نویسنده: تری کارل
مترجم: دکتر جعفر خیرخواهان
پافشاری شرکت‌ها در تضعیف مفاهیم حقوقی که نقش‌ها و شخصیت‌های متمایزی به نهادهای خاص نسبت می‌داد به جای اینکه به افراد بدهد یک بوروکراسی نفوذپذیر را حفظ نمود.

در این فرایند، توانایی دولت به نهادینه ساختن اقتدار یا تفکیک کنترل از طریق ایجاد نهادهای عمومی با کارکردهای مشخص آسیب دید.
دوم اینکه نفت باعث تشدید درجه بالای تمرکزگرایی قدرت در قوه مجریه شد. با اینکه تمرکزگرایی ابتدائا نیاز به غلبه بر اختلافات منطقه‌ای را منعکس می‌ساخت که از جنبه تاریخی کشور را ویران کرده بود، نفت شکل تمرکز قدرت در ریاست جمهوری که در جاهای دیگر در آمریکای لاتین یافت می‌شد را تشدید کرد. چون دلارهای نفتی به دولت مرکزی تعلق می‌گرفت، چون رییس‌جمهور قدرت انتصاب و برکناری همه وزرا را داشت، چون رییس‌جمهور میانجی نهایی با شرکت‌های نفتی بود، و چون هیچ ساختار دیوانسالاری مستقلی قبل از ورود نفت وجود نداشت، دلارهای نفتی ابزار حیاتی برای ارتقای قدرت سیاسی حاکم ملت شد. این عنصر محوری سیاست- اقتدار بلامنازعه رییس قوه مجریه در تخصیص نهایی درآمدها- بدون تغییر باقی ماند و اساسا در سال‌های بعد تحت یک حکومت مردم‌سالار نیز مورد چالش قرار نگرفت.
سوم اینکه مورد شرکت‌های نفت بین‌المللی، حوزه اختیارات دولت ونزوئلا را بسیار فراتر از بخش خصوصی گسترش داد و در نتیجه یک سلطه دائمی بخش عمومی ایجاد نمود که در آمریکای لاتین فقط با کوبای سوسیالیستی قابل مقایسه بود. الگوی خاص سلطه‌طلبی دولت ارتباط مستقیمی با صنعت نفت داشت. به دلیل فشار شرکت‌های چند ملیتی، مفاهیم گذشته حقوق مالکیت به کناری گذاشته شد و جای آن را تفسیرهای جدیدی گرفت که مالکیت منابع زیرزمینی را به دولت اعطا میکرد. این نتیجه به هیچ وجه چاره‌ناپذیر نبود. اگر شرکت‌های نفتی ترجیح می‌دادند که به جای سروکار داشتن با یک قدرت مرکزی با تعداد زیادی کارآفرین خصوصی سروکار داشته باشند آنها می‌توانستند بر رابطه مستقیم با بخش خصوصی پافشاری کنند. در چنین حالتی حوزه اختیارات دولت در اقتصاد و نقش آن به عنوان منبع اصلی رانت‌ها کاملا متفاوت به نظر می‌رسید.
منظور این نیست که شکاف بین حوزه اختیارات و میزان اقتدار دولت منحصر به نفت بود. این پویایی بحرانی با رهبری نفت سایر استدلالات برای مداخله دولت که در سرتاسر آمریکای لاتین در آن هنگام یافت می‌شد تکمیل شد به ویژه رفتار قدرت‌طلبانه رهبران، فشاراز پایین برای استفاده از دولت جهت تسکین مطالبات فعالان اجتماعی جدید و محبوبیت راهبردهای دولتگرا در دوره پس از جنگ. اما تحرکی که نفت فراهم ساخت هنگامی که به این عوامل رایج افزوده شد رسم و روالی برای شیوه خاص بزرگ شدن دولت ایجاد کرد که دائما ونزوئلا را شکل و حالت می‌داد. سرانجام مداخله به نقش محوری‌تر و اندازه بزرگ‌تر دولت نسبت به هر دولت سرمایه‌داری دیگر در آمریکای لاتین منجر شد.
سرانجام نفت نهادهایی را شکل داد که در مقابل ترجیحات و رفتار مقامات دولت را و شهروندان خصوصی را شکل داد. چون منشاء درآمدهای دولت، مالیات بر درآمد شرکت‌ها بود، انگیزه غالب بر این بود که اولا سهم شرکت‌ها در کل مالیات‌ها افزایش یابد و دوما برای حل مشکلات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی توسعه براساس نفت به خرج کردن درآمدهای نفتی متکی شوند. این دو فعالیت، اثر دوگانه‌ای داشتند. از یک طرف، دولت در صحنه استخراج بین‌المللی کار گشته شد و توانمندی‌های قوی در مذاکراتش با بنگاه‌های خارجی پیدا کرد. از طرف دیگر همانطور که مالیات بر شرکت‌ها جایگزین سایر انواع کسب در آمد داخلی شد، دولت از فرصت نفع بردن از مهارت‌ها و استعدادهایی محروم شد که با نفوذ اقتدار عمومی به هر گوشه قلمرو در جستجوی درآمد به دست می‌آید. در واقع دولت فرصت حیاتی برای ایجاد یک ساختار اداری ملی توانمند را از دست داد در حالی که به شکل وحشتناکی وابسته به جانشین‌کردن کشورداری با پول شد.
بنابر این ونزوئلا به عنوان یک دولت نفتی وارد تاریخ مدرن شد دولتی که ظرفیت اجماع‌سازی و تنفیذ تصمیمات جمعی عمدتا به سرنوشت بازار بین‌المللی نفت و نیز توانایی مالیات گرفتن از بنگاه‌های خارجی و توزیع آنها ربط داشت. تمرکزگرایی اقتدار، نوسازی تشکیلات دولت مرکزی، ظهور شبه‌دولت، تاسیس نظام بودجه‌بندی و خزانه‌داری واحد و توسعه برخی انواع مالیات بر درآمد، نشانه‌هایی از دولت‌سازی جدی بود. با این حال دولت دائما فراخوانده می‌شد تا نقش بزرگتری ایفا کند، اما چون مالیات‌های داخلی و خدمات کشوری اساسا وجود داشت فقدان تکان‌دهنده دیوان‌سالاری‌های قضایی، پیچیده، غیرشخصی و پاسخگو برای مدیریت وظایف رو به رشد آن دیده می‌شد.
این شکاف بین حوزه اختیارات و اقتدار، قدرت توخالی بوجود آورد. دولت فقط می‌توانست بدهد، آن نمی‌توانست بگیرد. به جای این که دولت ونزوئلا نماد تصرف نظامی، افتخارملی، برتری فرهنگی یا گسترش قلمرو باشد، آن را در وهله نخست یک تشکیلات عظیم توزیعی، یک گاو شیرده که به نفع کسانی نفع که قادر به دوشیدن شیرش بودند. چرخه تاریخی که به دنبال آن آمد- رفتار رانت‌جویی سیاسی از همه طرف با هدف‌گذاری ویژه به قوه مجریه، تمرکزگرایی مداوم قدرت و گسترش حوزه اختیارات دولت، جستجو برای درآمدهای اضافی از طریق تجدید وابستگی به نفت، نفتی شدن و ظهور تقاضاهای جدید از دولت برای رفع عدم توازن‌های فزاینده- قفس‌هایی چنان قوی تشکیل داد که اقدامات رییس‌جمهوری آندره پرز را برای چند دهه بعد مشخص می‌ساخت.