کتابمعمای فراوانی (۱۸)
ضرباهنگ رونقها و رکودها
مترجم: دکتر جعفر خیرخواهان
حقیقتا خرج کردن به سازوکار ابتدایی «دولتمندی» تبدیل میشود. همچنانکه پول، دایما جایگزین اقتدار و توانایی می شود.
نویسنده: تری کارل
مترجم: دکتر جعفر خیرخواهان
حقیقتا خرج کردن به سازوکار ابتدایی «دولتمندی» تبدیل میشود. همچنانکه پول، دایما جایگزین اقتدار و توانایی می شود. این قضیه به ویژه هنگامی صادق است که رونقها با مراحل اولیه دولتسازی مصادف میشود که در مورد کشورهای صادرکننده نفت همینگونه بوده است. این عمل امکان تداوم یافت چون هم طلا و طلای سیاه نقش اصلی در محیط بینالملل ایفا میکردند، نقشی که در عوض محیط بینالمللی خاصی به وجود آورد. در مورد فلزات گرانبها، کشفیات در آمریکا، که با تحریک یک اروپایی مصمم و بیریا انجام شد باید جایگزین شمشهای طلا و نقرهای میشد که خاور دور و نزدیک را خالی کرده بود، خود نظام بینالملل را تغییر داد. تقاضای جنونآمیز برای این شاهرگ تجارت، مجموعه نهادها و مدلهای خاصی خلق کرد که در حول کشف، استخراج، حمل و نقل و فروش طلا و نقره به وجود آمد و بهرهبرداری نهایی از خود شمشها را مشروط کرد. در مورد نفت، همان طور که خواهیم دید، پدیده مشابهی- یک رژیم نفتی بینالملل- جایگرفتن صادرکنندگان نفت در درون نظام بینالملل را مشخص کرده، ضربآهنگ رونقها و رکوردهایشان را تعیین نموده و رفتار هر دولت را شکل داده است.
هیچکدام از منابع معدنی از این لحاظ منحصر به فرد نیستند. حقیقتا ثروت هنگفت در سایر کالاها از قبیل نیتراتها، کود مرغی، مس، گندم و شکر، رانتهایی برای تصمیمگیران جاهای دیگر تولید کرده است. اما تفاوت طلا و نفت در مقدار و طول مدت رانت آنها است. در واقع هم طلا و هم نفت، ظرفیت و قابلیتی در اختیار تصمیمگیران میگذارند تا انتخابهای خود را در یک دوره طولانی بگیرند بدون اینکه مجبور شوند مردمانشان را دست کم در ابتدا بیجهت تحت فشار قرار دهند. این ظرفیت مالی مکررا با اعتباریابی بالای کالای اساسی صادراتی آنها بزرگ و بزرگتر شده و اجازه میدهد تا عملیات خرج کردن از طریق استقراض خارجی مکرر و طولانی مدت گسترش پیدا کند. دسترسی به وام دهندگان برای مدت طولانیتری از آنچه قاعده برای این کشورها است تضمین گشته و بنابر این روز تسویه حساب به تعویق میافتد.
اما اگر ظرفیت پرداخت برای درک این انتخابها لازم است ولی کافی نیست. به محض اینکه آشکار میگردد مخارج، محددیتهای خودش را دارد ظرفیت پرداخت به تنهایی نمیتواند توضیح دهد چرا انجام بازنگری و تعدیل ساختاری این چنین دشوار است. اینجا تبیین دوم از مثال اسپانیا موضوعیت مییابد: همبستگی بین دولتهای ضعیف و رانت منابع. مورد اسپانیا استدلال طرح شده فصل ۱ را تقویت میکند که رانت منابع، ساختارهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دولتهای ضعیف را به گونهای دگرگون میسازد که موانع بالایی برای تغییر سیاستها به وجود میآورند- هم در درون دولت و هم در بیرون از دولت- این موانع کشورها را در همان انتخاب اولیه مسیر توسعه رانتیری محبوس میسازد. تملک شمش طلا یا نفت شاید دسترسی آسان و کم هزینه به درآمدهای افسانهای را فراهم کند اما بدون هزینه نیست. هزینه آن تشویق به تقاضای عظیم برای آن منابع، ایجاد گروههای خاص ذینفع که سپس لازم میآید تا راضی و سیراب شوند و نابود کردن سایر بخشهای بالقوه مولد اقتصاد است. نتیجه اینکه وقتی درآمدها کاهش مییابد، هزینههای بیرون کشیدن پول از جامعه توسط دولت افزایش فوقالعادهای مییابد چون اقتدار و توانایی دولت به اندازهای نیست که به دنبال منابع جدید درآمدی برود. چنین درآمدهایی به راحتی موجود نیستند یا اینکه گرفتن آنها از لحاظ سیاسی عملی نیست.
در مورد اسپانیا، ساختارها و نهادهایی که پیش از کشف فلزات گران بها مستقر بودند قادر به مقابله با این تمایلات خرج کردن دولت نبودند. حقیقتا بهرهبرداری از طلا و نقره اسپانیا در ابتدای امر بواسطه ضعف بسیار دولت، اولویت کاملا جاهطبانه سلطنت، ویژگی رانتیری نجبا و گسترش به ویژه نابرابر تشکیلات تولیدی محدود گشت. چنین محدودیتهای از پیش موجود بر سر راه انتخاب، به شیوهای قابل پیشبینی تغییر شکل یافتند. رانتهای گسترده از طریق دولت جریان یافت که آمال و آرزوهای شاهان را تشویق میکرد، باعث برآمدن یک بورژواژی شد، حل و فصل کافی قضیه کشاورزی را به هم زد و توسعه سرمایهداری را کوتاه ساخت. به علاوه چون مقادیر بالای ورود سرمایه خارجی با مراحل اولیه دولتسازی همراه گشت آنها دائما رابطه بین نهادهای تنظیمی، استخراجی و توزیعی را به هم میزدند. حقیقتا طلا حوزه اختیارات دولت را با ایجاد یک ابزار توزیعی عظیم و خودکفای مالی گسترش داد. اما همچنین اساسیترین کارکرد اقتداری دولت مدرن که قدرت ایجاد یک پایه درآمدی متنوع باشد را تضعیف نموده و به تضعیف تمام منابع درآمدی دیگر انجامید.
همین دگرگونیها در کشورهای صادرکننده نفت اتفاق افتاد. اینجا وابستگی شدید به رانت منابع، اقتصادها، گروهها و ترتیبات نهادی را به گونهای تغییر میدهد که در نهایت تصمیمات سیاستگذاران را در خلال یک ثروت هنگفت کاملا تعیین میکند. فصل سه نشان خواهد داد که طلای سیاه، تاثیری مشابه طلا داشته است. در آنجا خواهیم دید هنگامی که رونق کالایی مبتنی بر استخراج منابع معدنی مستقیما نصیب دولتهای ضعیف و شکننده میشود، رابطه بدبختیآوری بین قدرت و فراوانی منابع به وجود میآید: همان دولتی که برای بهرهبرداری مطلوب از درآمدهای اتفاقی بادآورده بسیار لازم است، ممکن است در واقعیت و خیال همان درآمدهای اتفاقی و رانتها را تکه پاره کرده و بر باد خواهد داد.
ارسال نظر