کتاب معمای فراوانی(۳۲)
ارتقای موقعیت ونزوئلا در بازار نفتی
مترجم: دکتر جعفر خیرخواهان
این حالت فراریاستجمهوری که نه صرفا نتیجه تلاشهای تقویت قدرت یک فرد خاص بلکه به عنوان واکنشی به نیاز دائمی برای اقتدار مرکزی قابل درک بود، فرهنگ سیاسی کشور را منقش کرد.
نویسنده: تری کارل
مترجم: دکتر جعفر خیرخواهان
این حالت فراریاستجمهوری که نه صرفا نتیجه تلاشهای تقویت قدرت یک فرد خاص بلکه به عنوان واکنشی به نیاز دائمی برای اقتدار مرکزی قابل درک بود، فرهنگ سیاسی کشور را منقش کرد. حقیقتا شبکههایی که رییسجمهور، روسای احزاب منطقهای و ارتش حرفهای در دموکراسی ونزوئلا تشکیل دادند، شباهت حیرتآوری با الگوهای برقرارشده بین روسایجمهور، روسای منطقهای و سربازان محلی تحت حاکمیت کودیلیو داشت. ونزوئلا هنگامی که وارد عصر مدرن شد از اکثر قاره در دولتسازی عقب ماند. از پایان جنگهای استقلال تا استقرار حکومت نظامی در آغاز قرن بیستم، تاریخ این کشور تحتالشعاع مبارزات بر سر تمرکزگرایی یا فدرالیسم و جنگ بین کودیلوها بود. در همان اثنا که نخستین مته نفتی در تیتوس ایالت پنسیلوانیا پایین میرفت و قدرتمندترین صنعت جهان آغاز میشد، حداقل تشکیلات موجود دولتی مهمترین تولیدکننده نفت آتی آمریکای لاتین یکبار دیگر در جنگهای فدرال (۶۹-۱۸۵۸) از هم پاشید. در این انقلاب اجتماعی، که پرهرج و مرجتر از دوره استقلال بود، هر چند که ساختار لاتینی تولید قهوه دست نخورده باقی ماند طبقات سفید و ممتازه اساسا ناپدید شدند. با وجود برخی گامها به سمت تاسیس اقتدار مرکزی بر جوامع منطقهای طی حکومت آنتونیو گوزمن پلانکو، جنگ همچنان سازوکار برگزیده اصلی برای دسترسی به پست و مقام بود. در تمام آمریکای لاتین، فقط مکزیک این میزان از خشونت را تجربه کرد.
ضعف نیروهای اجتماعی این میراث ضعیف دولت را تشدید کردند. سرمایهداری مدرنی در آغاز قرن بیستم در این کشور وجود نداشت. در سال۱۹۰۰، بندرت طبقات اجتماعی شهرنشین وجود داشت. فقط شش شهر جمعیت بالای بیست هزار نفر داشتند. از جمعیت ۴/۲میلیونی کشور، بیش از ۸۵درصد روستایی بودند و بیش از دومیلیون زارع بیزمین در زمینهای اربابی کار میکردند. در کشوری که بین زمینداران بیقدرت و کشاورزان خسته از جنگ تقسیم شده بود و بازار داخلی به شدت کوچکی داشت، تقریبا هیچ گروه سازمان یافتهای وجود نداشت که تقاضایی از دولت کند یا با شرکتهای نفتی مجادله نماید. صادرکنندگان و واردکنندگان بزرگ که عمده آنها خارجی بودند قدرت اصلی را در دست داشتند آنها کارکرد بانک مرکزی را داشتند، زیر ساختارها را گسترش داده و اعتبار در اختیار عموم میگذاشتند.
زمانی که یک گروه منطقهای، به جای طبقه مسلط ملی، جلوی وخامت بیشتر قلمرو عمومی را گرفت مبارزه برای تمرکز اقتدار دولت سرانجام به نتیجه رسید. گروه «تاچیرا» که متشکل از حکام خودکامه منطقه تولید قهوه در آند بود نیم قرن سلطه سیاسی را در ۱۸۹۹ آغاز کردند، زمانی که ژنرال سیپریانو کاسترو، با یک دسته کوچک شصت نفره که دو نفرشان مدتی بعد رییسجمهور شدند و از ۱۹۰۸ تا ۱۹۴۱ بر ونزوئلا حکومت کردند کاراکاس را تصرف نمودند. اعلام تشکیل دولت کاسترو با تجدید جنگهای مسلحانه همراه شد که گستردهترین منازعه از زمان جنگهای استقلال بود. این جنگها امید به ساختن ساختار اداری قابل قبول را از بین برد اما آنها موفق به متمرکز کردن قدرت در کاراکاس برای همیشه شدند که به قیمت فاجعه اقتصادی، بحران سیاسی و از دست دادن حق حاکمیت ملی بود. چون کاسترو قادر به بازپرداخت بدهیهای خارجی که به بارآورده بود نبود قدرتهای خارجی در دسامبر ۱۹۰۲ حسابهای بانکی ونزوئلا را مسدود کردند تا مجبور به قسطبندی با طلبکاران شود. این تحریم تاریخی به سقوط کاسترو به دست سرهنگ زیردستش خوان ویسنت گومز، با کمک حتمی ایالات متحده انجامید.
حاکم نظامی که در مورد شرایط ورود صنایع نفتی به ونزوئلا مذاکره میکرد تشکیلات اداری توسعه نیافته و سادهای به ارث برده بود که متکی به اقتدار شخصی، عدالت متزلزل و غیررسمی و استخدام براساس روابط بود. حوزه اختیارات دولت به شدت محدود بود، دولت اساسا هیچ ظرفیتی برای استخراج، انتقال یا توزیع درونی منابع نداشت و اندک تقاضایی برای اینکار وجود داشت. گومز کشاورزی بود که تا سن چهل و دوسالگی هرگز کاراکاس را ندیده بود بیست و هفت سال بعد را در چانهزنی با قدرتمندترین بنگاههای سرمایهداری جهان و ترسیم خطوط کلی یک دولت مدرن به سر برد. او در زمان مرگش در ۱۹۳۵ بر ایجاد ساختارهایی ریاست کرده بود که تحکیم دائمی قدرت در دولت مرکزی و به طور ویژه در ریاست جمهوری تضمین نمود. بیش از هر چیز دیگری، نیاز به اطمینان از پیروزی دولت مرکزی بر سر کودیلوها، نوآوریهای نهادی گومز را باعث شد. شواهد برای این انگیزه را میتوان اول در ایجاد یک ارتش ملی حرفهای و دوم در تحکیم کنترل و حسابداری همه درآمدهای عمومی در وزارت مالیه پیدا کرد.
کنترل بر نظامیان و خزانه عمومی به گومز قدرت مطلقه داد اما انگیزهای برای گسترش حوزه اختیارات دولت نداشت. گومز با وجود حمایت قوی از اصلاحات مالی که به قوه مجریه کنترل مستقیمی بر درآمدهایش برای اولین بار میداد یک طرفدار حفظ شرایط بیسروصدای فعالیت دولت بود. او کشور را به نحوی اداره میکرد که گویی یکی از مزارع وی بود و هر شخص مخالف سیاستهای خویش را زندانی میکرد و به وزیر مالیه توصیه میکرد تا بهره بدهیهای خارجی را بپردازد در حالیکه با کاهش شدید دستمزدها و کارهای عمومی، کسری بودجه را متوازن میساخت. در آن هنگام که درآمد فروش نفت شروع به وارد شدن به خزانه دولت کرد، دولت ضعیف ونزوئلا فقط اساسیترین مخارج اداری را داشت.
شرکتهای نفت بینالمللی و شکلگیری دولت
آمدن شرکتهای نفت بینالمللی، جهتگیری حداقلگرایانه دولت را عمیقا دگرگون کرد. برای شرکتهای نفتی، ورود به ونزوئلا بخشی از راهبرد جهانی برای کنترل و بازاریابی نفت و تنبیه دولتهای انقلابی معاند در روسیه و مکزیک از طریق انتقال تولید به جاهای دیگر بود. اما برای گومز، نفت وسیلهای جهت تحکیم قدرت در ریاست جمهوری، حفظ حکومت و پولدار شدن خودش و دوستانش بود. این ترکیب نگرانیهای شخصی و رژیم را نباید با منطق یا علت وجودی بوروکراسی خودمختار اشتباه گرفت.
ارسال نظر