تابستان گرم سال ۱۳۸۰ است. از این بنگاه مسکن به آن بنگاه حسابی خسته‌ شده‌ام. آپارتمان قدیمی و کوچک را ورانداز می‌کنم. دیگر خسته شده‌ام، به مشاور مسکن می‌گویم: باشد همین خوب است. او می‌گوید: این منزل تلفن ندارد. ای وای متاسفانه بدون تلفن که نمی‌شود. مشاور می‌گوید مشکلی نیست با صد و هشتاد هزار تومان یک خط تلفن برایتان می‌خریم. می‌پذیرم چون چاره‌ای نیست. چند روز بعد از بنگاه زنگ می‌زنند که یک خط تلفن به قیمت صد و هشتاد هزار تومان پیدا کرده‌اند. ولی خط در یک نقطه دیگر در شمال منطقه مخابراتی است و باید به منزل ما که در جنوب همان منطقه مخابراتی است، منتقل شود. فروشنده با مرکز مخابرات منطقه صحبت می‌کند و در عرض یک روز تلفن جابه‌جا می‌شود و سند تلفن نیز در بعد از ظهر در یک دفترخانه اسناد رسمی منتقل می‌شود. در آن موقع منطقه با محدودیت شدید واگذاری تلفن مواجه است و به همین دلیل کسی دنبال ثبت‌نام تلفن نمی‌رود و بازار خط تلفن در بنگاه‌های منطقه داغ است. با این حال خط تلفن جابه‌جا می‌شود.

دو سال از این موضوع می‌گذرد. دیگر وقت تخلیه منزل و انتقال به جای دیگر است، زیرا صاحبخانه آپارتمان را فروخته است. خریدار جدید نیز اظهار عدم‌نیاز به خط تلفن می‌کند. مشکلی نیست، خط تلفن را به خانه بعدی منتقل می‌کنم. بالاخره پس از مدتی خانه دیگری در همان منطقه پیدا می‌کنم و اثاث‌کشی می‌کنم. حال نوبت تلفن است. خوب می‌باید در ساعت اداری برای این منظور مراجعه کنم. بنابراین لازم است که از محل کارم مرخصی ساعتی بگیرم. رفت و برگشت از محل کارم تا مرکز مخابرات محل با توجه به ترافیک، حدود ۲ ساعت به طول می‌انجامد. با این حجم کار و این همه مشتری که هر کدام توقع دارند کارشان به‌موقع انجام شود. گرفتن مرخصی ساعتی از رییس، کار مشکلی است.

چند روز بعد، با هزار فلاکت از رییس ۲ساعت مرخصی می‌گیرم و به مرکز مراجعه می‌کنم و درخواست انتقال می‌دهم. وقتی به محل کارم برمی‌گردم کلی کار جمع شده، همکارها شاکی هستند و مشتریان بیشتر.

بعد از ۲ هفته یکی رو می‌فرستم که جواب رو بگیره.

جواب: کوچه مورد درخواست خطش پره و نمی‌توان انتقال داد.

تصمیم گرفتم خط تلفن رو به خانه خواهرم (در همان منطقه) منتقل کنم. بعد از ۲ هفته مجددا اعلام کردند، امکانات وجود ندارد خطوط این کوچه نیز کامل است و امکان انتقال وجود ندارد. تصمیم به فروش تلفن می‌گیرم. با بنگاه محل صحبت می‌کنم، می‌گوید الان دیگه مخابرات تلفن‌های ثبت نامی رو ۲ الی ۳ ماهه می‌دهد، لذا قیمت‌ها کاهش یافته است.

خلاصه بی‌خیال این خط شدم. در سال بعد خبری را در روزنامه خواندم. مخابرات اعلام کرد که انتقال تلفن از یک محل به محل دیگر در یک منطقه مخابراتی هیچ مانعی ندارد و در تمام مناطق مخابراتی به راحتی انجام می‌پذیرد. خوشحال شدم. مجددا یک مرخصی و یک درخواست و یک جواب رد.

من: مگر نگفته‌اید که انتقال مشکلی ندارد.

کارمند: چرا ولی این آدرسی که شما داده‌اید امکانات ندارد.

یک سال بعد، یعنی سال جاری، بعد از عوض کردن چندین منزل در نقاط مختلف، مجددا به منطقه سابق برگشتم، گفتم شاید الان مخابرات کشور ما نیز آن قدر پیشرفت کرده باشد که بتوانم بعد از چهار سال از خط تلفنم استفاده کنم. مرخصی دیگری گرفته و درخواست دیگری دادم. بعد از ۲ هفته مجددا به دلیل عدم امکانات جواب رد دادند.

روزی داشتم در اینترنت جست‌و‌جو می‌کردم که ناگاه وارد سایت اینترنتی شرکت مخابرات شدم. یک بخشی نیز مربوط به شکایات انتقال بود. همین طوری وارد شدم و داستان را نوشتم. یک هفته بعد از بازرسی مخابرات تماس گرفتند. تعجب کردم و خوشحال شدم. موضوع ۴سال سرگردانی را توضیح دادم.

گفت حالا یک راهکاری بهت می‌دهم. برو تلفنت را استرداد کن و به جای آن یک خط تلفن دیگر ثبت‌نام کن. حدود ۱۰ روز بعد از استرداد، پول تلفن را پرداخت می‌کنند.

باز هم با هزار مشکل مرخصی گرفته به مرکز مخابرات مراجعه کردم و موضوع را در میان گذاشتم. مراحل استرداد را طی کردم. کارمند مربوطه گفت: ۳ماه دیگر برای دریافت مبلغ تلفن به آدرس ... شخصا مراجعه کنید. گفتم: ۳ماه؟!!! چقدر طولانی!!!‌ به من گفته‌اند ۱۰ روز بیشتر طول نمی‌کشه. گفت: نه آقا این کار خیلی پیچیده است و از چندین مرحله باید بگذره تا در نهایت تلفن استرداد بشه. موضوع آنقدر پیچیده است که شما نمی‌تونید درک کنید. گفتم: پس چرا برای ثبت‌نام تلفن پول رو اول می‌گیرید و حدود ۲ماه بعد از دریافت وجه تلفن رو وصل می‌کنید. گفت: اون پروسه‌اش فرق می‌کنه. گفتم: در سراسر دنیا حتی کشورهای در حال توسعه، امروزه بدون هر گونه ودیعه در اسرع وقت تلفن واگذار می‌شه، حالا در کشور ما چی؟!! گفتم: خوب حالا یک خط جدید برام ثبت‌نام کنید. گفت: گواهی پایان کار یا گواهی عوارض نوسازی شهرداری رو داری. گفتم: چی؟!‌ پایان کار؟! عوارض نوسازی؟! چه ربطی داره؟ به فکر تهیه پایان کار یا تسویه‌حساب شهرداری افتادم. به‌ویژه به یاد مستاجرها که اگر بخواهند تلفنی به‌نام خود بخرند چطور باید مالک رو راضی کنند که این مدارک رو آماده کنه. بوروکراسی احتمالی کار به ذهنم رسید و بی‌خیال شدم.

به آرامی در حالی که از ثبت‌نام تلفن جدید منصرف شده بودم و عطای تلفن موجودم رو نیز به لقایش بخشیده بودم و دیگه قصدی برای پیگیری هیچ کدام از تلفن‌ها رو نداشتم از مرکز بیرون آمدم. در این حال کارمند مخابرات از پشت صدایم کرد: آقا در پرونده شما کپی شناسنامه نیست، یک کپی بیارید. نگاهی سرد به او کردم و به راهم ادامه دادم. ادامه داد: اگر این کپی رو نیارید، کار استرداد تلفن انجام نمی‌شه. خود دانید. بسیار خوشحال بودم که بالاخره از شر این تلفن خلاص شدم، نفس راحتی کشیدم.

در پایان یک آرزو کردم: ای کاش مخابرات ما اینقدر پیشرفت نکرده بود که همه کارها غیرممکن بشه.

امضا محفوظ