نبودم و از هیچ کجایی حقوق نگرفتم غیر از حقوق دانشگاه که درس میدهم و حقالتالیف کتابهایم را میگیرم غیر از اینها از هیچ کجا حقوق کاری نگرفتم، زمین و خانه و غیره نگرفتم. سخنرانی هم میروم پول نمیگیرم و هدایا هم نمیپذیرم. گفتند خوب است ما برای شما پروندهای تشکیل دهیم ولی حقوق نگیرید اما رتبه ۱۱ قوه قضائیه را پیدا میکنید چون معاون سیاسی هستید و این خوب است که اگر شما این مسوولیت را هم نداشتید باید به دیوان عالی رفته و جزو مستشاران میشوید. گفتم من به تکلیف شرعی آمدم و اگر آقای یزدی تکلیف را بردارد به جای اینکه از در بروم از پنجره میپرم و میروم. مجلس هم همینگونه است.
الان احساس تکلیف شرعی کردید؟
دوستان جمع شدند و این بار را در جبهه پیروان خط امام و رهبری در موتلفه به دوش من گذاشتند و من هم با احترام به آنها برای خود تکلیف دیدم که برای قوه مقننه حضور پیدا کنم.
تحلیلهایی که وجود دارد این است که میگویند حزب موتلفه بعد از انتخابات اخیر ریاستجمهوری با توجه به گروهبندیهایی که به هر صورت وجود دارد و کاملا مشهود است و کسی نمیتواند آن را انکار کند، جایگاه آن در مجلس تضعیف شده است و مانند گذشته نیست و به نوعی جایگاه حزب موتلفه میخواهد بازآفرینی شود. این تحلیل را قبول دارید؟
خیر، برای اینکه اولا چرا تضعیف شود. موتلفه حزب قدرت نیست.
حزب موتلفه بر خلاف آنچه شما در علوم سیاسی مطالعه میفرمایید، اینکه میگویند حزب برای گرفتن قدرت تشکیل میشود حزب برای گرفتن قدرت نیست بلکه حزب برای خدمت است، خدمتی که برای آن تکلیف الهی یا وظیفه باشد که در مسوولیت کشور است.
در صورت ورود شما به مجلس جایگاه حزب در مجلس تحکیم میشود یا خیر؟
حال به مجلس بروم، ببینم چه میشود اما اینکه جایگاه آن تحکیم میشود طبعا هرگاه مسوولان از هر حزبی در جایگاههای خدمت قرار بگیرند که امکان خدمت فراهم است این خدمت را تقویت میکند.
فرمودید که بعضی افراد حزب قدرت هستند؟
بله، بسیاری از احزاب احزاب قدرت هستند.
از جمله در ایران؟
بله، در ایران هم حتی میگویند که ما میخواهیم قدرت را در دست بگیریم و ساخت و پاخت میکنند.
چرا شما را از موتلفه انتخاب کردند؟ علت آن چیست؟
- آقای غفوریفرد را هم انتخاب کردند.
چرا شما و آقای غفوریفرد را انتخاب کردند؟
- لابد اگر دو نفر دیگر را هم انتخاب میکردند میپرسیدید چرا آنها را هم انتخاب کردند.
خیر، شما برای ما بسیار مهم هستید چون در موتلفه بهویژه بعد از تغییر دبیرکل که صورت داد به جوانگرایی بسیار تاکید داشت و اینکه پس از سالها دوری شما از حوزه رسمی، در انتخابات شرکت کردید این مقداری با آن گفتار و اظهارات گذشته مغایر است.
- اینکه زمانها متفاوت هستند و شرایط با هم فرق میکنند. ما در اسلام گسست بین نسلها را نداریم و پیوند بین نسلها را داریم. فلسفه ما، فلسفه عاشورایی است لذا در عاشورا به حبیب بن مظاهر نمیگویند چون ۹۰ ساله هستی نباید در کربلا باشی، برو در اتاق بنشین و فکر کن. وظیفه اوست که میآید یا عمار یاسر در جنگ صفین ۸۹ سال داشت و در ۸۹ سالگی شهید شد. یا بچه ۶ ماهه میگویند تو نباید در صحنه باشی یا دختر ۴ ساله حضرت اباعبدا... که در سوریه این دختر بیش از همه درس آزادگی و نهضت عاشورایی میآموزد.
بنابراین در مساله حرکتهای الهی و ارزشها این نیست که چرا این یا آن امااینکه شما میپرسید چرا من و آقای دکترغفوری انتخاب شدهایم طبعا در انتخابات محاسبههایی وجود دارد محاسبه این است که در میاندورهای مردم بیشتر به چهرهها رای میدهند نه به فهرست و طبعا زمانی که شما بخواهید چهره مطرح کنید باید چهره شناخته شده برای مردم بیاورید که میزان مدارک تحصیلی، تجربیات مدیریت او و قدرت کاری وی بیشتر باشد تا زمانیکه در میان دو نفری که مردم میخواهند انتخاب کنند، ضمن اینکه طبعا تقویتی برای جمع مجموعه مجلس اصولگرایان است و شخصیت دانشمندی مانند دکترغفوریفرد که دکترای فیزیک هستهای از آمریکا دارد، مهندسی زلزله و زلزلهشناسی از ژاپن و مهندسی دیگری هم از دانشگاه تهران دارد. ۳ مدرک علمی دارد. استاد بسیار متدین - سادهزیست و دارای سوابق مدیریتی فراوان است و بنده هم شناخته شده هستم.
شما با سایر اصولگرایان در این دوره رقابت میکنید؟
- رقابت نمیکنیم.
رقابت انتخاباتی است؟ شما فهرست داده و آنها هم فهرست و لیستهای خود را میدهند یا طرح دیگری شما دارید؟
- رقابت این است که شخصی تلاش کند خودش رای آورده و دیگران نیاورند و آنها را رقیب خود بداند و معمولا ذهن ما این نیست و امثال من خودمان را به مردم عرضه میداریم. اگر مردم تشخیص دهند که باید به ما رای دهند، رای بدهند بار مسوولیت بر دوش میآید و باید انجام وظیفه کنیم.
اگر رقابتی وجود ندارد چرا اصولگرایان به یک فهرست مشترک نمیرسند.
- ما رسیدهایم. چرا نرسیدیم.
الان رسیدهاید؟
- بله، هم جامعه روحانیت مبارز و هم اصولگرایان روی من نظر دادهاند.
اصلا من میخواهم بحثی را باز کنم که ما در اسلام ذهنیت تضادی در درون مومنین نداریم. ما ذهنیت برادرانه و رفاقت داریم. مثلا رقابت اگر هم وجود دارد رقابت در بین رفقا است. رقابت رفاقتی و برادرانه است نه رقابت تضادی.
در هشدارهایی که اخیرا آقای عسگراولادی در مصاحبهای که با تلویزیون داشتند این مساله را تاکید کردند اما عملا فضای انتخاباتی کشور این مورد را نشان نمیدهد.
شما در عمل ۴- ۵ نوع میبینید. نوعی همین تیپ خوبان است که بنده خودم را نمیگویم. این موارد تکلیف است من جنگ نمیکنم، انجام وظیفه بشود میشود و اگر نشود میروم. نه دعوا کنم و نه منفیبافی. مانند شهید لاجوردی، دادستان بود و بعد هم رفت در خانهاش نشست و شروع به دوختن لباس کرد، چون او هم پول از نظام نگرفت تا بدهیهای دوره کاری خود را به برادرش بپردازد و خانهاش هم همان یک طبقه در کوچه رومی خیابان ایران ماند و در آخر هم همان بود.
مخاطبان روزنامه عمدتا اقتصادی هستند و فضا به صورتی شده است که دغدغهها و نگرانیهای این افراد بسیار زیاد شده است. در انتخابات قبلی به ویژه مجلس هفتم اینها به نظر میآمد که بنابراین است که نسل اول وارد صحنههای فعال سیاسی نشوند و میدان را به جوانترها واگذار نمایند تصوری وجود داشت که جوانترها میآیند و ضمن اینکه از تجربه گذشتگان استفاده میکنند انرژی بیشتری ایجاد میکنند ولی ظاهرا این تصور درست نبوده است. و به همین دلیل بزرگترها احساس خطر کردهاند؟
خیر، علت این است که اگر این بزرگان به قول شما این قدر از اوضاع اقتصاد کشور و مسائلی که وجود دارد، بیخبر باشند، پس برای چه دوباره میآیند. پیر که صاحب تجربه است و شما همه صاحبان صنایع بزرگ دنیا و بازرگانان را چهرههای مسن میآورید چون تجربه دارند. اگر کسی بخواهد بگوید در مقابل تجربههای اقتصاددانها و فعالان اقتصادی مثلا چینی یا ژاپنی یا اروپایی یا آمریکایی، ما هم ۴جوان که از گوشه دانشگاه تحصیل کردهاند بسیار با استعداد و قوی و خوب را میگذاریم و بازرگانی را اداره کنند میتواند یا نمیتواند؟ طبیعتا نمیتواند کاملا روشن است نمیتواند، این گونه نیست که این دیدگاهها باشد.
ما مجموعهای داریم چه در شورای شهر از آقای دکتر شیبانی هفتاد و چند ساله است تا جوانهایی که در آنجا فعالیت میکنند در مجلس شورای اسلامی سالخورده و جوان داریم، در شورای مرکزی حزب ما مسنترین آقای عسگر اولادی با هفتاد و دو سال سن است ولی ما ۲۸ساله هم داریم و مسوول تبلیغات ما جوان ۲۹سالهای است، قائممقام او هم حدود ۲۹-۲۸ساله است، البته در طبقات حزب موتلفه اسلامی این گونه است و در کنارشان ما هم هستیم.
این که شما استدلال میکنید در انتخابات میاندورهای مردم به چهرهها رای میدهند، استدلال شاید قانعکنندهای برای مخاطبان نباشد اینکه در مجلس هفتم شما و امثال شما کاندیدا نشدید ولی درحالحاضر کاندیدا شدید دلائل دیگری دارد، این دلائل چیست؟
در تفاهم بین دوستانمان بعضی افراد علاقهمند بودند دوستان خودشان باشند. وقتی شخصی بخواهد در صحنه کشور کار کند و ائتلاف کرده وحدت پدید آورد، زمانی ائتلاف سهمخواهی است و زمانی ائتلاف وظیفهای است. این افراد هم بیایند کار کنند چه اشکالی دارد و ما اصلا حالت جوان و پیر را در رقابت نمیآوریم. دبیر اجرایی ما ۴۳سال دارد، قائممقام آن آقای رخصفت است که ۷۰ساله است.
بحث جوان و پیر نیست. حتی تفاوت بین جوانها هم زیاد است.
اصلا فرق نمیکند. تقابل بین جوان و پیر را نداریم.
اگر جوانها تجربههای گذشتگان را ادامه دهند اشکالی ندارد.
مبنای ما شایستهسالاری است. چه کسی به درد این کار میخورد و چه کسی واقعا در این موقعیت میتواند این کار را بهتر انجام دهد. فرض کنید شما میخواهید با آمریکا مذاکره کنید و آمریکا گفت من میخواهم در مورد عراق مذاکره کنم. چه کسی بهترین مذاکرهکننده است، یا میخواهیم با اتحادیه اروپا بر سر انرژی هستهای مذاکره کنیم، ممکن است یک جوان قویتر باشد. زمانی که آلمان متحد شد، آقای حسین موسویان در مجلس بود با آقای ولایتی صحبت میکردیم که سفیر ما در آلمان متحد چه کسی باشد، یادم است به ایشان آقای موسویان را پیشنهاد کردم که جوانی قوی و پخته است و خدمت ایشان عرض کردم که آلمان ۶ماه دیگر یکی میشود، شما از همین حالا مطالعات خود را روی آلمان متمرکز کن. همین که در کنار آقای روحانی در مورد انرژی هستهای کار میکردند، بسیار آدم پخته و بافکری است و از چهرههای موثر نظام است و او توانست نقش موثری در آلمان متحد داشته باشد.
بنابراین چه کسی بهترین توان را دارد. جوان است یا مسن باشد. هر کسی را بهر کاری ساختهاند. این مباحث شما بسیار خوب است. این تصورات جاری جامعه را بر هم میریزد یعنی اگر کسی خیال میکند، من یادم است زمانی که در ماشین ضدگلوله مینشستم به جزیره قشم میرفتیم، با ملوان کشتی بحث شد که فلان کس محافظ دارد و او گفت شما حتما در ماشین ضدگلوله هم مینشینی و من گفتم بله او گفت خوش به حالت دلم میخواهد یک ساعت در آن بنشینیم گفتم کافی است یک بار در آن بنشینی تا بدانی چه جهنمی است پرسید چرا، گفتم در این ماشین که مینشینی شیشههای آن پایین نمیآید، رنگ آن تیره است و از داخل، بیرون را تیره میبینی و به طور صاف و روشن نمیبینی. از بیرون هم داخل دیده نمیشود.
اصلا گویی آدم در قبر است. زمانی ما لندرور ضدگلوله داشتیم که موتور آن خراب بود تابستان داغ بود و کولر آن از کار میافتاد در نتیجه جهنم مضاعف بود. این را باور نمیکرد که این از اجبار من است که در ماشین نشستهام. آن هم به زور، آخر آدم یک بار میمیرد ولی این، به این صورت بود. برای آن فرد، تصور ما از ماشین ضدگلوله به این صورت بود که کیف میکند، این فرد نمیداند اگر در مسوولیتی قرار بگیرد، میخواهد نان بگیرد نمیتواند، میخواهد زن و بچهاش را جایی ببرد نمیتواند، جدی میگویم شما نمیدانید امثال من چه گرفتاریهایی دارند. خانم من امروز برایشان مهمان آمده است، او باید برود خرید کند یا اگر بخواهم به خرید بروم باید با ۲محافظ به نانوایی بروم، من هم از این کارها بسیار بدم میآید، حال بعضی اوقات بی سر و صدا و یواشکی میروم که این ارزشهایمان از دست نرود. ته صف میایستم و اگر طرف بشناسد آنجا نمیرویم فرار میکنیم جای دیگر میرویم. اما واقعیتی است مثلا میخواهم بچهام را جایی ببرم نمیتوانم، میخواهم تفریح یک ساعت زن و بچهام را بیرون ببرم نمیشود و این جهنم، را آن فرد امتیاز بزرگی میدانست و دلش میخواست یک ساعت به جای من در این جهنم زندگی کند.
سوال قبلی را این طور تکمیل میکنم که ما با آقای هاشمی مصاحبهای قبل از انتخابات ریاست جمهوری داشتیم، از ایشان سوال کردم: اگر شما رییسجمهور نشوید چه تضمینی برای ادامه این برنامهها و برنامههای چهارم و چشماندازها وجود دارد؟ ایشان گفتند: هرکس که رییسجمهور میشود برنامهها را ادامه میدهد و چشمانداز را رهبری تایید کرده است و باید اجرا کند، ولی بحثهایی که اخیرا میشود انحراف از برنامهها است و برنامهها تغییر کرده است. برنامه چهارم زیر و رو شده است و در مورد چشمانداز هم بحثهایی شده است. آیا شما احساس میکنید که اتفاقاتی افتاده است باید دوباره بیایید؟.
من دو نگاه دارم که این دو را به شما میگویم. یک نگاه اصولی که ما در دوران انقلاب در خدمت مقام رهبری کار کردیم و نگاهی اصولی و درازمدت است یعنی این ۳۰سال از آغازی که از انقلاب شروع کردیم میدانیم که به این سادگیها نمیتوان آن آرمانها و اهداف انقلاب را انجام داد. بعضیها تصور میکردند به محض اینکه انقلاب پیروز شد، همه مشکلات حل است و شاه رفت و همهچیز تمام است، چنین نیست. در دنیا قانون تدریج قانون علمی و عقلایی است، در کتاب شناخت اسلام نوشتم بعد از پیروزی دوره اول مرحله تثبیت وضع موجود است، سپس دوره تثبیت قدرت و بعد از آن دوره تثبیت حکومت و پس از آن دوره تثبیت حاکمیت و دوره تثبیت نظام است، چون جمهوری اسلامی به صورت یک نظام است سپس دوره تثبیت ارزشها است که هرکدام زمان خودشان را میبرد. بنابراین ما آن نگاه کلان را داریم که انقلاب در چه مرحلهای است و الان به کجا باید برود. مثلا امامخمینی زمانی که آقای بازرگان را گذاشتند مگر او را نمیشناختند، انقلاب پیروز شده بود. یکی از مخالفان بازرگان به اقامتگاه امام آمد و به من گفت: آقای بادامچیان شنیدم که امام میخواهند آقای بازرگان را نخستوزیر کنند. گفتم بله، پرسید یعنی چه؟ گفتم بله. او با بازرگان بسیار مخالف بود. گفت مگر امام نمیداند که او لیبرال است. گفتم بله. چون میدانستم بسیار عصبانی است گفت انقلاب پیروز شده است، اما امام میخواهد یک لیبرال را برای اداره کشور بگذارد. گفتم بله. گفت یک وقت بدهید من این مساله را به امام بگویم. گفتم امام الان استراحت میکنند و تصمیمشان را هم گرفتند و همه برنامهها آماده است و میخواهند آقای بازرگان را معرفی کنند. گفت این موضوع را آقای بهشتی به امام گفته است. گفتم ببخشید من و شما هم امام را میشناسیم و هم آقای بهشتی را. امام کسی نیست که از آقای بهشتی تاثیرپذیر باشد، ایشان مشورت میکنند و بسیار هم ایدههای آقای بهشتی را قبول دارد و آقای بهشتی هم شخصی نیست که نظر خود را بر امام تحمیل کند و امام مصلحت نظام دیدهاند که ایشان باشند. گفت شما چه کاری میکنید؟ گفتم شعار میسازم به نفع آقای بازرگان. ناراحت شد و رفت. فردای آن روز به من گلایه کرد و من گفتم من تابع ولایت فقیه هستم. آن موقع به این صورت بوده است. دوره بعد جنگ شده است. چه کسی کشور را میتواند اداره کند.
جنگ جیرهبندی میخواهد، حال عدهای بگویند کوپنی است و خلاف اسلام است و عدهای گویند که این کمونیسم است و عدهای هم بگویند اسلام جیرهبندی را صددرصد قبول دارد. جنگ است و جیرهبندی لازم است، چه کسی این کار را بهتر میکند: چپها. چه کسی شعار بهتر میدهد: چپها.
لذا آقای مهندس موسوی که دولت او، دولت چپها بود ایشان مسوول بود. این یک دوره است و الان میتواند اداره کند. بهزاد نبوی که رییس سازمان بسیج اقتصادی بود و از طریق کوپنی اداره میکرد، اگر امام میخواست ایشان را برکنار کند مشکلی داشت؟ حداقل ما خدمت امام استدلال میکردیم که این آقا را بردارند و امام هم بر داشت. چرا این کار نمیکرد نه ما برخورد کردیم و نه امام و نه آقای خامنهای و نه بقیه. چون این زمان این تیپ را میخواهد حال از این تیپ برگشته و بازسازی جنگ شد، بازسازی جنگ را با افکار چپ میتوان اداره کرد؟ با افکار چپ میتوان راه و بندر بسازیم، سد بسازیم، نقدینگی فراوان به جامعه میریزد و سپس سازندگیها ارز میخواهد، ارز خارجی به ایران آمده و کار میشود و در این میان پیمانکارها، مهندسان و آدمهای زرنگ پول بیشتری گیرشان میآید، افرادی که آهن و مصالح میفروشند پول بیشتری گیرشان میآید. کارگر و طبقه عادی مزد عادی خود را میگیرد، حال رونق اقتصادی پیدا شده و مثلا به جای ۵هزار تومان، ۷هزار تومان میگیرد ولی آن شخصی که ۵۰۰هزار تومان یا یکمیلیون میگیرد پول بیشتری گیرش میآید.
در نتیجه در جامعه اختلاف طبقاتی و تبعیض پیدا میشود و آن هم پولهایش را خرج میکند و وقتی پولدار شد ویلا میخرد در واقع با افکار چپ نمیتوان پیش برود، لذا میبینید همان چپهایی که در دولت آقای موسوی به شدت چپ بودند، حال به شدت طرفدار سیاستهای تعدیلی شدهاند. چه کسی این را اداره کند، آقای هاشمی که فردی مسلط، شجاع و قوی است و همه مجبورند به حرف ایشان گوش دهند. بازسازی هم صورت داد.
این دو مشکلاتشان را ایجاد کردند و در این میان چه کسی باید اداره کند که توده مردم به فردی رای داد که فردی جذاب و سید خوشتیپ، روحانی و پسر حاجآقا خاتمی است. این زیرمجموعهاش مشارکت شد که کاش زیرمجموعه آقای خاتمی گروهی دیگر بودند که مشکلات را حل میکردند. این اصلاحطلبان نمیتوانستند چون هیچچیز بلد نیستند، صراحتا میگویم فقط بلد هستند انتقاد کنند، یعنی شما الان از ایشان بپرسید تئوری اقتصادیتان برای فلانکار چیست؟ از خود آقای خاتمی پرسیدیم گفتند من تئوری اقتصادی ندارم.
ارسال نظر