در بازیگری نگاه به دست استاد کردم

اکبر عبدی در نمایش «اکبرآقا آکتور تیاتر»

نیلوفر رستمی- اکبر عبدی را دیگر هر ایرانی می‌شناسد و نیازی به معرفی‌اش نیست. اکبر عبدی از شهریور ماه امسال نمایش «اکبر آقا، آکتور تیاتر» را که در واقع اولین تجربه کارگردانی او است، هر شب در تالار سنگلج روی صحنه می‌برد و خود وی هم در نقش اصلی نمایش به ایفای نقش می‌پردازد. اکبر عبدی این روزها به شدت مشغول کار است و صبح‌ها تا عصر مشغول بازی در فیلم سینمایی «اخراجی‌ها» به کارگردانی مسعود ده‌نمکی است که البته بعضی از شب‌ها نیز مجبور به حضور سر صحنه این فیلم می‌شود. در این فاصله او هر شب ساعت ۳۰/۲۰ نمایش «اکبرآقا، آکتور تیاتر» را به مدت سه ساعت و ۳۰ دقیقه روی صحنه می‌برد. ورودتان به تئاتر چگونه شکل گرفت و مرحوم ژیان چقدر در این خصوص نقش داشت؟

من برای کوهنوردی به «کلک چال» می‌رفتم و در آن جا خیلی از روزها تئاتر خیابانی اجرا می‌کردم. همین کار را در پارک منظریه و ملت هم انجام می‌دادم. البته آن موقع نمی‌دانستم که اسم این گونه تئاتر، تئاتر خیابانی است و بعدها از استادان شنیدم. دوستی به اسم «امیر» کار من را در همان کلک چال دید و من را برای بازی در نمایش «فیل در پرونده» اوژن یونسکو دعوت کرد. این نمایش به کارگردانی صادق عاطفی در تئاترشهر به اجرا درآمد و ‌‌نقش خیاط را به من دادند. چون بازی براساس بداهه سازی بود، آرام آرام آن نقش جزو نقش‌های اصلی نمایش شد. در آن کار افتخار‌ داشتم که در کنار پرویز پورحسینی، مرحوم رضا ژیان، مرحوم جهانگیر صمیمی‌فر، کامران فیوضات، سیروس گرجستانی و خیلی از دوستان دیگر بازی کنم. در همان کار بین من و ژیان دوستی عمیقی برقرار شد و بعد با هم رفت و آمد خانوادگی پیدا کردیم و مثل دو برادر شدیم. در دو تئاتر دیگر هم با ژیان همکاری داشتم، ‌همراه او برای اولین بار با بازی در سریال «مثل آباد» به تلویزیون راه پیدا کردم. «مثل آباد» نوشته زویا زاکاریان، مادر تنها فرزند رضا ژیان بود. بله، سال ۵۹ بود. بعد هم «محله برو بیا» و «محله بهداشت» را کار کردیم و بعد از آنها بازی در فیلم «اجاره نشین‌ها» به من پیشنهاد شد که در خدمت داریوش مهرجویی بودم. این اولین حضور من در سینما بودم.

از چه زمانی و با چه اتفاقی متوجه شدید که می‌خواهید بازیگر شوید و به بازیگری علاقه‌مند شدید؟

هشت سالم بود که به یک مهمانی رفتیم. بعد از این که به خانه برگشتیم من ادای همه را درآوردم بقیه هم کلی خندیدند. این ادا درآوردن‌ها و بازی‌ها همین طور ادامه داشت. بعد هم آدم‌هایی وارد زندگی‌ام شدند که به من راه را نشان دادند. وقتی به وسیله امیرخان به تئاترشهر پا گذاشتم، با استاد مشایخی آشنا شدم و او بود که من را با استاد علی حاتمی و عبدا... اسکندری آشنا کرد. مشایخی که بازیم را در نمایش یونسکو دیده بود، مرا به علی حاتمی معرفی کرد. در واقع می‌توان این طور گفت که من توسط استاد مشایخی به صورت جدی‌ وارد عرصه تلویزیون و سینما شدم و از همین جا دستشان را می‌بوسم و برایشان آرزوی سلامتی می‌کنم و از ایشان متشکرم.

شما بازیگری را با قریحه و استعداد ذاتی شروع کردید، اما بعد از آن آیا آموزش خاصی هم داشتید؟

نه، فقط نگاه به دست استاد می‌کردم. نگاه به دست آدم‌های بزرگ این وادی می‌کردم و بدون این که خودشان بفهمند از آنها دزدی می‌کردم، البته نه این که تقلید کنم، دریافت‌های خودم را از بازی‌ با آنها داشتم. به نظر خودم حضورم کمرنگ نبوده، منتها برادرم سال ۸۰ بعد از ۱۶ سال مجروحیت شهید شد و من دیگر کار نکردم. نه تنها در تئاتر بلکه در سینما و تلویزیون هم فعالیتی نداشتم اما از حدود یک سال پیش دوباره به طور فشرده در حال کار هستم و تا این زمان در چهار فیلم سینمایی، دو سریال گردن کلفت و در نمایش «از خاک تا افلاک» بازی کردم. حالا قصدم این است که حضورم در تئاتر تداوم داشته باشد، چون تئاتر بازیگر را دوباره و دوباره می‌سازد. مثل سرویس ماشین می‌ماند، ماشین بعد از مدتی که کار می‌کند احتیاج به سرویس شدن دارد. بازیگر هم برای خلق بازی‌های بهتر با تئاتر ساخته و آماده می‌شود. تئاتر خیلی خوب است، برای بازیگر حرفه‌ای چنین خاصیتی را دارد و برای بازیگر غیر حرفه‌ای نیز پرستیژ کاری و کلاس درس محسوب می‌شود.

«اکبرآقا، آکتور تیاتر» اولین تجربه کارگردانی شما است. چطور پس از سال‌ها خواستید نمایشی را خودتان روی صحنه ببرید؟

اصلا قصد من کارگردانی نبود، فقط چون دلم می‌خواست که در خلق این سه تیپی که در نمایش می‌بینید آزاد باشم و آزاد و راحت‌تر بازی کنم و از طریق شخص دومی کنترل نشوم، تصمیم گرفتم که نامم به عنوان کارگردان هم در نظر گرفته شود. اما خیلی کارگردانی نکردم، چون اصلا این کار نیازی به کارگردانی ندارد، بازیگرها خیلی دقیق انتخاب شدند و آن قدر حرفه‌ای هستند که کارشان را خوب بشناسند. من هم در کنارشان بازیم را می‌کنم. واقعیتش این است که بعضی وقت‌ها، کارگردان به جای این که اجازه بدهد که بازیگر خلاقیت به خرج دهد، جلوی خلاقیت‌ها و ایده‌های او را می‌گیرد. من هم برای این که خودم و بازیگران راحت باشیم، تصمیم گرفتم که کسی کار را کارگردانی نکند و بچه‌ها در ارائه بازی‌هایشان راحت باشند.

در زندگی هر هنرمند‌ کسی یا چیزی دیده می‌شود که بیشترین تاثیر را روی او بر جا گذاشته است، در مورد شما چه کسی تاثیرگذارتر از بقیه بوده است؟

در حوزه کاری عبدا... اسکندری به نظرم حضورش بسیار پررنگ بود و در بیرون از کار هم مادرم بهترین مشوق بود. مرحوم ژیان هم بی‌تاثیر نبود. من سر یکی از نمایش‌ها از موضوعی دلخور شدم و بازی را رها کردم و رفتم‌ دنبال کار خودم. من تراشکاری ـ قالبسازی خوانده‌ام و مدت‌ها نیز به همین کار مشغول بودم. بعد از این که بازی در آن تئاتر را هم رها کردم، حدود سه سالی کارگری کردم تا این که رضا ژیان آمد دنبالم و من را برگرداند. گفت تو مال این کار نیستی. این کار را به افراد دیگر بسپار.

در سال‌هایی که به خاطر فوت برادرتان بازی نمی‌کردید، به چه کارهایی مشغول بودید؟

یک سال به کانادا و آمریکا رفتم و اتفاقا آن جا تئاتر کار کردم. نام تئاتر «سوپر بقال ایرانی» بود که از یک بقال ایرانی مهاجر ایده گرفته بودم. کار کمدی بود و از بازیگران ایرانی هر شهر آمریکا و کانادا استفاده می‌کردم. نمایش هم برای ایرانی‌های مهاجر اجرا می‌شد. بعد از آن یک سال هم در خانه بودم یا به سفرهای داخلی می‌رفتم. ‌

اجرای این نمایش در خارج از کشور به پیشنهاد و هزینه شخصی خودتان بود یا توسط سازمان‌ خاصی صورت می‌گرفت.

نه، سفرها کاملا شخصی بود. من در سفرهایم به این ایده رسیده بودم که بد نیست که برای ایرانیان مهاجر هم نمایش اجرا کنم و هزینه‌هایش را نیز همان ایرانی‌ها متقبل می‌شدند، منظورم این است که از فروش بلیت هزینه‌ها تامین می‌شد.

پس از چند سالی که از فضای تئاتر به دور بودید، به نظرتان وضعیت فعلی تئاتر ما چگونه است؟

من فکر می‌کنم که اتفاقات بهتری نسبت به سال‌های پیش در حال وقوع است، چرا که پس از سال‌ها رییس مرکز هنرهای نمایشی از میان خود تئاتری‌ها انتخاب شده است. فعالیت‌های تئاتری داشته و فارغ‌التحصیل رشته تئاتر است. دلیل دیگرش نیز قوام یافتن تدریجی خانه تئاتر است که برای اولین بار تئاتر ما دارای یک تشکل صنفی شده. به هر حال امیدوارم که تئاتر روزهای روشنی را در پیش داشته باشد که این آرزوی هر تئاتری است و طبیعتا آرزوی من هم هست.