چرا یونس برنده صلح نوبل شد؟

نویسنده: کانی بروک

مترجم: جعفر خیرخواهان

برنده جایزه صلح نوبل امسال و برخی کارآفرینان در صنایع فناوری پیشرفته، برای کمک به فقرای جهان با همدیگر رقابت می‌کنند.

هفته‌نامه نیویورکر پس از اعطای جایزه صلح نوبل به محمد یونس بانکدار بنگلادشی به خاطر تلاش در راه گسترش اعتبارات خرد و فقرزدایی، در گزارشی ویژه و مفصل، دیدگاه‌های گوناگون درباره مسیر آینده‌ای که تامین مالی خرد باید در پیش گیرد را منعکس ساخته است. اگر چه شواهد قاطعی موجود است که تامین مالی خرد، ابزار قدرتمندی برای کمک به فقرا است تا با راه‌اندازی کسب و کارهای مختلف از فقر بیرون آیند، اما اینک بحث بر سر اینست که بهترین مدل کسب و کار برای موسسات ارائه‌دهنده خدمات تامین مالی خرد چیست. در یک سوی طیف، رویکرد محمد یونس قرار دارد که از مدل غیرانتفاعی و بدون کسب سود در بانک گرامین دفاع می‌کند. این مدل استدلال می‌کند هدف فقط باید فقرزدایی باشد و برای رسیدن به این هدف، غیرانتفاعی بودن ضرورت دارد. در سوی دیگر طیف که اکثر کارآفرینان بسیار پولدار از قبیل پیر امیدیار موسس eBay قرار دارند می‌گویند برای اثربخشی منابع در اختیار موسسات تامین مالی خرد، آنها باید به‌صورت تجاری و سودده فعالیت کنند و‌درصدد تقویت سرمایه‌های «پردردسر» و پاسخگو و تضعیف سرمایه‌های «بی‌دردسر» و غیرپاسخگو باشیم. به اعتقاد وی اهدای کمک، بدون چشم‌داشت دریافت بازدهی، بازار اعتبارات خرد را مختل می‌سازد. در میانه این طیف کسانی مثل بنیاد نیکوکاری بیل و ملیندا گیتس جای گرفته‌اند که می‌گویند پیشاپیش نباید در مورد شکل و نوع این موسسات اظهار نظر کرد و در یک موقعیت معین هر شکلی که بهتر از بقیه کار می‌کند را باید انتخاب کرد. بر اساس رویکرد بنیاد گیتس، باید تشخیص دهیم در هر وضعیت خاص با توجه به بازارها، جمعیت و اقتصاد محلی مشخص شود کدامیک از دو مدل تجاری یا غیرتجاری بهترین است. محمدیونس در حال کمک به فقرا

در تعطیلات آخر هفته روز کارگر سال ۱۹۹۵، یک مهندس جوان ریشو با موی دم اسبی به نام پیر امیدیار برنامه کامپیوتری نوشت که مردم را قادر به خریدوفروش اجناس در اینترنت می‌‌کرد. در چند هفته نخست که برنامه معرفی شد، کالاهای مختلفی از کتاب فکاهی گرفته تا خودرو رولزرویس مدل۱۹۵۲ دست به دست گشت. آن برنامه سرانجام eBay نام گرفت. کوتاه زمانی پس از اینکه سهام شرکت به عموم عرضه شد، ارزش سهام امیدیار تقریبا به ۱۰‌میلیارد دلار رسید و او ثروتمندترین فرد سی و دو ساله در جهان شد. برای او تجربه این زندگی جدید اندکی ناراحت‌کننده بود، به دوستانش گفت هرگز نقشه‌ای برای ثروتمند شدن نداشته است و همچنان با فولکس واگن گلف خود رانندگی می‌‌کرد. امیدیار به کمک همسرش، پام، بنیادی راه‌اندازی کرد که مبالغ عظیمی پول به نیازمندان بخشیدند، اما او از محدودیت‌ها و ناکارایی‌های فعالیت‌های غیرانتفاعی سرخورده شد. امیدیار در جست‌وجوی راهی برای تغییر اوضاع در مقیاس بزرگ بود و مثل بسیاری از کارآفرینان جوان و کاملا موفق دیگر ساحل غربی آمریکا، علاقه‌مند به حوزه‌ای شد که تامین مالی خرد یا اعتبارات خرد نامیده می‌شود. در نوامبر ۲۰۰۴ او و سرگئی برین و لاری پیج موسسان شرکت گوگل و سایر رهبران جامعه فناوری پیشرفته در سانفرانسیسکو و منزل سرمایه‌دار معروف جان دوئر برای نشست پایان هفته با محمد یونس گرد آمدند که پدربزرگ اعتبارات خرد شناخته می‌شود. یونس که شصت‌وشش سال سن و صورتی گرد و پرفروغ دارد طرف صحبت بااستعدادی بین فقیرترین انسان‌ها در دنیای در حال توسعه و ثروتمندان کشورهای غربی است و برای سال‌های زیادی نامزد دریافت جایزه صلح نوبل بوده است (او دسامبر امسال به اسلو می‌رود تا آن جایزه را بگیرد.) در جریان قحطی ۱۹۷۴ در بنگلادش که فقرای در حال مرگ پشت در خانه ثروتمندان شهر داکا صف کشیدند، یونس که استاد اقتصاد دانشگاه چیتاگونگ بود تئوری‌هایی که درس می‌داد را کاملا بی‌ربط با واقعیات جامعه دید، از این رو به روستاهای مجاور شهر رفت و با فقرا شروع به گفت‌وگو کرد. او روش‌های مختلف کمک‌کردن به آنها را آزمایش کرد، ابتدا بیست و هفت‌دلار به گروهی چهل و دو نفره از روستائیان داد و کوتاه زمانی بعد متقاعد شد که راه چاره‌ای برای شرایط بد آنها پیدا کرده است: عرضه وام‌های فردی بسیار اندک به تهیدستان تا فعالیت‌های مختلفی از ساخت چهارپایه‌های چوبی تا خرید یک گاو شیرده انجام دهند. در ۱۹۷۶ پس از اینکه بانک‌های محلی به خواهش‌های وی برای وام دادن به فقرا توجهی نکردند او مصمم شد که خودش اینکار را بکند و به این ترتیب بانک گرامین را تاسیس کرد. یونس فروشنده‌‌ای شده است که همه را هیپنوتیزم می‌کند. در دهه۱۹۸۰ و اوایل دهه ۱۹۹۰ بانک گرامین نزدیک به ۱۵۰‌میلیون دلار وام ارزان و کمک خارجی دریافت کرد، امروز با سپرده‌های پس‌‌انداز شده از وام‌گیرندگان و سایرین، کاملا روی پای خویش ایستاده است. بانک گرامین بیش از ۳/۵‌میلیارد دلار به حدود هفت‌میلیون وام‌گیرنده‌ای پرداخت کرد که هیچ وثیقه‌ای نداشتند، نود و شش‌درصد آنها را گروه‌های زنان تشکیل می‌دهند که هفته‌ای یکبار با انگیزه‌هایی که بانک ایجاد کرده دور هم جمع می‌شوند تا اطمینان حاصل شود وام‌های فردی بازپرداخت می‌گردد (بانک‌های جهان سوم از قدیم فقط به مردان وام می‌دهند. یونس می‌گوید که او سیاست وام دادن به زنان را در پیش گرفت نه فقط چون زنان در بازپرداخت وام مسوولیت‌پذیرتر بودند بلکه چون هنگامی که زنان پول را کنترل می‌کردند خانواده‌ها نفع بیشتری می‌بردند.) ‌برای اینکه هزینه بالای فراهم‌ساختن تسهیلات وام‌های اندک تامین شود وام‌گیرندگان نرخ‌های بهره تا ۲۰درصد می‌پردازند و گرامین ادعا می‌کند ۹۸درصد وام‌ها وصول می‌شود. برخی از عدد و رقم‌های بانک گرامین مورد اعتراض قرار گرفته است، اما هیچ کس تاکید یونس که بر خلاف فلسفه بانکداری سنتی، فقرا حتی در نرخ‌های بهره بالا می‌توانند وام‌گیرندگان قابل اطمینانی باشند را منکر نمی‌شود. این روزها یونس برای بنیاد گرامین پول جمع می‌کند گروه غیرانتفاعی جهانی که از نهادهای اعتبار خرد در اطراف جهان پشتیبانی می‌کند. این نهادها با بنیاد گرامین ارتباط دارند اما ارتباطی سست و هر از گاهی، زیرا یونس به نهادهای با طراحی و مدیریت بومی و کنترل محلی اعتقاد دارد.

همراه با تحولاتی که اعتبارات خرد در سی سال گذشته پیدا کرد، به طوری که در سطحی گسترده به رسمیت شناخته شده و حتی به موفقیت تجاری زود هنگامی رسید، یونس نیز روش‌های خود را تغییر و تعدیل داد، اما هرگز از هدف خود دست بر نداشت. او پافشاری می‌کند اعتبارات خرد می‌تواند ما را به دنیایی برساند که فقر نابود شود و آنطور که می‌گوید سرانجام فقط «موزه‌های فقر» داشته باشیم. او به مخاطبان خود در منزل دوئر گفت، بیش از ۵۰درصد وام‌گیرندگان بانک گرامین که بیش از پنج سال در این برنامه حضور داشته‌اند براساس یک سیستم اندازه‌گیری که او شخصا ساخته است از فقر بیرون آمده‌اند (برای اینکه یک خانواده فقیر محسوب نشود باید در بین سایر چیزهایی که دارد خانه‌ای با سقف قلع اندود شده، آب آشامیدنی سالم، دستشویی بهداشتی، لباس گرم برای زمستان و پشه‌بند برای تابستان، حدود ۷۵دلار در حساب پس‌انداز و امکان درس خواندن کودکان خود را داشته‌ باشد.) ژانت مکینلی که به بنیاد گرامین کمک می‌کند و قبلا یک شرکت بزرگ سرمایه‌گذاری را اداره می‌کرد و در سن پنجاه و نه سالگی بازنشسته شد تا تمام وقت به تامین مالی خرد بپردازد در هنگام نهار به گروه حاضران گفت، من در سال ۱۹۹۵ از برنامه‌ای کوچک تحت مدیریت اتحادیه زنان ویتنام بازدید کرده و دیدم چگونه یک وام بیست‌دلاری می‌تواند زندگی یک زن را متحول کند. همکار او جورج میلر (که حالا همسرش است) کمک مالی پنج ساله یک‌میلیون ‌دلاری به اتحادیه داد که اتحادیه را قادر به گسترش فعالیت خود از پانصد زن به ده‌هزار زن کرد به‌طوری که شرکت‌کنندگان موفق‌تر می‌توانستند وام‌های بیشتر گرفته و سایر زنان را استخدام کنند. مکینلی و میلر هر سال به ویتنام برمی‌گشتند. مکینلی به یاد می‌آورد، «در آنجا زنی بود که در یک کلبه گلی زندگی می‌کرد. وقتی برگشتیم او خانه‌ای سه اتاقه با کف سیمانی داشت. در کلبه‌ای که قبلا زندگی می‌کرد حالا گوسفند بود.» وقتی زنان نخستین بار برای گرفتن وام می‌آیند «آنها به حالت قوز کرده می‌نشینند و به دامن و لباسشان نگاه می‌کنند. آنها پول را گرفته تا می‌کنند داخل سنجاق مو و در پشت گوششان می‌گذارند و وحشت‌زده به نظر می‌رسند چون می‌گویند می‌ترسند نتوانند پول را بازپس دهند. دو یا سه سال بعد همین زنان کسب‌وکاری به راه می‌انداختند و اغلب در امور سیاسی روستای خود نقش آفرینی می‌کردند.» مکینلی ادامه می‌دهد «آیا همه آنها موفق می‌شدند؟ خیر. اما طبیعت کسب‌وکار سرمایه‌گذاری همین‌گونه است. اگر نمی‌خواهید ریسک زیادی بپذیرید، چند تا اردک بخرید. اما وام‌گیرندگان ریسک‌پذیرتر وام‌های خود را روی هم گذاشته و یک گاومیش می‌خرند و آن را به مردان برای کار در مزرعه اجاره می‌دهند و سپس هستند کسانی که از خرید چهارپایان جهش کرده و یک کوره آجرپزی می‌سازند.»

در بعدازظهر آن روز، شرکت‌کنندگان به گروه‌های گفت‌وگو تقسیم شدند و چهل و پنج دقیقه وقت داشتند تا راه‌حلی برای پایان دادن به فقر جهانی بیندیشند. این چالش عظیم، کارآفرینان حاضر را به زانو در نیاورد. الکس کانتس رییس بنیاد گرامین بعدها گفت: «روح دانش آموختگی درونی در همه این افراد ظاهر شد. همگی شتاب داشتند، به نوبت پای تخته سیاه بروند. آنها این کار را بسیار جدی گرفته بودند!»

احتمالا هیچ کس بیش از پیر امیدیار این موضوع را جدی نگرفت. امیدیار که در پاریس و از والدینی ایرانی به دنیا آمده بود هنگام کودکی در دهه ۱۹۷۰ به آمریکا آمد و خودش را یک سرمایه‌دار واقعا دگرگون‌ساز می‌نگریست. هدف وی در خلق برنامه‌ای که به eBay تبدیل شد ایجاد یک بازار کامل بود چیزی که فقط در کتب درسی اقتصاد وجود داشت جایی که خریداران و فروشندگان دسترسی برابر به اطلاعات و فرصت‌ها دارند. تامین مالی خرد نیز درباره دسترسی برابر و همگانی به سرمایه بود. کانتس به یاد می‌آورد که امیدیار عباراتی مثل این را به زبان می‌آورد «وای معرکه است!» و «چه فکر عالی است!» و در تمام طول روز مشغول کلنجار رفتن با اعداد بود. امیدیار تحت تاثیر این جمله یونس قرارگرفت که فقرا کارآفرینان مادرزادی هستند اساسا به این دلیل که در فعالیت‌های کاری آنها موضوع ادامه بقا مطرح است. امیدیار به من گفت، «با دادن ابزار به فقرا غریزه کارآفرینی را آزاد می‌سازید.» ژانت مکینلی گفت: همه کارآفرینان ثروتمند در نشست به این بحث علاقه داشتند، چون آنها می‌گفتند این زن هم کارآفرین است فقط در مقیاسی کوچک‌تر.»

رویداد منزل دوئر به عنوان نشست یادگیری و آموزشی اعلام شده بود، نه برای جمع‌آوری اعانه. اما چندین شرکت‌کننده پافشاری کردند که به آنها فرصتی برای کمک‌کردن داده شود. الکس کانتس اندیشه‌ای را معرفی کرد که برای مدت زیادی در بنیاد گرامین مورد بحث بوده است: صندوق ضمانت. اگر میهمانان هر کدام مبلغ معینی پول را ضمانت کنند مجموع مبالغ متعهد شده یک اعتبارنامه بانکی را تشکیل خواهد داد که گرامین می‌تواند به بانک‌های کشورهای مختلف عرضه دارد تا آنها را ترغیب به اعطای وام به نهادهای محلی تامین مالی خرد بنماید، در مبالغی بیشتر و با نرخ‌هایی پایین‌تر نسبت به آنچه در غیر این‌صورت می‌گرفتند. پول کمک‌کنندگان در سبد دارایی (پورتفوی) خودشان کار می‌کرد و درصورتی که یک موسسه مالی نمی‌توانست وام دریافتی را سر موعد بازگرداند درخواست پول می‌شد. به گفته کانتس، جان دوئر اعلام کرد که هیچ‌کس نباید کمتر از ۱/۰درصد سرمایه خود را تعهد کند. کانتس به یاد می‌آورد «شرایط سخت و ناراحت‌کننده‌ای بود، اما سرانجام چند دست بالا رفت و گفتند حاضرند اینکار را بکنند.» دست آخر ۹ نفر در مجموع ۳۱میلیون دلار را به صندوق ضمانت تعهد کردند که قصد این است به پنجاه‌میلیون دلار برسد.

اما امیدیار در بین نه نفر نبود. هر اندازه که باور یونس به اینکه هر کسی با فراهم ساختن امکانات و منابع می‌تواند خودکفا، حتی موفق شود را تحسین کرد او اندیشه متفاوتی درباره آینده تامین مالی خرد داشت. اینک امیدیار و بسیاری دیگر، یونس را بنیانگذار ازلی و مثال زدنی می‌بینند که دلبستگی بیش از حدی به دیدگاه اولیه خود دارد. در سال‌های اخیر، بازیگران جوانتر و تیزتری پیدا شده‌اند که تامین مالی خرد، اصطلاح مرجح آنها به جای اعتبارات خرد را به سمت اندیشه ساختن یک بخش کاملا تجاری سودده هدایت کرده‌اند. این تضاد بین نیکوکاران خالص و دوآتشه و نیکوکاران با ذهنیت سودبری، بحث و جدل جاری در دنیای تامین مالی خرد را مشخص می‌کند.

امیدیار بعدها به من گفت طی آن پایان هفته در منزل دوئر، وی بسیار تحت تاثیر «تداوم‌پذیری و پایداری سیستم» و این اندیشه قرارگرفت که تامین مالی خرد قادر است به‌میلیون‌ها نفر مردم فقیر کمک کند. امیدیار گفت «من چند پرسش از پروفسور یونس کردم، چقدر هزینه می‌‌برد تا به یک وام‌گیرنده جدید برسیم؟ باز کردن یک شعبه جدید چقدر هزینه برمی‌دارد؟ آنچه من شنیدم بسیار دلگرم‌کننده بود. پس اگر حساب و کتاب کنید، مثلا دویست‌دلار بابت هر مشتری درمی‌آید شامل سرمایه وام اولیه و هزینه مامور وام و مدیریت شعبه. این یک محاسبه ساده بر روی دستمال سفره قبل از صرف غذا بود. حال بیایید دویست‌دلار را در سیصد‌میلیون فقیرترین مردم جهان ضرب کنید.» او تخمین می‌زند سیصد‌میلیون نفر سرپرست خانوار بیانگر ۲/۱‌میلیارد نفر فقیر‌ترین مردم جهان است. این کار شصت‌میلیارد‌ دلار هزینه بر می‌دارد. «و سپس شما ماموریت‌تان را انجام داده‌اید! این یک عدد سالانه نیست. یکبار این عدد را محاسبه می‌کنید. یعنی به محض اینکه به پتانسیل کامل خود بسط داده شود. این یک مدل سودآور و خود پایدار است، که در را بر روی تعداد زیادی مردم که نیاز دارند تا به این نوع ابزار دسترسی به سرمایه برسند، می‌گشاید. «نهادهای تامین مالی خرد سرانجام خواهند توانست در بازارهای سرمایه، پول لازم را جمع‌آوری کنند و دیگر مجبور نیستند دائما به منابع مالی کمک دهندگان متکی باشند. به جای گفتن اینکه چهل و پنج‌میلیارد دلار سالانه، امسال، سال بعد و برای همیشه هزینه بر‌می‌دارد، می‌توان آن را یک سرمایه‌گذاری اولیه تصور کرد، اما یک رقم حداقل وجود دارد که چقدر می‌خواهید در آن قرار دهید. تفاوت بین تامین مالی خرد با نوع متداول کمک دولت یا امور خیریه که موضوعات همیشه در جریانی هستند در همینجا است.» یونس نیز به پایداری اعتقاد دارد و او قطعا می‌خواهد با همه فقرای جهان ارتباط داشته باشد اما متقاعد شده است هدف سنتی کسب و کار، حداکثرساختن سود، هنگام سروکارداشتن با فقرا هدف نامناسبی است. یونس به من گفت: «من بحث طولانی با امیدیار داشتم. او ‌می‌گوید مردم باید پول در آورند. من می‌گویم اشکالی ندارد آنها پول در آورند، اما چرا می‌خواهید از قبل مردم فقیر پول در آورید؟ از جایی دیگر پول در آورید. اینجا بیایید و به فقرا کمک کنید. وقتی آنها گوشت و خون کافی در بدنشان پیدا کردند بروید و آنها را بدوشید، چرا که نه. اما تا آن زمان اینکار را نکنید. هر چه پول کم می‌آورید، به حساب آنها ثبت کنید، به طوری که بسیار سریع‌تر از فقر بیرون می‌آیند.» امیدیار به من گفت: گفت‌وگوها در نشست منزل دوئر، او را به «یک عید تجلی کوچک» هدایت کرد. او و همسرش دانش‌آموختگان دانشگاه تافتس هستند که بیش از آن کمک‌های قابل توجهی به آنجا کرده بودند، امیدیار گفت اما عملیات بزرگی به زودی شروع شد و لورنس باکو رییس دانشگاه تافتس محور اصلی بود. امیدیار به باکو گفت «من شنیده‌ام شما دانش‌آموخته کاملا موفقی هستید. پس باید پا پیش بگذارید.» رسم اینست که وقتی اهداکننده به موقوفات دانشگاه هدیه‌ای می‌دهد، اصل آن هدیه به صندوق سرمایه‌گذاری می‌رود و اهداکننده حق دارد بازدهی سالانه حاصل از آن سرمایه را برای مصارف مشخص تعیین کند. من گفتم «یک دقیقه صبر کنید. به جای اینکه هدیه‌ای به یک موقوفه بدهیم و آن را صرف این صندوق سرمایه‌گذاری کنیم چرا این سرمایه را صرف پیشبرد ماموریت تامین مالی خرد نکنیم؟ با یک تیر دو نشان بزنیم، از دانشگاه محل تحصیل پشتیبانی کنید از این ماموریت هم پشتیبانی کنید. این فکر بسیار عالی است!» چند ماه بعد امیدیار صد‌میلیون دلار به تافتس داد که بزرگ‌ترین هدیه در تاریخ دانشگاه بود. اما او قید کرد که اصل این پول به صندوقی برای سرمایه‌گذاری در تامین مالی خرد اختصاص یابد مشخصا در سرمایه‌گذاری‌هایی که به تجاری شدن تامین مالی خرد کمک می‌کند.

اندیشه برقراری ارتباط با‌ میلیاردها فقیر با رسیدن به«مقیاس» کلمه‌ای که در جامعه تامین مالی خرد مدام به آن استناد می‌شود بنیادها، افراد ثروتمند، حتی سرمایه‌گذاران را ترغیب کرد تا‌ میلیون‌ها‌ دلار را به تامین مالی خرد هدایت کنند. بنیاد ۲/۱‌میلیارد دلاری مایکل و سوزان دل، که توسط بنیانگذار یکی از بزرگ‌ترین سازندگان کامپیوتر جهان تاسیس شد، شروع به دادن کمک مالی به نهادهای تامین مالی خرد در هند کرده است کشوری ۱/۱میلیارد نفری که اکثرشان به خدمات مالی دسترسی ندارند. در اکتبر ۲۰۰۵ گوگل، بنگاه بشردوستانه‌ای به نام گوکل اُرگ ایجاد کرد که مبلغ اولیه یک‌میلیارد دلار برای مبارزه با بیماری‌ها، گرم شدن کره زمین و فقر در نظر گرفته است، انتظار می‌رود تامین مالی خرد بخش اصلی در پورتفوی فقر آن باشد. در آوریل ۲۰۰۶ بنیاد بیل و ملیندا گیتس اعلام کرد که مبلغ فاش‌نشده‌ای پول به توسعه خدمات مالی برای فقرا در کشور‌های در حال توسعه اختصاص می‌دهد. «این مبالغ می‌تواند به صدها‌میلیون نفر برسد و به شیوه‌ای عمل کند که آنها را از فقر خارج کرده و در طی زمان پایدار بماند.»

در۱۹۹۰ کارمن ولاسکو یک روانشناس بولیویایی و لین پترسون یک آمریکایی که در بولیوی زندگی می‌کرد سازمانی به نام پروموجر تاسیس کردند. این سازمان بسیار شبیه ان جی او (سازمان‌های غیردولتی) کلاسیک اعتبارات خرد بوده که از مدل یونس الهام گرفته است و مشتریان آن عمدتا زنان بسیار فقیر هستند. این سازمان برای فعالیت‌های درآمدزا اعتبار فراهم ساخته اما برخلاف یک بانک، آموزش‌هایی در زمینه مراقبت بهداشتی، تنظیم خانواده، رشد بچه و اعتماد به نفس به مشتریانش ارائه می‌دهد. ولاسکو که هنوز این سازمان را اداره می‌کند می‌گوید «اگر شما به آنها وام بدهید و توجه نکنید که آیا سایر نیازهایشان برآورده می‌شود یا خیر احتمالا وضع آنها بدتر می‌شود. آنها بدهی به بار می‌آورند که باید بپردازند، اما هنوز هیچ نوع بهداشت، مراقبت درمانی و خدمات آموزشی ندارند.» اما برخلاف بسیاری از ان جی اوها، پروموجر بیش از هر چیز از خودش حمایت می‌کند. ولاسکو گفت: «ما اعداد و ارقام عملکرد خود را سرهم نمی‌کنیم، ما بهترین بنگاه‌های حسابرسی را داریم و به خاطر روش‌های کسب‌وکار خود جایزه‌ها و رتبه‌بندی‌های بالایی گرفته‌ایم.» به محض اینکه کاراتر و کم هزینه‌تر شویم نرخ‌های بهره‌ای که مشتریان باید بپردازند را پایین می‌آوریم. اگر ما از نظر مالی روی پای خود نایستاده بودیم حق نداشتیم از روش‌مان دفاع کنیم.» منظور ولاسکو از «روش‌مان» تاکید سنتی بر عدالت اجتماعی است، اگر چه آنطور که او می‌گوید «امروزه، رسم است که همه چیز به شکل کار و کاسبی تجاری باشد.» در بهار امسال من با برخی مقامات پروموجر به شهر روستایی تیزایوکا که دو ساعت با مکزیکوسیتی فاصله دارد همراه شدم. بیست مشتری پروموجر، همگی زن، زیر سایه درختی بزرگ بیرون از خانه گچ‌‌بری شده ساده‌ای نشسته بودند. هنگام صدازدن‌ نام‌هایشان یکی پس از دیگری پاسخ می‌دادند «حاضر». سن زنان از بیست تا پنجاه سال بود، بسیاری بچه کوچکی با خود داشتند که یا در آن نزدیکی‌ها بازی می‌کرد و یا بر روی پاهای مادرشان بی‌صدا نشسته بود. نشست امروز، پس از اینکه زن‌ها اقساط خود را به صندوقدار پرداخت کردند، به موضوع اعتماد به نفس اختصاص داشت. آموزگار که زن پرجنب‌وجوش و لجوجی بود اعضای گروه را تشویق می‌کرد تا بایستند و توضیح دهند که چه تلقی و برداشتی از خویش دارند. آنها یک به‌یک بلند می‌شدند چند قدم به سمت مرکز دایره برمی‌داشتند و شروع به صحبت می‌کردند.

این زنان مثل همه مشتریان پروموجر با تشکیل یک گروه و صرف یک هفته آموزش برای یادگیری درباره فرآیند کار و تکمیل برنامه کسب‌وکار شروع کردند. در پایان هفته، آنها هیات‌مدیره و یک نام برای گروه انتخاب کردند، گروه موجرس دل فوتورو. آنها وام‌گیری را با دو‌هزار پزو یا حدود دویست‌دلار شروع کردند که مدت بازپرداخت آن سه ماه بود، سپس به سه‌هزار پزو رساندند، پس از آن به چهار‌هزار و اکنون در یک برنامه شش ماه پنج‌هزار پزو وام می‌گیرند. آنها پس از بازپرداخت وام‌های کوچک‌تر به میزان وام بالاتر رسیدند. پس‌انداز هفتگی اجباری بود همان‌طور که اقساط بازپرداخت وام به شکل هفتگی بود. هر زنی به آنچه کسب‌وکار خرد نامیده می‌شود اشتغال یافت. برخی نان مکزیکی یا ساندویچ پنیر در غرفه‌های بازار می‌فروختند، سایرین پوشاک زیرزنانه، ظرف پلاستیکی غذا یا پتو، عمدتا به‌صورت خانه به خانه می‌فروختند. مقامات پروموجر شروع به پرسش کردند. شوهرانتان چه کار می‌کنند؟ تعدادی نجار و کارگر ساختمانی بودند. آیا مردان باید عضو این گروه شوند؟ این پرسش خنده فراوانی را به دنبال داشت و چشم‌ها را گرد کرد. یک زن پاسخ داد «خیر، بگذارید مردان در گروه جداگانه‌ای باشند.» زن دیگری پاسخ داد «آنها تفکرات متفاوتی دارند. آنها روی طول موج یکسانی با ما نیستند.» یک زن جوان با صدای ملایمی گفت «در گروه ما قدرت‌نمایی و مردانگی وجود ندارد. این کمک بزرگی به ما می‌کند تا بیرون برویم. برخی شوهرها واقعا موافق نیستند که ما اینجا باشیم. حتی وقتی خانواده درآمد کافی ندارد برای شوهرها دشوار است که بیرون رفتن ما را بپذیرند. بنابراین چالش مضاعفی داریم. ما مجبوریم همه کارهای خانه را انجام دهیم به طوری که وقتی اینجا هستیم آنها هیچ مشکلی در خانه نداشته باشند.» آیا همسرانتان چیزی از پس‌انداز شما می‌دانند؟ آنها هم زمان پاسخ دادند «خیر!» یکی از آنها گفت «اگر آنها بدانند ما موفق به پس‌انداز کردن شدیم دیگر پولی برای خرج خانه به ما نخواهند داد.» با اینکه آنها با نزول خوارها آشنا بودند که معمولا حدود دوازده تا پانزده‌درصد در ماه و در برخی موارد حتی تا پنجاه‌درصد در ماه نزول می‌گرفتند هیچکدامشان تاکنون حساب بانکی نداشته‌اند. ما به شهر کوچک دیگری به نام سانفرانسیسکو زاکاکالکو رفتیم و در یک خیابان باریک و پرگرد و خاک منتظر ماندیم. پس از مدتی زن کوتاه و قوی هیکلی ظاهر شد که در کنار دوچرخه‌ای راه می‌رفت که به سه چرخه تبدیل شده بود. این یک اجاق قابل حمل بود: برروی چرخ جلو یک کپسول گاز قرمز رنگ قرار داشت که با لوله به یک پیت آلومینیومی بزرگ متصل می‌شد و این پیت روی یک اجاق گاز موقتی بین دو چرخ عقب حمل می‌شد. مخترع و مالک این‌ها، الیزه چاوز بود که ما را به محل کار خود دعوت کرد، یک سازه سیمانی دو اتاقه که با رنگ آبی رنگ‌آمیزی شده بود و در حدود ۵/۲متر ارتفاع داشت. یک سگ نگهبان بزرگ کف زمین بود که وحشیانه پارس می‌کرد. الیزه گفت «چشم‌هایتان را ببندید» با اضطراب ساختگی وارد اتاق کوچکی شدیم که قوطی‌‌ها، دیگ‌ها و اجزای یک نوع غذای مکزیکی بر روی پیشخوان‌ها پخش شده بودند. الیزه که زن گرم و خویشتن‌داری است در سن پنجاه و چهار سالگی کلاه بیسبال نیروی دریایی و یک لباس کار آبی رنگ پوشیده بود که روی آن پیش‌بند طرحدار صورتی و آبی بود. او هشت بچه و بیست و پنج نوه دارد. الیزه گفت هشت سال قبل او و شوهرش بی‌نهایت فقیر بودند و هیچ راهی برای بهتر کردن اوضاع نمی‌دیدند. اما سپس یک دوست که مشتری پروموجر شده بود از او دعوت کرد تا در جلسه گروه شرکت کند. الیزه گفت نگران برنامه آموزشی یک هفته‌ای آن بودم «من فقط یاد گرفته بودم چگونه نان مکزیکی بپزم، بیش از این چیزی نمی‌دانستم» اما او تصمیم گرفت به گروه بپیوندد. با کمک آموزگارها الیزه یک برنامه کسب‌وکار تهیه کرد، او تشخیص داد که فروشنده نان گرم مکزیکی در بیرون مدرسه در آن حوالی فقط بعدازظهرها می‌آید، او می‌توانست صبح‌ها در آنجا باشد. با یک وام چهارماهه به مبلغ حدود دویست‌دلار شروع به کار کرد. هر هفته او با سایر اعضای گروه، حدود بیست نفر، دیدار می‌کرد تا اقساطشان را بپردازند و در جلسات مربوط به تصمیم‌گیری مالی، موضوعات تندرستی و خشونت خانگی شرکت کنند. با وام اولیه توانست محل کارش را اجاره کند. با وام دوم که حدود سیصد و پنجاه‌دلار بود دوچرخه‌ای خرید و بازسازی کرد. او اینک یک وام پانصد و پنجاه‌دلاری دارد و دفعه بعدی در خواست وام ششصد و پنجاه‌دلاری می‌کند. او سایر اغذیه‌ها را به مجموعه فروش خود می‌افزاید. در یک هفته که فروش خوب است دویست‌دلار درآمد دارد. محل کار وی یک ماکروویو، تلویزیون و پخش دی وی دی دارد. او شرح می‌دهد چگونه این وسایل را به‌صورت قسطی خریده است و هفته را مطابق با تعهدات بدهی خود سازمان دهی می‌کند، معمولا سه روز برای پرداخت بهره وام‌های مصرفی و دو روز برای پرداخت اقساط وام پروموجر. پروموجر مکزیک یک سازمان کوچک نسبتا جدید است، اندازه، خدمات اضافی و هزینه بالای عملیاتی آن در مکزیک منجر به نرخ بهره سالانه (شامل مالیات و سایر حق‌الزحمه‌ها) حدود هشتاد و چهار درصد می‌شود. اما چاوز احساس نکرد که این نرخ سرسام‌آور و گزافی است، فقرا به اعتبار گران عادت دارند. چاوز گفت او تصمیم دارد یک خودرو داشته باشد حتی اگر قدیمی باشد. او مکث کرد و سپس به یک وانت سفید درب و داغان که بیرون پارک شده بود اشاره کرد. او آن را خریده بود! او افزود حالا یک اجاق حرفه‌ای با سه پایه می‌خواهد که بتواند با این وانت حمل‌ونقل کند.

او به ما گفت شوهرش از وقتی که وی به پروموجر پیوسته است حسودی‌ می‌شود و می‌خواهد که آنجا را ترک کند. اما دختر و دامادش از وی دفاع می‌کنند. او می‌خندد و می‌گوید «شوهرم گفت چگونه امکان دارد گروهی پیدا شود که به زنان اجازه دهد این قدر احساس استقلال مالی کنند؟ این گروه چکار می‌کند؟» او به زانوهایش اشاره کرد و گفت «این همان قدرت‌نمایی مردانه است. آنها در این جور مواقع یک زن می‌خواهند.» او لبخند واضح‌تری به میهمانان تحسین‌کننده زد که اطراف اتاق را نگاه می‌کردند و گفت «ای کاش شوهرم اینجا بود و می‌دید که دارند با من مصاحبه می‌کنند.»

ادامه دارد