وقتی سمبل آزادی، آزادی فردی را مصلوب می‌کند

پویا جبل‌عاملی - یکی از فروض اصلی علم اقتصاد، آزاد بودن انسان است. انسان با بهره‌گیری از آزادی خویش منفعت خود را براساس فرض عقلایی بودن منش خود حداکثر می‌سازد. آزاد بودن فراتر از یک فرض، اصل متعارف و یا آکسیوم علم اقتصاد است. علم اقتصاد قادر نیست رفتار یک برده ، مجنون و یا حتی یک عارف را تحلیل کند. رفتار آنان در حوزه‌های مرتبط با اقتصاد غیرقابل پیش‌بینی و تشریح است. فردی که در یک جامعه غیرآزاد زندگی می‌کند ممکن است در حیطه خصوصی خود با درک خطرات پیش‌رو برای انجام کاری که منفعت او را در حالت آزادی کامل تامین می‌کند، گزینه‌ای را انتخاب کند که از نظر انسان‌های دیگر غیرعقلایی به نظر برسد. به عنوان مثال می‌توان از اهدای بیشتر از سهمیه گندم از سوی دهقان به خان یا از خان به شاه یاد کرد. نظام استبدادی عامل اقتصادی را به فعالیت‌هایی می‌کشاند که در حالت عادی کاملا غیرعقلایی و حتی ضدفطرت آدمی‌(رشوه به ظالم) است. اما نکته قابل اهمیت آن است که همین رفتار عامل نیز کاملا عقلایی است. اما در این جامعه حتی اگر تمامی ‌عاملان رفتار عقلایی را انجام دهند، کارایی ابدا محقق نخواهد شد، زیرا اصل اساسی رعایت نشده است. هرچند که باز می‌توان اثبات کرد اصول اقتصاد آزاد حتی در جامعه غیرآزاد بیش از آلترناتیو‌های موجود پاسخ خواهد داد و مهم‌تر آنکه انجام این اصول از سوی تکنوکرات‌ها قادر خواهد بود آزادی را برای مردم در همه اشکال آن، با کم‌ترین هزینه به ارمغان آورد.

بنابراین حتی با زیرپا نهادن اصل متعارف باز راهکار لیبرالیسم شاید تنها راه برای آزادیخواهان باشد. هدف احیای اصل متعارف خواهد بود، اما ابزاری به جز آنچه به‌دست همین اصل به‌وجود آمده وجود ندارد.

اما یکی از پایه‌ای‌ترین موارد نقض اصل متعارف، نه در تحدید آزادی عینی افراد که در توهم آرمان‌هایی است که قالب ایدئولوژیک و ملی می‌گیرد. از این روست که لیبرالی چون فریدمن آنجا که جان‌اف‌کندی می‌گوید «نپرسید کشورتان برای شما چه کرده بلکه بپرسید شما برای کشورتان چه کرده‌اید» با بخش اول موافق است، اما بخش دوم را رد می‌کند و بیان می‌دارد که نه کشور به زندگی فردی مربوط است و نه بالعکس. در حقیقت پرسش آن است که منظور از کشور چیست؟ بی‌تردید مراد از یک مرز جغرافیایی نیست که این جمود مادی را توان خیر رساندن به کس نیست. از منظر کندی این واژه (Country) برابر با ملت یا نماینده آن (State) و یا خود ایالات متحده با هر تعریفی است که در ذهن مخاطب می‌گذارد، تعریف‌هایی که در یک نقطه با هم تلاقی دارند: تقدس. بنابراین، رییس‌جمهوری فقید ایالات‌متحده با بیان این جمله پافشاری بر همان معنای ساده می‌کند: برای کشورتان با آن تقدس بی‌مرزی که برایش قائلیم چه کرده‌اید؟ این گزاره همتراز با بسیاری از گزاره‌های مشابه است: برای ایدئولوژی مان که حقیقت کامل و تقدس بی شک است چه کرده‌اید؟ برای آرمان‌مان چه کرده‌اید؟ آیا زندگی خود را مصروف کرده‌اید؟ آیا تظاهرات کرده‌اید؟ آیا شعار داده‌اید؟ پس اگر این‌ها را نکرده‌اید بی‌تردید حیاتتان پوچ، نامقدس، اهریمنی و خودپرستانه و دنیوی است؟ فریدمن برای چنین تعابیری است که با جمله کندی مخالفت می‌کند. از منظر دیدگاه لیبرالی او ملت مجموعه ایست از افراد و خود وجودی مستقل ندارد که بخواهد مقدس نیز باشد.

چنین مجموعه‌ای چگونه می‌تواند دارای ارزشی باشد که بخواهد آزادی فردی را سلب کند. این سخن بدین مفهوم نیست که فی‌المثل گفته شود، پس لیبرالیسم در هنگام جنگ به پیروان خود می‌گوید: فرار را برقرار ترجیح دهید و آزادی خود را مصلوب کشور خود نسازید. برعکس در این حین است که فرد لیبرال برای حفظ آزادی هزاران هم میهن خود به دفاع از کشور می‌پردازد. اما او در وضعیت عادی هیچگاه حیات خویش را برای اموری که در نظرش مقدس ساخته‌اند تلف نمی‌کند که در عین حال برای حفظ آزادی دیگران با تمامی‌سمبل‌هایی که اراده آدمیان را به خود می‌خواند مبارزه می‌کند.

در عین حال این سمبل‌ها هستند که بیش از همه آزادی انسانی را به چالش می‌کشند. جوامع بسته بیش از همه دست به گریبان این سمبل‌ها هستند و مردم این جوامع ارزش خود را نه به میزان آزادی که در انجام افعال خویش دارند می‌سنجند، بلکه به‌واسطه نزدیکی خود به سمبل‌ها و غرق کردن زندگی فردی خود برای آنها می‌سنجند. ارزش زندگی آنها به میزان نقشی بستگی دارد که سمبل جامعه در حیات آنان دارد. این چنین آزادی فردی و اصل متعارف از بین خواهد رفت.

نکته بسیار قابل اهمیت دیگر آنکه نباید فراموش کرد، خود آزادی نیز می‌تواند مبدل به مجسمه تخریب گر آزادی فردی شود. حکومتی را در نظر آورید که آزادی و رهایی همه ملل جهان را وظیفه خود بداند و تک‌تک افراد جامعه را مسوول در این ارتباط بداند و از هریک از آنها بپرسد برای این آزادی چه کرده‌اید؟ و از آنها انتظار داشته باشد حیطه خصوصی خود را مصروف آن کنند. این دقیقا ذبح آزادی فردی در جامعه‌ای است که خود را سمبل آزادی می‌بیند.

در حقیقت برای اجتناب از چنین پرتگاهی است که لیبرالیسم در مقابل اشاعه هر نوع سمبلی به عنوان یک وجود مقدس قدعلم می‌کند، حتی اگر آن سمبل آزادی باشد. فرد لیبرال معتقد است که اگر آزادی برای او مقدس است نمی‌تواند جامعه را محکوم کند که آزادی را مقدس بدانند برای آن زندگی خود را مصروف کنند، که اگر این کند، آزادی را مدفون ساخته است.

مردمی‌آزاد خواهند بود که بدانند حیطه خصوصی آنها با هیچ امر مقدس و بالاتری ویران نشده است. هر فردی می‌تواند برای خود سمبلی مقدس داشته باشد که حیطه خصوصی خود را برای آن مصروف کند و او فردی آزاد خواهد بود، ولی هر فرد برای خود، آنچنان که فرد لیبرال آزادی را برای خود سمبل کرده است.

اما آنچه ذکر آن رفت امری واقعی است که امروز می‌توان آن را به عینه در ایالات متحده دید. کشوری که بر پایه لیبرالیسم رشد یافته است امروز آزادی را به سمبلی ملی تبدیل کرده است و به‌واسطه آن حیطه خصوصی افراد را مورد حمله قرار داده است. وقتی آقای بوش برای گسترش دموکراسی و آزادی، حق استراق‌سمع برای خود قائل است، وقتی از دموکرات‌ها می‌پرسد برای جنگ عراق چه کرده‌اند و آمریکایی بودن را در دفاع از جنگ عراق برای آزادی خاورمیانه می‌بیند، او دقیقا آزادی را در همان پرتگاهی انداخته است که فریدمن به کندی هشدار می‌داد. اگرچه مداخلات دولت وی در حیطه خصوصی افراد در مقابل جوامع بسته بسیار بسیار ناچیز است، اما از کشوری که آزادی بنیان آن است، این نیز انتظار نمی‌رود و خود فاجعه‌ای در خور توجه است.

جمهوری‌خواهان آمریکایی دقیقا چون طبقات حاکم جوامع بسته، برای دستیابی به اهداف خود، سمبلی را علم کرده‌اند و هر طریقی را برای خود مشروع می‌دانند و ارزش زندگی آمریکاییان را با معیاری که خود ساخته‌اند مقایسه می‌کنند. کاش سمت‌گیری‌های سیاسی فریدمن مانع آن نمی‌شد تا وی در برابر جمهوری‌خواهان سکوت کند که او بیش از همه کس می‌داند دولت بوش در مقایسه با دیگر دولت‌های ایالات متحده چگونه آزادی فردی را به مزایده گذاشته است. هر چند سیاست های اقتصادی دولت آقای بوش منطقی و در چارچوب دیدگاه های لیبرالیستی بوده است، اما در حوزه های سیاسی آنچنان از این حیطه خارج شده است که می تواند مورد نقد

لیبرال هایی چون فریدمن واقع شود اما چه حیف که لیبرال های آمریکایی پیوندی عمیق با جمهوری خواهان دارند.

بزرگ‌ترین مانع برای آزادی فردی آرمان‌هایی است که فرد در زندان جامعه برای خود می‌سازد، اگرچه حکومت‌های ایدئولوژیک بیش از همه چنین زندانی را برای شهروندان به‌وجود آورده‌اند، اما ایالات متحده نیز در دوران نئوکان‌ها دچار چنین منجلابی شده است، منجلابی از سلب آزادی که گرفتاران آن خود نمی‌دانند، آزادی فردی آنها مورد هجوم واقع شده است. نتایج انتخابات امروز نشان خواهد داد که مردم ایالات متحده بدین امر واقف شده‌اند یا خیر؟