پایان فقر  چگونه؟

جفری ساکس

لیلی نوربخش- پیش از این مقاله‌ای از جفری ساکس را پیرامون اقتصاد هند به چاپ رساندیم. جفری ساکس، استاد دانشگاه کلمبیا و مشاور ویژه عنان در سازمان ملل است که به خاطر مشاوره‌های اقتصادیش در دولت‌های جهان معروف است. اینک بخشی از کتاب مهم وی «پایان‌فقر» را به چاپ می‌رسانیم، کتابی که وی در مورد آن می‌گوید: « این کتاب درباره پایان دادن به فقر در عصر ما است، پیش‌بینی نیست. من پیش‌بینی نمی‌کنم که چه اتفاقی خواهد افتاد، فقط توضیح می‌دهم که چه می‌تواند اتفاق بیافتد». در‌حال‌حاضر، سالانه بیش از ۸میلیون نفر سراسر دنیا از بین می‌روند، به خاطر اینکه فقیرتر از آنند که زنده بمانند. نسل ما می‌تواند تصمیم بگیرد که به این فقر شدید تا سال ۲۰۲۵ خاتمه دهد.

می‌توانیم هر روز شاهد چنین گزارش‌هایی در روزنامه‌هایمان باشیم، «دیروز بیش از ۲۰هزار نفر در نتیجه فقر شدید از بین رفتند.» گزارش‌ها ممکن است ارقام را به این ترتیب از هم تفکیک کنند، نزدیک به ۸هزار کودک از مالاریا مردند، ۵هزار نفر پدر و مادر در نتیجه سل از بین رفتند، ۷هزار و ۵۰۰ جوان از ایدز مردند و هزاران نفر دیگر از اسهال، عفونت‌های تنفسی و سایر بیماری‌های کشنده که بدن‌های ضعیف‌شده در نتیجه گرسنگی ممتد را هدف قرار می‌دهند، از بین رفتند. فقرا در بخش‌های بیمارستانی که فاقد دارو است، در دهکده‌هایی که فاقد پشه‌بندهای ضد‌مالاریا هستند، در خانه‌هایی که فاقد آب آشامیدنی مطمئن می‌باشند، از بین می‌روند. آنها بی‌نام و نشان، بدون هرگونه نقد و تفسیر اجتماعی می‌میرند. متاسفانه، چنین داستان‌هایی به ندرت به رشته تحریر درمی‌آیند. اغلب مردم از مبارزه روزانه برای زنده ماندن و تعداد وسیعی از مردم فقیر در سراسر دنیا که این مبارزه را می‌بازند، بی‌اطلاع هستند.

از یازده سپتامبر ۲۰۰۱ تاکنون، ایالات‌متحده جنگ برعلیه ترور را آغاز کرده است، اما از دلایل عمیق‌تر بی‌ثباتی جهانی غافل مانده است. آن ۴۵۰‌میلیارد‌دلاری که‌امسال ایالات‌متحده برای مسائل نظامی‌هزینه خواهد کرد، اگر باز هم همان طور حدود یک سی‌ام این مبلغ، یعنی فقط ۱۵‌میلیارد‌دلار را صرف وضعیت اسفناک فقیرترین فقرای جهان نماید که جامعه شان به دلیل فقر شدید به ناپایداری رسیده و در نتیجه مامن ناآرامی‌ها، خشونت و حتی تروریسم جهانی خواهد شد، هرگز برای آمریکا صلح و آرامش به ارمغان نخواهد آورد.

۱۵‌میلیارد‌دلار نمایانگر‌درصد ناچیزی از درآمد ایالات‌متحده است، فقط ۱۵‌سنت از هر ۱۰۰‌دلار تولید ناخالص ملی سهم تولید ناخالص ملی ایالات‌متحده برای کمک به فقرا طی دهه‌های گذشته کاهش داشته و کسری بسیار کوچکی از آن رقمی ‌است که ایالات‌متحده بارها وعده داده و در پرداخت آن قصور کرده است. این مبلغ همچنین بسیار کمتر از آن چیزی است که ایالات‌متحده‌، هم به منظور حل بحران فقر شدید و نیز فراهم کردن امنیت آن کشور، باید بدهد. این کتاب درباره تصمیم گیری‌های درست است، تصمیم‌گیری‌هایی که می‌تواند براساس احترام واقعی به زندگی بشر منجر به دنیای بسیار امن‌تری شود.

طی بیست سال گذشته من با رییسان کشورها، وزرای دارایی و بهداشت و نیز روستاییان ده‌ها کشور مختلف سراسر دنیا کار کرده‌ام. من از بیش از صد کشور دنیا با حدود ۹۰‌درصد جمعیت جهان بازدید کرده و در آنها کار کرده‌ام. مجموعه تجربه دیدار من از جهان از جهات مختلف به من کمک کرده است که درکی از شرایط واقعی دنیای خود به دست آورم، دلایل فقر، نقش سیاست‌های کشورهای ثروتمند و امکاناتی که برای آینده وجود دارد. برای دو دهه، تمام سعی و کوشش من به دست آوردن دید صحیحی درباره این مسائل بوده است. هیچ‌چیز در زندگی روشنفکری و درگیری‌های سیاسی من به این اندازه برایم با ارزش نبوده است.

‌من این شانس را داشته‌ام که برای پایان دادن به تورم حاد، راه‌اندازی پول‌های ملی با ثبات جدید، ابطال وام‌های غیرقابل پرداخت، تبدیل اقتصادهای محتضر کمونیستی به اقتصادهای پویای مبتنی بر بازار، راه‌اندازی صندوق جهانی برای مبارزه با ایدز، سل و مالاریا و درمان با داروهای جدید برای مردم فقرزده مبتلا به اچ.آی.وی، تاحدی با موفقیت، سهمی‌داشته باشم. من بیش از پیش به شکاف عمیق بین آنچه که جهان ثروتمند ادعای کمک می‌کند و آن چه که در عمل انجام می‌دهد پی برده‌ام. همچنین، از طریق تحقیقات علمی‌و نیز کارهای مشورتی که در عمل انجام داده‌ام، به تدریج به قدرت فوق‌العاده‌ای که برای پایان دادن به رنج عظیم افراد خیلی فقیر در دستان نسل ما وجود دارد، پی برده‌ام که در روند این ماجرا زندگی ما نیز امن‌تر خواهد شد.

در صفحاتی که در پی خواهد آمد، آنچه را که در جوامع متنوعی مثل بولیوی، لهستان، روسیه، چین، هندوستان و کنیا شاهد بوده و یاد گرفته‌ام توضیح خواهم داد. خواهید دید که تمام نقاط دنیا فرصت پیوستن به عصرپیشرفت و کامیابی بی‌سابقه براساس علم، تکنولوژی و بازارهای جهانی را دارا هستند. درعین‌حال خواهید دید که برخی نقاط دنیا در گردابی از فقر، گرسنگی و بیماری گرفتار شده‌اند. بی فایده است که به افراد رو به موت اندرز دهید که می‌توانستند با سرنوشت خود بهتر از این رفتار کنند. بلکه، این وظیفه ما است که آنها را به طرف نردبان توسعه هدایت کنیم تا حداقل جاپایی روی اولین پله نردبان پیدا کنند و از آن پس بتوانند خودشان بالا روند.

آیا خوش‌بین هستم؟ خوش‌بینی و بدبینی اصل مطلب نیست. نکته این نیست که پیش‌بینی کنیم چه اتفاقی خواهد افتاد، بلکه این است که به شکل‌گیری آینده کمک کنیم. این یک وظیفه جمعی است، برای شما و نیز برای من. گرچه کتاب‌های درسی مقدماتی اقتصاد فردگرایی و عدم تمرکز بازار را توصیه می‌کنند، امنیت و سعادت ما حداقل به همان اندازه بر عزم جمعی جهت مبارزه با بیماری، ترقی علوم و تعلیم و تربیت گسترده‌، ایجاد زیربناهای اساسی و اقدام هماهنگ جهت کمک به فقیرترین فقرا بستگی دارد. زمانی که پیش شرط‌های زیرساختارهای اساسی (جاده‌ها، نیروگاه‌ها و بنادر) و سرمایه انسانی (بهداشت و تعلیم و تربیت) موجود باشند، بازارها موتورهای قدرتمند توسعه خواهند بود. بدون آن پیش‌شرط‌ها، بازارها می‌توانند با بی‌رحمی ‌بخش‌های وسیعی از جهان را نادیده بگیرند و بی‌رحمانه آنها را در فقر و رنج تنها بگذارند. عمل دسته‌‌جمعی، از طریق اقدامات دولتی موثر برای بهداشت، تعلیم و تربیت، ساخت زیربناهای لازم و همچنین کمک خارجی در صورت نیاز، ضامن موفقیت اقتصادی خواهد بود.

هشتاد و پنج سال پیش جان مینارد کینز، اقتصاددان بزرگ بریتانیایی، شرایط شوم بحران بزرگ را توضیح داد. او در سال ۱۹۳۰‌، از اعماق ناامیدی‌ای که اطراف او را فرا گرفته بود، درباره ‌امکانات اقتصادی برای نوادگانمان نوشت. در دوران رنج و محنت، او پایان فقر را برای نوادگانش در بریتانیای کبیر و سایر کشورهای صنعتی تا پایان قرن بیستم پیش‌بینی کرده بود. کینز بر گام‌های برجسته علم و تکنولوژی و قابلیت پیشرفت‌های تکنولوژیک‌، جهت پیشبرد رشد اقتصادی با بهره مرکب و نیز رشد کافی برای پایان دادن به «معضلات اقتصادی» مزمن، داشتن غذای کافی و درآمد کافی برای برآوردن نیازهای اولیه تاکید داشت. البته، کینز تا‌حدی درست می‌گفت: امروز فقر شدید در کشورهای ثروتمند دیگر وجود ندارد و در اکثر کشورهای با درآمد متوسط نیز در حال از بین رفتن است.

امروز ما نیز می‌توانیم از همان منطق استفاده کنیم و اعلام نماییم فقر شدید نه در زمان نوادگانمان، بلکه در زمان ما می‌تواند پایان یابد. ثروت دنیای پولدار، قدرت امروزه مخازن وسیع دانش و کسری رو به کاهش جهانی که برای فرار از فقر به کمک نیازمند است، همه اینها امکان پایان دادن به فقر را تا سال ۲۰۲۵ واقع‌بینانه می‌کند. کینز نمی‌دانست که جامعه نوادگانش از ثروت خود و نیز از رهایی بی‌مانند در مبارزه نسل‌اندر‌نسل برای بقا چگونه استفاده خواهد کرد. این پرسش خاص، حالا به سوال ما تبدیل شده است. آیا ما می‌توانیم درست تشخیص دهیم و از ثروتمان برای رفع جدایی‌ها در این کره خاکی، برای پایان دادن به رنج‌های آنانی که همچنان در فقر دست و پا می‌زنند و برای ایجاد پیوند مشترک انسانی، امنیت و هدف مشترک بین فرهنگ‌ها و مناطق مختلف عاقلانه استفاده کنیم؟

این کتاب به این پرسش پاسخ نخواهد داد. در عوض، براساس درک کاملی از اینکه چگونه اقتصاد جهانی به جایی که‌ امروزه هست رسیده و چگونه نسل ما می‌تواند ظرفیت‌های ما را طی بیست سال آینده برای از بین بردن فقر بی‌حد و حصری که باقی می‌ماند بسیج نماید، به نشان دادن راه صلح و سعادت کمک می‌کند. امیدوارم با نشان دادن نقشه آن راه نویدبخش، احتمال انتخاب آن بیشتر شود. فعلا، از فرصت پیش آمده برای در میان گذاشتن آنچه از دنیا دیده‌ام و نیز امکانات اقتصادی برای دورانمان سپاسگزارم.

تصویری از یک خانواده جهانی

هنوز در ملاوی نیمه صبح است که به «نتاندایر»، دهکده کوچکی حدود یک ساعتی لیلونگوهه، پایتخت می‌رسیم. از جاده‌های خاکی عبور می‌کنیم و زنان و کودکان پابرهنه‌ای را پشت‌سر می‌گذاریم که ظروف آب و هیزم‌های سوخت و بقچه‌های دیگری را حمل می‌کنند. گرمای نیمروز آدم را بی‌حال می‌کند. این ناحیه که معاش خود را از کشت ذرت تامین می‌کند و در کشور فقرزده محصور در خشکی در جنوب آفریقا واقع شده، خانوارها به‌اندازه بخور نمیر از زمین محصول به دست می‌آورند. امسال به ویژه مشکلتر از همیشه بوده به خاطر اینکه باران نباریده است که احتمالا در نتیجه پدیده ال‌نینو است.

اگر دهکده پر از مردان با سلامت جسمانی بود که می‌توانستند روی بام‌ها و در مزارع واحدهای کوچک ذخیره آب تعبیه کنند که همان باران اندکی که در ماه‌های گذشته آمده بود جمع می‌کردند، اوضاع به بدی امروز نمی‌بود. اما زمانی که وارد ده می‌شویم، به هیچ وجه مرد جوان کاری نمی‌بینیم. در حقیقت، پیر زنان و دوجینی از کودکان به استقبال ما می‌آیند، اما زن یا مرد جوانی که در سن کاری باشد به چشم نمی‌خورد. می‌پرسیم، کارگران کجا هستند؟ در مزرعه‌اند؟ داوطلبی که ما را به ده هدایت کرده است سرش را با تاسف تکان می‌دهد و می‌گوید نه. تقریبا همه‌شان مرده‌اند. ایدز که چندین سال است این قسمت از ملاوی را نابود کرده، این دهکده را نیز از بین برده است. فقط پنج مرد در سنین بین بیست و پنج‌و‌چهل در ده باقی‌مانده‌اند. آنها هم امروز اینجا نیستند و برای مراسم تشییع جنازه تعدادی از هم‌ولایتی‌ها رفته‌اند که روز گذشته بر اثر ایدز فوت کرده‌اند.

در سال‌های اخیر حضور مرگ در نتاندایر کاملا مشهود است. مادر بزرگانی را که ملاقات می‌کنیم سرپرستی نوه‌هایشان را برعهده دارند. هر کدام از این زنان داستان خودشان را دارند که چگونه پسران و دخترانشان فوت کرده‌اند و بار بزرگ کردن و فراهم کردن مایحتاج پنج یا ده، گاهی اوقات پانزده نوه یتیم را برعهده آنها گذاشته‌اند. این زنان به سنی رسیده‌اند که در اغلب کشورهای مرفه به عنوان بزرگ خانواده مورد احترامند و پس از عمری زحمت از استراحتی که مستحقش هستند لذت می‌برند. اما برای اینها حالا وقت استراحت نیست، حتی فرصت لحظه‌ای استراحت ندارند، چرا که مادربزرگ‌های این ده و تعداد بی‌شماری ده‌های دیگر، می‌دانند که اگر لحظه‌ای رها کنند، این کودکان جوان از بین خواهند رفت.

‌درصد زنده ماندن به طور خارق‌العاده‌ای پایین است، گاهی اوقات به صفر نزدیک می‌شود. زنی را که مقابل کلبه گلی‌اش ملاقات می‌کنیم پانزده نوه یتیم دارد. زمانی که شروع به توضیح وضعیتش برای ما می‌کند، ابتدا به محصولات خشک شده که در مزرعه بغل کلبه‌اش از بین رفته‌اند اشاره می‌کند. قطعه زمین کوچکش که حدودا نیم‌هکتار (کمی ‌بیش از یک ایکر) است، در مجموع حتی اگر باران فراوان هم باریده بود، برای سیر کردن شکم خانواده‌اش خیلی کم می‌بود. مشکل مزارع کوچک و خشکسالی تازه با مساله دیگری ترکیب می‌شود، مواد مغذی خاک در این قسمت از ملاوی آنچنان تخلیه شده که در صورت باران کافی، محصول به دست آمده در یک سال حدود یک تن ذرت در هر هکتار است، در حالی که معمولا از خاک سالم سه تن در هر هکتار به دست می‌آید.

نیم تن گندم از نیم‌ هکتار زمین برای تغذیه صحیح کافی نیست و درآمد بسیار‌ناچیز و شاید هیچ به دست می‌دهد. امسال، به خاطر خشکسالی، او تقریبا محصولی ندارد. دستش را در جیب پیش‌بندش می‌کند و مشتی ارزن نیمه‌فاسد آلوده به حشره را در می‌آورد که قرار است امشب با آن فرنی درست کند. این تنها غذایی خواهد بود که بچه‌ها آن روز می‌خورند.

از او راجع به سلامتی بچه‌ها سوال می‌کنم. به کودکی که حدود چهار سال دارد اشاره می‌کند و می‌گوید که آن دخترک هفته پیش مالاریا گرفته است. آن زن نوه‌اش را کول کرده، حدود ۱۰کیلومتر پیاده تا بیمارستان محلی می‌رود. وقتی به آنجا می‌رسند، گنه‌گنه‌، داروی ضد‌مالاریا، آن روز موجود نبوده است. در حالی که کودک از تب می‌سوخته، مادر بزرگ و نوه را به خانه می‌فرستند که روز بعد برگردند.

با معجزه‌ای کوچک، وقتی روز بعد، پس از ۱۰کیلومتر راه پیمایی دیگر‌، بر می‌گردند، گنه‌گنه رسیده بوده و کودک به درمان عکس‌العمل نشان می‌دهد و زنده می‌ماند. چیزی نمانده بود که از بین برود. اگر مالاریا یکی دو روز اول معالجه نشود، ممکن است کودک دچار مالاریای دماغی شود و متعاقب آن کما و بعد مرگ می‌آید. هرساله بیش از یک‌میلیون کودک آفریقایی، و شاید تا ۳میلیون، تسلیم مالاریا می‌شوند. این فاجعه وحشتناک به‌رغم این واقعیت رخ می‌دهد که بیماری تا‌حدی قابل پیشگیری، از طریق استفاده از پشه‌بند و سایر پیشگیری‌‌هایی که به دهکده‌های فقرزده ملاوی و اکثر قسمت‌های دیگر قاره نمی‌رسد و کاملا قابل معالجه است. هیچ بهانه قابل تصوری وجود ندارد که موجب شود این بیماری هرساله جان‌میلیون‌ها نفر را بگیرد.

راهنمای ما به نتاندایر، یک داوطلب دلسوز مسیحی اهل ملاوی است که برای یک سازمان غیر‌دولتی کار می‌کند. او و همکارانش به‌رغم همه مشکلات برای کمک به دهکده‌هایی مثل نتاندایر فعالیت می‌کنند. این سازمان تقریبا هیچگونه بودجه‌ای ندارد و بقایش وابسته به کمک‌های مالی ناچیزی است که به آن می‌شود. مساعدت بزرگی که به این دهکده، از جمله به این خانوار می‌کند این است که یک تکه برزنت به آنها می‌دهد تا زیر کاهگل سقف کلبه گذاشته شود. برزنت بچه‌ها را از اینکه در معرض عناصر طبیعی قرار گیرند محفوظ می‌دارد، در نتیجه زمانی که باران می‌بارد سقف روی سر پانزده نوه‌ای که زیر آن به خواب رفته‌اند چکه نمی‌کند. این کمک چند‌سنتی به هر خانوار تمام کمکی است که این سازمان از عهده‌اش بر‌می‌آید.

‌همین‌طور که در دهکده به بازدید ادامه می‌دهیم، از مادربزرگ‌های دیگر داستان‌های مشابهی می‌شنویم. هر کدامشان پسر‌ها و دخترهایشان را از دست داده‌اند، آنهایی که باقی مانده‌اند برای بقا می‌جنگند. در این ده همه فقیرند. کلینیکی در نزدیکی وجود ندارد. هیچ منبع آب مطمئنی در کار نیست. هیچ محصولی در مزارع وجود ندارد و مشخصا، هیچ کمکی نیست. خم می‌شوم که از یکی از دختر بچه‌ها اسم و سنش را سوال کنم. به نظر هفت، هشت‌ساله می‌رسد، اما واقعا دوازده سال دارد و در نتیجه کمبود تغذیه از رشد باز‌مانده است. وقتی از او درباره آرزوهایش در زندگی می‌پرسم، می‌گوید که می‌خواهد معلم شود و حاضر است برای رسیدن به این آرزو درس بخواند و سخت کار کند. می‌دانم با شرایطی که او در آن زندگی می‌کند، شانس زنده‌ماندنش برای اینکه به دبیرستان و کالج تربیت معلم برود خیلی کم است. در‌حال‌حاضر مدرسه رفتن یک مساله شانسی است. بچه‌ها در نتیجه بیماری مرتب غیبت می‌کنند. حضور آنها در مدرسه بستگی به این دارد که برای تهیه آب و هیزم چقدر به آنها در خانه نیاز فوری باشد یا باید از خواهر و برادر‌ها یا پسر‌خاله و دخترخاله‌ها مراقبت کنند و اینکه بتوانند از عهده خرید وسایل و روپوش برآیند و حق‌الزحمه‌های محلی را پرداخت نمایند‌، همچنین به‌امنیت جاده‌ها که چندین کیلومتر تا مدرسه باید پیاده بروند، بستگی دارد.

این ده را ترک کرده و همان روز به بلانتایر، دومین شهر کشور، پرواز می‌کنیم و از بیمارستان اصلی ملاوی، بیمارستان مرکزی ملکه الیزابت، دیدن می‌کنیم. در آنجاست که دومین شوک روز به ما دست می‌دهد. این بیمارستان جایی است که دولت ملاوی مایل است طرح درمانی‌ای را برای حدود ۹۰۰هزار نفر از اهالی ملاوی که مبتلا به ویروس اچ‌آی‌وی هستند و در‌حال‌حاضر به دلیل نبود درمان بر اثر ایدز از بین می‌روند، آغاز نماید. بیمارستان یک کلینیک سرپایی برای آنهایی برپا کرده است که توان پرداخت هزینه یک‌دلار در روز درمان ترکیبی آنتی‌رتروویرال (دارویی ویژه درمان ایدز) را دارا هستند. این درمان براساس توافق بین ملاوی و سیپلا‌، تولید‌کننده هندی داروی ژنریک است که برای تهیه داروهای آنتی‌رتروویرال ارزان قیمت برای کشورهای فقیر پیش‌قدم شده است. از آنجایی که دولت فقیرتر از آن است که از عهده پرداخت یک‌دلار در روز برای همه نیازمندان به این دارو برآید، شروع این طرح برای معدود افراد ملاوی است که خود توان پرداخت وجه را از جیبشان دارند. در زمان بازدید ما، این درمانگاه برای حدود چهارصد نفر که خود هزینه‌اش را تقبل می‌کنند، روزانه داروهای ضد‌ایدز تهیه می‌کند، چهارصد نفر در کشوری که ۹۰۰هزار نفر مبتلا هستند. برای بقیه اساسا دسترسی به داروهای ضدایدز وجود ندارد.

به همراه پزشکی که مسوول خدمات بیماران سرپایی و بخش‌های پزشکی است، به اتاق کنفرانس می‌رویم. او از معجزه‌های کوچکی که برای بیماران تحت درمان داروهای ضدایدز اتفاق می‌افتد صحبت می‌کند. واکنش بیماران فوق‌العاده بوده است. میزان موفقیت داروها تقریبا ۱۰۰‌درصد بوده است. مبتلایان به اچ‌آی‌وی نسبت به دارو مقاومت نشان نمی‌دهند، چرا که مردم ملاوی قبلا هرگز به دارو دسترسی نداشته‌اند. همچنین این پزشک گزارش می‌دهد که تبعیت بیمارانش از این تجویز روزی دوبار دارو خیلی بالا بوده است. بیمارانش می‌خواهند زنده بمانند. به طور خلاصه، پزشک از نتایج کار بسیار راضی است.

همین که گزارش او به ما دلگرمی ‌می‌دهد، پزشک برمی‌خیزد و پیشنهاد می‌کند که از بخش پزشکی که درست آن طرف راهرو است، بازدید کنیم. در حقیقت، «بخش پزشکی» حسن تعبیر تکان‌دهنده‌ای است، چرا که در واقعیت امر اصلا بخش پزشکی‌ای وجود ندارد. اینجا محلی است که ملاوی‌ها برای مردن در اثر ایدز می‌آیند. در بخش پزشکی دارویی وجود ندارد. این اتاق شامل ۱۵۰ تختخواب است. ۴۵۰ نفر در بخش هستند. این ۴۵۰ نفر در اتاق ۱۵۰تخته جا شده‌اند، به این ترتیب که هر سه نفر در یک تخت یا اطراف یک تخت جا داده شده‌اند. در اکثر موارد، دو نفر در یک تخت خوابیده‌اند، غریبه‌ها در تخت مرگ با هم سهیم هستند. در کنار یا زیر تخت هم یک نفر روی زمین خوابیده است. در برخی موارد بی‌اغراق روی زمین یا گاهی اوقات روی تکه مقوایی، زیر تخت در حال مرگ هستند.

اتاق پر از آه و ناله است. این اتاق مرگی است که ‌امروز سه چهارم یا بیشتر بیماران بدون هیچ‌گونه دارو در مراحل آخر ایدز به سر می‌برند. اعضای خانواده کنار تخت می‌نشینند و در حالی که لب‌های خشک‌شده‌شان را تر می‌کنند، مرگ عزیزانشان را نظاره می‌کنند. همان پزشکی که بیماران آن طرف راهرو را درمان می‌کند، پزشک مسوول این خدمات هم هست. او می‌داند چاره کار چیست. او می‌داند که هر یک از این بیماران فقط با یک‌دلار در روز می‌توانند از تخت مرگ برخیزند. او می‌داند که مشکل زیربنایی نیست. او می‌داند در حالی که‌امروز صدها ملاوی‌ای تهیدست در نتیجه فقرشان می‌میرند، دنیا تصمیم گرفته چشمانش را ببندد.طی چندین سفر به ملاوی دیگر نسبتا آنجا را خوب می‌شناسم. چند سال پیش، جاستین مولاوسی، معاون رییس‌جمهور با من تماس گرفت. شخص فوق‌العاده خوب، باوقار، فصیح و شخصیتی محبوب در کشوری که برخلاف احتمالات دموکراتیک چند حزبی است. احتمالات برخلاف انتظار است، چرا که در کشور فقرزده‌ای که درآمدها حدود ۵۰‌سنت برای هر نفر در روز، یا حدود ۱۸۰‌دلار در سال است و فشار بیماری جمعی، قحطی و شوک‌های آب و هوایی شایع است، طبیعی است که دموکراسی شکننده باشد. شگفت‌آور است که ملاوی‌ها دموکراسی را پیش برده‌اند، در حالی که جامعه بین‌المللی عمدتا در تمام دوران رنج آنها، تماشاگر بوده است.

مولاوسی، معاون رییس‌جمهور، خود تعدادی از اعضای خانواده‌اش را در اثر ایدز از دست داده است. اولین باری که با هم درباره ایدز صحبت کردیم، او با چشمان اشکبار از مسوولیت‌های جدیدش به عنوان سرپرست کمیسیون ملی ایدز سخن راند. او سرپرستی گروهی از کارشناسان را جهت طرح یک استراتژی ملی برای ایدز برعهده دارد که می‌تواند سرآغاز برخورد با این چالش وحشتناک باشد. این گروه به سراسر دنیا سفر کرده است، به‌ هاروارد، جانهاپکینز، لیوورپول و سازمان بهداشت جهانی تا با مطرح کردن نظرات مختلف، مبارزه برعلیه ایدز را به درجه بالاتری ارتقا دهد.

‌در واقع ملاوی یکی از اولین و بهترین استراتژی‌های ممکن را برای رساندن درمان به جمعیت روبه‌ موتش فراهم کرد، و واکنش بسیار عاقلانه‌ای در مقابل چالش‌های اداره سیستم جدیدی از تحویل دارو، مشاوره و تعلیم بیمار، دسترسی به مردم و گردش مالی که به همراه روند تربیت پزشکان بود، نشان داد. براین اساس، ملاوی به جامعه بین‌المللی پیشنهاد داد که به ملاوی‌ها کمک کنند و طی یک دوره پنج‌ساله برای حدود یک سوم جمعیت مبتلا به (حدود ۳۰۰هزار نفر) داروهای ضدایدز فراهم نمایند.

اما جریانات بین‌المللی بی‌رحم هستند. کشورهای کمک‌کننده، ازجمله ایالات‌متحده و اروپایی‌ها، از ملاوی خواستند که پیشنهادش را به شدت کاهش دهد، چرا که پیشنهاد اولیه «بیش از حد جاه‌طلبانه و پر‌خرج است». طرح بعدی به فقط صدهزار ‌دلار برای درمان تا پایان پنج سال تقلیل یافت. حتی آن هم زیاد بود. طی یک دوره فشرده پنج‌روزه، کشورهای کمک‌کننده ملاوی را وادار کردند پیشنهاد خود را ۶۰‌درصد دیگر هم کاهش داده و درمان را به چهل هزار‌دلار برساند. این طرح نقصان داده شده برای مبارزه با ایدز، سل و مالاریا به صندوق جهانی تسلیم شد. باور کردنی نیست، اما کمک‌کنندگانی که صندوق را اداره می‌کنند به تشخیص خود، مبلغ را باز هم کاهش دادند. پس از مبارزه‌ای طولانی، وجهی را که ملاوی دریافت کرد تنها برای نجات بیست و پنج هزار نفر تا پایان سال پنجم کافی بود، از طرف جامعه بین‌المللی حکم مرگ مردم این کشور صادر شد.کرول بلامی، از کارکنان یونیسف، به درستی وضعیت بد ملاوی را به توفان کامل تشبیه کرده‌، توفانی که همه بلایا از بلاهای آسمانی، فقر، شیوع ایدز و بیماری‌های قدیمی‌تر مالاریا و بیماری انگلی و سایر بیماری‌ها را یکجا جمع کرده است. در مقابل این گرداب نفرت انگیز مرگ، جامعه جهانی تاکنون به فشردن دست و سخنرانی‌های سطح بالا بسنده کرده و در عمل کاری انجام نداده است.

ادامه دارد