سیری در تاریخچه تجزیه و تحلیل نسبتهای مالی
رشد و تغییرات نسبتها در قرن بیستم
بخش پایانی
ذهن جستجوگر انسان، همواره در پی یافتن نظم موجود در پدیدههای پیرامون و درک روابط و قانونمندیهای حاکم بر آنها بوده تا بتواند پدیدهها را تبیین و رفتار آنها را پیشبینی نماید. این نوع نگرش در راستای دسترسی به مجموعهای منسجم از اطلاعات بوده تا تصمیمگیریهای بهتری صورت گیرد. ضرورت اطلاعات مالی در جوامع بشری همواره موجب چالشهای فکری بوده تا اطلاعاتی مطلوب و مفید در اختیار تصمیم گیرندگان قرار گرفته و تعاریف و معیارهایی خاص برای این اطلاعات تعیین گردد. یکی از این موارد، تلاش در پی کشف تناسب بین اطلاعات مالی مختلف بوده است. استفاده از نسبتهای مالی در تصمیمگیریها در قرن نوزده شکل گرفت، هر چند که قبل از آن «نظریه تناسب» در علوم بشری تدوین شده بود اما از این تاریخ به بعد، نسبتهای مالی در حیطههای کاربردی و پژوهشی مورد استفاده قرار گرفت و در دورههای مختلف قرن بیستم به درجات پیشرفت نایل شد. نویسنده در بخش اول این مقاله که دیروز چاپ شد مراحل اولیه این رشد را از اوایل قرن بیستم بررسی کرده و اینک در بخش پایانی آن نیز تکمیل این روند را دنبال میکند.
یعقوب به آئین
بخش پایانی
ذهن جستجوگر انسان، همواره در پی یافتن نظم موجود در پدیدههای پیرامون و درک روابط و قانونمندیهای حاکم بر آنها بوده تا بتواند پدیدهها را تبیین و رفتار آنها را پیشبینی نماید. این نوع نگرش در راستای دسترسی به مجموعهای منسجم از اطلاعات بوده تا تصمیمگیریهای بهتری صورت گیرد. ضرورت اطلاعات مالی در جوامع بشری همواره موجب چالشهای فکری بوده تا اطلاعاتی مطلوب و مفید در اختیار تصمیم گیرندگان قرار گرفته و تعاریف و معیارهایی خاص برای این اطلاعات تعیین گردد. یکی از این موارد، تلاش در پی کشف تناسب بین اطلاعات مالی مختلف بوده است. استفاده از نسبتهای مالی در تصمیمگیریها در قرن نوزده شکل گرفت، هر چند که قبل از آن «نظریه تناسب» در علوم بشری تدوین شده بود اما از این تاریخ به بعد، نسبتهای مالی در حیطههای کاربردی و پژوهشی مورد استفاده قرار گرفت و در دورههای مختلف قرن بیستم به درجات پیشرفت نایل شد. نویسنده در بخش اول این مقاله که دیروز چاپ شد مراحل اولیه این رشد را از اوایل قرن بیستم بررسی کرده و اینک در بخش پایانی آن نیز تکمیل این روند را دنبال میکند. سالهای ۱۹۲۰ تا ۱۹۲۹
طی دهه ۱۹۲۰، علاقه به نسبتهای مالی افزایش و مقالات زیادی انتشار یافت. اکثر مطالعات این دوره به طور مستقیم در ارتباط با قبول و یا رد رویکرد وال wall بود. موسسات تجاری، دانشگاهها، موسسات اعتباری و تحلیل گران اقدام به گردآوری دادهها جهت تعیین نسبت هر صنعت نمودند. این فرآیند گردآوری دادهها برای تعیین نسبت صنعت و محاسبه متوسط صنعت به نام «تجزیه و تحلیل علمی نسبتها» نامیده شد. هر چند که اطلاق ویژگی «علمی» به نظر می آید، بی مسمی باشد، چراکه مبتنی بر هیچگونه فرضیه و آزمون آن در این ارتباط نبود. اکثر تحقیقات این دهه ادامه کار وال wall در تاکید بر استفاده از نسبتهای مالی مختلف در تجزیه و تحلیل بود. تحلیل گران دیگری همچنین تلاش میکردند تا نوعی پیچیدگی به تجزیه و تحلیل نسبتها در دهه ۱۹۲۰ بدهند. بلیس Bliss اولین سیستم منسجمی از نسبتها را ارائه کرد که به طور منطقی در راستای استمرار روشهای قبلی و حفظ اهمیت موضوع بود. او نسبتها را به منزله«شاخصهایی از وضعیت روابط بنیادی داخل یک شرکت» مد نظر قرارداد و علاوه از آن بر این باور بود که می توان روابط استانداردی بین شرکتها در شرایط رقابت و مقایسه تعیین کرد.
با این فرضیات، مدلی از یک واحد اقتصادی ارائه کرد که در بردارنده کل نسبتها بود. در این مدل نسبتهای ارزیابی بهای تمام شده، هزینه، فروش و روابط مالی را با نسبتهای مربوط به ارزیابی سودآوری مرتبط می ساخت. مدل بلیس Bliss و فرضیات آن ساده بود ولی مطالعه او برای رشد و توسعه تئوری تجزیه و تحلیل نسبتها خیلی امیدوار کننده بود.
دهه ۱۹۲۰، دوره علاقه وافر جهت استفاده از نسبتها در تجزیه و تحلیل و همچنین دوره به وجود آمدن اولین انتقادها بود. در سال ۱۹۲۵، گیلمن Gilman انتقادهای زیر را در مورد نسبتها مطرح کرد:
۱ - تغییرات نسبتها در طول زمان به دلیل ماهیت متفاوت تغییر در اقلام تشکیل دهنده آن، قابل تفسیر نمی باشد.
۲ - نسبتها واقعی نبوده و معیارهایی ساختگی هستند.
۳ - نسبتها باعث انحراف دیدگاه جامع (کلی) تحلیل گر میشوند.
۴ - هر کدام از نسبتها از قابلیت اعتماد متفاوتی برخوردارند.
سه انتقاد اولی بیانگر این است که به اعتقاد گیلمن Gilman، نسبتها تصویری از روابط بنیادی داخلی یک شرکت را ترسیم نمیکنند و در واقع به نظر می رسد او کاملا مخالف بلیس Bliss و دیگر طرفداران نسبتها باشد. به طور کلی، رشد و توسعه مکتبهای تجزیه و تحلیل نسبتها بین دو نقطه مقابل، اعتقاد به معیاری بنیادی در مورد نسبتها و ساختگی بودن آنها شکل گرفته اند. تلاشهایی که بلیس Bliss و گیلمن Gilman به عمل آوردند قابل تقدیر بود ولی این مطالعات استمرار پیدا نکرد و در نتیجه ارزش و جایگاه تلاش آنها در ایجاد رشد و توسعه ای فعال و گسترده در تئوری تجزیه و تحلیل نسبتها نادیده گرفته شد.
سالهای ۱۹۳۰ تا ۱۹۳۹
ویژگی برجسته این دهه، توجه فزاینده به روش تجربی در بررسیهای مربوط به تجزیه و تحلیل نسبتها است. رویداد مهم این دوره ایجاد کمیسیون بورس اوراق بهادار بود. این عامل بیرونی، مانند عواملی که قبلا بیان شد، موجب افزایش عرضه صورتهای مالی شده و محتوی آنها را تحت تاثیر قرار داد.
دو پیشرفت مهم در ارتباط مستقیم با تجزیه و تحلیل نسبتها در این دوران به وقع پیوست. اولین مورد مربوط به شروع مطالعات در مورد تعیین گروه و مجموعهای از نسبتها و انتشار آنها به طور رسمی بود. بیشترین تلاش در این زمینه و همچنین تهیه گزارشهای سالیانه صنعت توسط روی ا. فولکه Roy A. Foulke صورت گرفت. موقعی که او در اواخر دهه ۱۹۲۰ در اداره اعتبار ملی مشغول به کار بود به این کار مبادرت و تعداد ۱۴ نسبت مالی را گروه بندی کرده بود. نتایج مطالعات او در سال ۱۹۳۳، موقعی که در مؤسسه دان اند برد استریتDun & Brad street به کار اشتغال داشت و تحت حمایت آن مؤسسه، به طور رسمی منتشر شد. این گروه نسبتها در مدت کوتاهی، تبدیل به مؤثرترین و معروفترین نسبتهای متوسط صنعت شده و اساس تجزیه وتحلیل نسبتها در آمریکا شد. به همین خاطر فولکه Foulke تبدیل به شخصیت مهمی در رشد و توسعه تجزیه و تحلیل نسبتها شد. رویکرد او در این مطالعات، تجربی کاربردی است و احتمالا پاسخگوی نیازهای دستاندرکاران تجزیه وتحلیل نسبتها بوده ولی عاری از نوعی رشد و توسعه بهتر و تئوری قابل آزمون می باشد.
دومین پیشرفت مهم این دهه، مطالعات در مورد توانایی نسبتهای مالی در پیشبینی مشکلات مالی شرکت و در اوایل دهه ۱۹۳۰ صورت گرفت. این مطالعه توسط ویناکار Winakar و اسمیت Smith در تجزیه و تحلیل نسبتهای تعدادی از شرکتها که طی سالهای ۱۹۲۳ تا ۱۹۳۱ مشکلات مالی داشتند، بعمل آمد. این دو محقق از مدت ۱۰ سال قبل روند میانگین ۲۱ نسبت را تجزیه و تحلیل کرده و به این نتیجه رسیدند که نسبت «خالص سرمایه در گردش به داراییها» از دقت و ثبات بیشتری برخوردار بوده و به عنوان شاخص تعیین عدم موفقیت، روند کاهش آن از ۱۰ سال قبل بیانگر وقوع مشکل مالی است. با این همه، مطالعه آنها از ضعف عدم وجود گروه کنترل شرکتهای موفق برخوردار بود.
همچنین دو مطالعه دیگر در ارتباط با توانایی پیشبینی نسبتها در اوایل دهه ۱۹۳۰ بعمل آمد که از گروههای کنترل استفاده شده بود. فیتزپاتریک Fitz Patrick، با استفاده از روش تجزیه و تحلیل موردی ، سه سال از روند پنج سال ۱۳ نوع نسبتها را در باره ۲۰ شرکت که در طی سالهای ۱۹۲۰ تا ۱۹۲۹ با ورشکستگی مواجه شده بودند، بررسی کرد. در این بررسی از تعداد ۱۱ شرکت موفق به عنوان گروه کنترل استفاده شده بود. او به این نتیجه رسید که همه نسبتهای مورد مطالعه به درجاتی، ورشکستگی را پیشبینی میکنند ولی نسبتهای سود خالص به ارزش ویژه ، ارزش ویژه به بدهی و ارزش ویژه به داراییهای ثابت ، عمدتا بهترین شاخص در این مورد هستند.
رمسر Ramser و فاستر Foster، ۱۱ نوع از نسبتهای ۱۷۳ شرکت بورس اوراق بهادار ایلی نویز را مورد تجزیه و تحلیل قرار دادند. نتایج حاصل بیانگر آن بود که شرکتهایی که از موفقیت کمتری برخوردار بوده و یا ورشکست شدهاند، از نسبتهای پائینی در مقایسه با شرکتهای موفق برخوردار بوده، هر چند که، دو نسبت فروش به ارزش ویژه و فروش به جمع داراییها، نتیجه معکوس نشان دادند. به طور کلی، ضعفهای موجود در این مطالعات چشمگیرتر از اهمیت نتایج حاصل از این تحقیقات بود. نمونههای مورد بررسی فیتز پاتریک Fitz Patrick کوچک و بیش از حد انتخابی بوده و بسیاری از مغایرتهای بین نسبتهای متوسط در مطالعه رمسر Ramser و فاسترFoster ، تا حد زیادی غیرواقعی بودند. ولی در نهایت، تحقیق آنها رویدادی مهم در پیشرفت تجزیه وتحلیل نسبتها بوده، چرا که اولین تلاشهای سنجیده ای بود که برای اجرای روش علمی در تعیین مطلوبیت نسبتها بعمل آمد.
سالهای ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۵
در ابتدای دهه ۱۹۴۰، رشد و تکوین تجزیه و تحلیل نسبتها بر مبنا روش تجربی و به طور مستقیم و غیر مستقیم ادامه داشت. روش مستقیم این مطالعات مربوط به بررسی توانایی پیشبینی نسبتها به روش سابق
به وضوح در مطالعه مروین Merwin به اوج خود رسید. مروین Merwin روند شش سال قبل نسبتهای بزرگ و نامشخص شرکتهای در حال تداوم و در حال توقف را تجزیه و تحلیل کرد و با مقایسه نسبتهای متوسط صنعت شرکتهای در حال توقف با نسبتهای عادی پیشبینی شده، به این نتیجه رسید که سه نسبت در باره توقف فعالیت برای دوره زمانی چهار یا پنج سال در بین نمونههای مورد بررسی، حساسیت از خود نشان می دهند. این سه نسبت عبارتند از:
۱ - نسبت خالص سرمایه در گردش به جمع داراییها
۲ - نسبت ارزش ویژه به بدهی
۳ - نسبت جاری
در زمینه رشد و توسعه غیر مستقیم نسبتها، مطالعات با اهمیت و قابل توجهی در اوایل دهه ۱۹۴۰ روی داد. نسبتهای مالی به طور فزاینده در تعداد زیادی مطالعات اقتصادی به عنوان متغیرهای مستقل و توصیفی به کار گرفته شد. قبلا نیز از یک نسبت مالی خاص، مانند نسبت سود به سرمایهگذاری برای این اهداف استفاده می شد ولی استفاده از تعدادی از نسبتها برای توصیف ویژگیهای متفاوت شرکتها در این دهه تحقق یافت. هر چند که مرکز توجه این مطالعات، نسبتهای مالی نبودند ولی اطلاعات مفیدی در مورد عملکرد نسبتها در طول زمان و تغییرات نسبتها بین گروههای مختلف شرکتها فراهم و پاسخ مثبتی به احتمال مفید بودن نسبتها در تجزیه و تحلیل صورتهای مالی داده شد.
مطالعه مروین Merwin در واقع اولین تجزیه و تحلیل پیچیده بررسی توانایی پیشبینی نسبتها بوده و یافتههای آن در حال حاضر نیز معتبر است. مطالعات بعمل آمده، به طور مستقیم و غیر مستقیم، سهمی با اهمیت در تدوین و تکامل تجزیه و تحلیل نسبتها داشته و توانسته در تدوین فرضیهها جهت ایجاد تئوری رسمی تجزیه و تحلیل نسبتهای مالی مورد استفاده قرار گیرد.
از سال ۱۹۴۶ تا امروز
در طول دهه ۱۹۵۰، علاقه زیادی به تفکیک نسبت بازده سرمایهگذاری به نسبتهای زیر مجموعه آن جهت اهداف مدیریتی به وجود آمد. این موضوع تازگی نداشته ولی تا این اندازه، مورد توجه قرار نگرفته بود. هدف از این کار مد نظر قراردادن نسبت بازده سرمایهگذاری به عنوان معیاری کلی بود که مشتمل بر نسبتهای خاص است.
در این دوره مطالعات مربوط به توانایی نسبتها در پیشبینی وضعیت مالی شرکتها ادامه داشته و بیشتر مورد توجه و استفاده اعطاءکنندگان اعتبار بود. بیور Beaver توانایی نسبتها را برای پیشبینی ورشکستگی شرکتها در طول سالهای ۱۹۵۴ تا ۱۹۶۴ مورد بررسی قرارداد و مانند مروین Merwin به این نتیجه رسید که تعدادی از نسبتها توانایی پیشبینی ورشکستگی برای مدت پنج سال آینده را دارد.
مطالعه بیور beaver از دو جنبه مهم، متفاوت از مطالعه مروین Merwin بود. تکنیکهای آماری او از توانایی بیشتری برخوردار بوده و تعدادی از نسبتهای او از دادههای صورت گردش وجوه محاسبه شده بودند. پیشرفت جالب دیگر این دوره عبارت بود از تحقیقات تجربی که در مورد توانایی پیشبینی نسبتها در مورد ویژگی رفتاری شرکتها به وقوع پیوست. سورترsorter وبکر becker روابط نسبتهای مالی را برای مدل رفتاری «شخصیت شرکت» مورد بررسی قرار داده و به این نتیجه رسیدند که شرکتهای محافظه کار دارای نسبتهای بالای نقدینگی و توانایی بازپرداخت بدهی هستند.
یکی دیگر از پیشرفتهای تجربی مهم این دوره، بررسی دقیق ماهیت نسبتهای مالی تحت تاثیر روشهای مختلف حسابداری بود. هلدرن Holdern به این نتیجه رسید که ارزیابی موجودیها به روش LIFO، به جای FIFO، به طور با اهمیتی منجر به تغییرات نسبت گردش موجودی در تعدادی از شرکتها شده ولی در دیگر نسبتها تغییراتی ایجاد نمیکند. همچنین نلسون Nelson به این نتیجه رسید که اجارههای سرمایه ای، موجب تغییرات در تعداد زیادی از نسبتها می شود.
همچنین در این دوره، رفتار نسبتهای مختلف در ارزیابی یک مورد مشابه، مانند «وضعیت دفاعی شرکت»، مورد بررسی قرار گرفته و به رغم یکسان بودن موضوع مورد بررسی، هر نسبت رفتار کاملا متفاوتی از خود نشان داد. دوره ای که از ابتدای دهه ۱۹۴۰ شروع شده بود از اهمیت خاص برخوردار و علاقه به تجزیه وتحلیل نسبتها در دیگر کشورها نیز رواج یافت.
در کشور استرالیا، نسبتها و به ویژه نسبت جاری مورد مطالعه قرار گرفت تا منطق و مطلوبیت آن اثبات شده و به عنوان جزء اصلی کاربرد روش علمی در مدیریت مالی مورد استفاده قرار گیرد. طبق شواهد موجود، نسبتهایی که در آمریکا متداول بود در استرالیا نیز مورد استفاده قرار گرفته ولی تعداد و رشد آن قابل مقایسه با آمریکا نبود. همچنین محققین استرالیا علاقمند محاسبه نسبتهای متوسط صنعت بودند. مطالعات تجزیه و تحلیل نسبت در کشور استرالیا مبتنی بر روشهای تجربی نبوده و به طور کلی تلاشهای مکتب تجزیه و تحلیل نسبتها به صورتی جدی وارد ادبیات مطالعاتی استرالیا نشده بود. در کشور انگستان، مکتب تجزیه و تحلیل نسبتها به صورت فراگیر مطرح و انیستیتو مدیریت انگلستان نسبتها را به مثابه ابزارهایی جهت مقایسه بین شرکتها برای کمک به مدیران در ارتقاء کارآیی(Efficiency) و تصمیمگیری روشهای آتی مد نظر قرارداد.
نسبت بازده سرمایهگذاری بعنوان نسبت اصلی تلقی و بقیه نسبتها در ارتباط با آن در نظر گرفته می شد. به این مفهوم که تجزیه و تحلیل نسبتها فرآیندی است که در نهایت منجر به تجزیه و تحلیل تغییرات بازده سرمایهگذاری می شود. این فرض امکان چارچوبی را فراهم می آورد تا بقیه نسبتها در آن تعریف شود. نتیجه این مطالعات در انگلستان منجر به تاسیس مرکز مقایسه بین شرکتها شد که اطلاعات مربوط به متوسط صنعت را در اختیار مدیران قرار می داد. اطلاعات این مرکز دارای اعتبار بوده و نسبتهای مربوط به هر فعالیت را در قالب سیستم مثلثی منتشر می کرد. بازده سرمایهگذاری (نسبت سود خالص عملیاتی به داراییها) در راس مثلث و هرم آن متشکل از حاشیه سود و هزینههای مختلف در یک طرف و داراییهای مختلف و دفعات گردش حقوق صاحبان سهام در طرف دیگر بود.
این سیستم مثلثی نسبتها، نتیجه منطقی چارچوبی است که توسط بلیس bliss ایجاد و مدتها پیش توسط شرکت دوپونت Du pont به کار گرفته شد.
رشد و توسعه تجزیه و تحلیل نسبتها در انگلستان مبتنی بر پاسخگویی به اهداف مدیریتی بوده تا در مقایسه با آمریکا که بیشتر نیازهای اعطاءکنندگان اعتبار مد نظر قرار گرفته بود. به همین علت این نوع رویکرد منجر به انسجام در رشد و توسعه نسبتها در کشور انگلستان شد.
در کشور فرانسه نیز مانند کشور انگلستان تمایل به مبادله اطلاعات در مورد شرکتها در چارچوب سیستماتیک نسبتها وجود داشته ولی نسبتهای موجود مانند سیستم مثلثی انگلستان متداول نبود.
نسبتهای مورد استفاده در کشور هندوستان، مانند نسبتهای آمریکا بوده، نه تنها در انواع نسبت بلکه در معیار عددی که برای ارزیابی هر نسبت به کار می رفت. در کشور ژاپن، مجموعهای از نسبتها وجود دارد که بر حسب نوع صنعت و اندازه شرکتها به صورتی گسترده طبقهبندی شده است. در کشورهای روسیه و چین نیز، نسبتهای دفعات گردش سرمایه در گردش و بازده سرمایهگذاری بعنوان معیارهای کنترلی مورد استفاده قرار می گیرد. در کشور کانادا، همچنانکه انتظار می رود از نسبتهای مشابه آمریکا استفاده می شود.
نتیجه گیری
به رغم مطلوبیت گزارشگری مالی و افزایش کاربردهای آن و همچنین رویکردهای مختلفی که در تجزیه و تحلیل نسبتهای مالی به وجود آمده و گرایش به استفاده از روشهای تجربی، عمده ضعف موجود در این زمینه، عدم وجود یک ساختار تئوری روشن و صریح است. بارنز Barnes در سال ۱۹۸۷ در مقاله ای در مورد نسبتهای مالی، چهار حیطه را مشخص کرده است که پیشرفت کمتری در آنها در مورد «تئوری نسبتهای مالی» صورت گرفته است. این چهار حیطه عبارتند از:
۱ - به کارگیری پیشرفتهای اخیر متدولوژیها در این مورد.
۲ - بررسی قابلیت پیشبینی ارقام حسابداری در قالب نسبتهای مالی.
۳ - مبانی نظری مطالعات آماری قابلیت نسبتهای مالی جهت پیشبینی رویدادها مانند: ورشکستگی
۴ - مطالعات رفتاری در کاربرد نسبتهای مالی.
ارسال نظر