نویسنده: تری کارل
مترجم: دکتر جعفر خیرخواهان
سرانجام در تلاش به کشف اینکه چرا یک الگو در تعدادی کشورهای مختلف، تکرار می‌شود،‌ بر اهمیت روش‌شناسی‌های مورد کاوی تطبیقی تأکید می‌ورزم در حالی‌ که بر ضرورت حرکت فراتر از مرزهای بررسی‌های منطقه‌ای تاکید کرده و دیدگاه بین منطقه‌ای را برمی‌گزینم.

به محض اینکه ساختارهای انگیزشی کار گذاشته شد، بازی‌های پیچیده بین گروه‌های ذی‌نفع سازمان‌یافته، دیوانسالاران و سیاستمداران شاخص دولتی و سایر بازیگران که قصد دارند بر دولت تاثیر بگذارند مطابق نمونه کلی الگوسازی می‌شود، اما فقط بررسی‌های مفصل موردی می‌توانند نشان دهند چگونه چارچوب‌های تصمیم‌گیری ساخته شده، روابط قدرتی که چارچوب‌های تصمیم‌گیری در یک نقطه معین زمانی مجسم می‌سازند و چرا چارچوب‌ها تغییر می‌کنند که کلید درک مسیرهای توسعه متفاوت است. در این بررسی، دقت نمودیم که آیا این چارچوب‌ها، الگوی تعمیم‌یافته‌ای را در مجموعه‌ای از کشورها شکل می‌دهند و این کار را از طریق مقایسات بین‌منطقه‌ای به بهترین نحو انجام دادیم. من که کارشناس مسائل آمریکای لاتین هستم، ‌خوش‌شانس بوده‌ام که توانستم از کارهای پیشین پژوهشگران آگاه اروپا، آفریقا، آسیا و خاورمیانه برای این منظور استفاده کنم.
کالاها، رونق‌ها و دولت‌ها
میداس بی‌صبرانه فریاد می‌زد‌: «‌پس این احسان را در حق من روا دار تا هر آنچه را لمس می‌کنم تبدیل به طلا شود.‌» خدا تبسم کرد‌: «‌چنان که خواستی شد‌!‌».... و میداس شادمانه با علم به اینکه از این به بعد ثروتش بی‌نهایت است محضر خدا را ترک کرد.
افسانه شاه میداس
فصل یک
افسانه امروزی شاه میداس ساختار، انتخاب و خط سیر توسعه‌ای دولت‌ها سال 1973 است. در خاورمیانه، دوران «‌تمدن بزرگ‌» و در آمریکای لاتین،‌ آغاز دوره «‌ونزوئلای بزرگ‌» بود. آن سال اعضای سازمان کشورهای صادر‌کننده نفت اوپک موفق شدند، بزرگ‌ترین انتقال ثروت که تا آن زمان بدون جنگ اتفاق افتاده بود را عملی سازند. این کشورها با بدست آوردن قابلیت نهادی برای تعیین قیمت نفت و ملی کردن تولید داخلی نفت، که هر کدام یک بررسی موردی مجازی از سلطه خارجیان در گذشته بودند، سرانجام به نظر می‌رسید کنترل منبع طبیعی اولیه خود را در دست گرفته‌اند. قیمت نفت یک‌شبه سر به فلک کشید و از 3دلار به 10دلار در هر بشکه و عاقبت به اوج 40دلار در بازار نقدی پس از دومین رونق نفتی در 1980 رسید. در دوره کوتاه سال‌های 1970 تا 1974 درآمد کشورهای اوپک یازده برابر شد. پول‌ها با نرخی بی‌سابقه به خزانه‌های ملی سرازیر می‌شد. هکتور هورتادو، وزیر مالیه وقت جمهوری ونزوئلا، آن روزها ‌را چنین به یاد می‌آورد‌: «‌پولی بسیار زیاد، زیادتر از آنچه که ما در خواب هم می‌توانستیم تصور کنیم.‌» سیل دلارهای نفتی به آرزوهای جدید پر و بال می‌داد، آرزوی شکوفایی اقتصادی، عظمت ملی، عدالت‌خواهی و استقلال و آزادی عمل سیاسی، آرزوی آینده‌ای که کاملا متفاوت از گذشته وابسته به نفت بود. رهبران کشورهای نفتی معتقد بودند آنها سرانجام خواهند توانست «‌نفت را ثمرده سازند» یعنی سرمایه انباشته شده از نفت را به سمت سایر فعالیت‌های تولیدی هدایت کنند. درآمدهای جدید نفتی، منابع لازم را فراهم می‌ساخت تا فاصله خود با دنیای توسعه یافته را از بین ببرند در حالی‌که ثبات سیاسی و زندگی بهتر برای مردم کشورهایشان نیز به ارمغان آورند. آن‌طور که رییس‌جمهور ونزوئلا کارلوس آندرس پرز در مصاحبه‌ای در 1979 توضیح می‌داد‌: «‌روزی خواهد رسید که شما آمریکایی‌ها با خودروهایی رانندگی می‌کنید که سپرهایش از بوکسیت، آلومینیوم و نیروی کار ما ساخته شده است و ما کشوری توسعه‌یافته مثل شما خواهیم شد.‌» اما کمتر از یک‌دهه بعد، حتی قبل از اینکه قیمت نفت در 1983 شیرجه زنان سقوط کند، این رویاها برعکس تعبیر شد. آرامش کشورهای صادرکننده منابع طبیعی به واسطه تنگناها و اختلالات تولید، فرار سرمایه، ناکارایی شدید شرکت‌های دولتی، تورم دو رقمی و پول ملی اضافه ارزش یافته به هم خورد. حتی دو برابر شدن مجدد قیمت نفت در سال 1980 نتوانست آنها را از سکون و رکود تولید بیرون آورد. کاهش شدید قیمت نفت در سراسر دهه 1980، مشکلات به وجود آمده را وخیم‌تر ساخته و انتظار رونق و رفاه بی‌نظیر را به چیزی شبیه خاطره‌ای ناراحت‌کننده تبدیل ساخت. اکثر ملت‌های نفتی به رهبری دولت‌هایی که فاقد توانایی مدیریت یا برنامه‌ریزی صحیح اقتصادی بودند، متوجه شدند عملکرد اقتصادی و وابستگی به نفت و بدهی، بدتر از سال‌های پیش از گنج سرشار نفتی شده است. در دهه 1990 آنها حتی اقدام به ملی‌زدایی (خصوصی‌سازی) صنایع نفتی کردند و به دنبال روش‌های جدید مشارکت با شرکت‌های نفتی خارجی بودند که زمانی همان‌ها را از کشور بیرون کرده بودند. این پیشینه ناموفق اقتصادی با آشوب‌های سیاسی تکمیل شد. در نخستین و شگفت‌آورترین مورد، شاه ایران در سال 1979 با انقلاب اسلامی که انتقاد شدیدی از صنعتی شدن سریع و غرب‌زدگی «تمدن بزرگ» می‌کرد سرنگون شد. نیجریه بین حکومت نظامیان و غیر‌نظامیان دست به دست می‌شد بدون اینکه هر‌یک بتوانند تثبیت و تحکیم شوند. سلطه حکومت تک‌حزبی در مکزیک از بین رفت. در دهه 1990، کشور با ثبات الجزایر در آستانه جنگ داخلی قرار گرفت، در حالی‌که ونزوئلا دومین دموکراسی با سابقه در آمریکای‌لاتین، تلاش نا‌امیدانه‌ای می‌کرد تا نظام حزبی رقابتی را حفظ کند. به راستی در کمتر از دو دهه پس از افزایش قیمت نفت،‌ همه کشورهای در حال توسعه صادر‌کننده نفت به استثنای کشورهای کوچک کم جمعیت عربی،‌ از هم‌گسیختگی جدی در نظام اداری دولتی و آشوب و نا‌آرامی شدید در رژیم‌های سیاسی خود را تجربه کردند. دقیقا همان‌طور که طلا زندگی شاه میداس را آلوده و فاسد کرد، نفت نیز اقتصاد و سیاست این کشورها را «نفتی» کرد. خوان پابلو پرز آلفونزو بنیانگذار اوپک در 1976 چنین تعبیر کرد: «‌نفت، مدفوع شیطان است. ما در مدفوع شیطان غرق شده‌ایم.‌» چه اتفاقی افتاد؟ آیا طلای سیاه، آنگونه که رواج عمومی یافته است یک «‌کالای‌» توسعه‌ای تمام و کمال بوده یا واقعا «‌مدفوع شیطان‌» است‌؟ چرا صادرکنندگان نفت از قرار معلوم نتوانستند ثروت اتفاقی افسانه‌ای را در مسیرهای توسعه پایدار، عادلانه و باثبات قرار دهند‌؟ آیا دستاوردهای نومیدکننده، نتیجه خطاهای تصادفی اما مشابه در تصمیم‌گیری‌های هر کشور بوده است یا می‌توان آنها را به جبرگرایی ساختاری فراگیری نسبت داد که به نفت اتصال یافته است و به ناگزیر زوال اقتصادی و تباهی سیاسی بوجود می‌آورد‌؟ خلاصه کلام اینکه تاثیر رونق نفتی بر کشورهای صادر‌کننده نفت چیست‌؟