علی سرزعیم

این روزها سریال نرگس سریالی پرمخاطب است و بخش بزرگی از جامعه روند تحولات داستان آن را دنبال می‌کنند. از این رو ارجاع به آن به عنوان یک مثال در طرح موضوع می‌تواند مفید باشد. در فیلم چندین صحنه ویژه وجود دارد که هر بیننده‌ای به سادگی غیرواقعی بودن و عدم تناسب آن را با زندگی واقعی در می‌یابد. یکی از این صحنه‌ها آن است که مامور پلیس تمام تلاش خود را به کار می‌گیرد تا فردی را که به ظاهر همه قرائن علیه اوست، تبرئه کند و کسی را که تقریبا مدرکی علیه او وجود ندارد دستگیر و متهم کند. نکته جالب‌تر این است که تلاش‌های این پلیس شبانه‌روزی است و چنان افراد مظنون را تعقیب و دنبال می‌کند که گویی تنها یک کار بر عهده دارد و آن هم متهم ساختن دشمنان نرگس و همسرش هستند. نکته جالب تر این است که در این کار چنان پای‌ورزی و اصراری نشان می‌دهد که انگار خود یک سمت دیگر داستان است و همسر نرگس که ظاهرا قربانی این داستان است، نسبت خویشاوندی با مامور پلیس دارد که چنین دلسوزی و تلاشی را بروز می‌دهد.تردیدی نیست که همه انسان‌ها از جمله ماموران پلیس در مقام اجرای وظیفه تلاش می‌کنند که وظیفه خود را به خوبی به انجام رسانند و تردیدی نیست که کارآگاهان پلیس در کشور تلاش می‌کنند که درپس هر واقعه‌ای حقیقت را آشکار کنند و با این اقدام خود از محکوم شدن بیگناهان و تبرئه شدن گناهکاران جلوگیری کنند. اما مساله این است که اتکای صرف به این احساس وجدان کار برای ایجاد یک نظم ایده‌آل کافی نیست و انسان‌های معمولی که اکثر افراد جامعه را تشکیل می‌دهند نیازمند حمایت از جانب مکانیزم‌های انگیزشی هستند تا حداکثر تلاش و قابلیت خود را به منصه ظهور برسانند. دقیقا به همان دلیل که برخی افراد وقتی در بخش دولتی هستند، کارایی معمولی یا ضعیف از خود نشان می‌دهند اما وقتی به بخش خصوصی می‌روند کارایی بالاتر ارائه می‌کنند. در امر کشف حقیقت در مسائل جنایی نیز همین دوگانگی قابل مشاهده است. معمولا خانواده کسی که بی‌گناه متهم شده است شدیدا بر کشف حقیقت مصر می‌باشد و برای این مساله حاضر به هزینه کردن وقت، انرژی و پول بیشتر است اما ضرورتا این انگیزه در میان ماموران پلیس در هیچ کشوری وجود ندارد چرا که آنها به صورت شخصی از عدم کشف یک حقیقت و محکوم شدن یک متهم چندان متضرر نمی‌شوند. آن عذاب وجدان مختصری هم که ممکن است به سراغ یک مامور پلیس بیاید به مرور زمان و حضور طولانی‌مدت در این حرفه رنگ می‌بازد.

همین تفاوت در اصرار بر پیگیری یک مساله زمینه مبادله اقتصادی را فراهم می‌کند. کسی که کشف یک مساله برایش اهمیت دارد، حاضراست پولی بابت این کار بپردازد تا حساسیت بیشتری به خرج داده شود. وجود این امکان مبادله در کشورهای دیگر بازار خدمات پلیسی یا همان کارآگاهان خصوصی را به وجود آورده است. کارآگاه خصوصی کسی نیست جز فردی که حاضر است وقت و انرژی خود را در ازای دریافت پول به خدمت کشف حقیقت بگذارد. این امر وقتی مطرح می‌شود که تلاش متداول پلیس برای کشف یک حقیقت کافی نباشد و پیگیری شدیدتری احساس شود. در ایران که چنین سازوکاری وجود ندارد، زمینه سازوکار دیگری فعال است. مردم در شرایطی که بخواهند تلاش بیشتری در کشف حقیقت صورت گیرد، حاضرند پرداخت‌هایی به صورت پنهان انجام دهند. به عبارت دیگر در شرایط نبود یک بازار قانونی و رسمی، بازار غیررسمی‌این نیاز را بر آورده می‌کند. کاملا طبیعی است که فعالیت در یک بازار قانونی و رسمی ‌بهتر از معادل غیررسمی‌ است چرا که می‌توان توافقاتی را که میان افراد صورت می‌گیرد، پیگیری قانونی نمود و ضمانت اجرا برای آن فراهم کرد.