دو دیدگاه درخصوص رابطه دموکراسی و رشد اقتصادی
بخش پایانی
ما دقیقا در مورد رابطه میان دموکراسی و رشداقتصادی چه میدانیم؟ در حالی که اقتصاد کشورهایی که کمتر دموکراتیک هستند، مانند: چین، در سالهای اخیر به طور سریع و حیرتآور رشد کردهاند، آیا سرانجام بهبود وضعیت اقتصادی یک کشور میتواند شانس ایجاد دموکراسی را در آن کشور تقویت نماید؟ آیا وجود نهادهای دموکراتیک یک عنصر کلیدی رشداقتصادی بلندمدت هستند؟ نقش آموزش در این میان چیست؟ سایت wsj این سوالها را از «دارون عجم اغلو» از دانشگاه امآیتی و «ادوارد گلیسر» از دانشگاههاروارد پرسیده و از آنها خواسته است که نظر خود را در خصوص رابطه میان رشد اقتصادی و آزادیهای گستردهتر سیاسی بیان نمایند.
مترجم: محمدرضا فرهادیپور
بخش پایانی
ما دقیقا در مورد رابطه میان دموکراسی و رشداقتصادی چه میدانیم؟ در حالی که اقتصاد کشورهایی که کمتر دموکراتیک هستند، مانند: چین، در سالهای اخیر به طور سریع و حیرتآور رشد کردهاند، آیا سرانجام بهبود وضعیت اقتصادی یک کشور میتواند شانس ایجاد دموکراسی را در آن کشور تقویت نماید؟ آیا وجود نهادهای دموکراتیک یک عنصر کلیدی رشداقتصادی بلندمدت هستند؟ نقش آموزش در این میان چیست؟ سایت wsj این سوالها را از «دارون عجم اغلو» از دانشگاه امآیتی و «ادوارد گلیسر» از دانشگاههاروارد پرسیده و از آنها خواسته است که نظر خود را در خصوص رابطه میان رشد اقتصادی و آزادیهای گستردهتر سیاسی بیان نمایند. گلیسر همچنین بحث میکند که «افراد آموزشدیده تکیه گاه شورشهای سیاسی هستند». من با این نکته موافقم و معتقدم که افراد آموزشدیده، نقش مهمی در دفاع از دموکراسی دارند. اما آنها همچنین میتوانند در برابر دموکراسی هم بایستند. افراد آموزشدیده همچنین حامیان بزرگ جنبشهای بزرگ ضددموکراتیک نیز بودهاند، شامل انقلاب بلشویکی در روسیه و بیشتر حرکتهای انقلابی در آمریکای لاتین. بنابراین آموزش نوشداریی برای دموکراسی نیست و دموکراسی هم اکسیر حیاتی برای رشد اقتصادی نیست. بنابراین ما باید چگونه سوالات مهم مربوط به توسعه بلندمدت را مطرح کنیم؟ چشمانداز درست پاسخ به این سوالات از طریق تفکر در مورد مسیرهای متنوع توسعه ارائه شده است، که این مسیرها شامل رقابت نهادهای سیاسی و اقتصادی و فعالیتهای اقتصادی است.
رونق و فقر هر دو تاحدی ریشه در مسیر تاریخی و توسعهای دارند. در یک مسیر توسعه خاص، دموکراسی، رشد، سرمایهگذاری و سرمایه انسانی دست در دست هم به پیش میروند، به عبارتی به طور بالقوه یکدیگر را تقویت میکنند. مسیر دیگر دربردانده نظامهای استبدادی، رکود، رشد اقتصادی کم و سرمایه انسانی ناچیز هستند. اگر رشد به طور اتفاقی در یک نظام بازدارنده افزایش مییابد یا اگر یک دیکتاتور به طور اتفاقی یک برنامه آموزش بزرگ را شروع میکند، این به طور خودکار منجر به دموکراسی نمیشود.
جوامعی که به رشد اقتصادی پایدار دست یافتهاند، حقوق مالکیت را اجرا کردهاند، به حاکمیت قانون احترام گذاشتهاند و سطح بازی را برای ظهور شرکتهای جدید فراهم نمودهاند، البته به بزرگی جمعیتشان. آنها نهادهایی را برای تصمیمگیری جمعی توسعه دادهاند که از تجمع قدرت در دست یک فرد یا یک گروه محدود و مخوف جلوگیری میکند. کشورها میتوانند نهادهای سیاسی و اقتصادی خود را اصلاح کنند و شروع به سرمایهگذاری در تجارتها، تکنولوژیهای جدید و سرمایه انسانی نمایند همچنین جادهای را برای رشداقتصادی پایدار در یک نظام دموکراتیک پایدارتر سنگفرش نمایند. برای مثال بوتسوانا و کرهجنوبی این گذار را بهرغم وجود شرایط نامطلوب انجام دادهاند.
گلیسر: من سعی کردم تا دو بینش را بازگو نمایم. اول، دموکراسی حتما رشد اقتصادی را پیشبینی نمیکند. دوم، آموزش یک عنصر کلیدی است که از دموکراسی حمایت میکند. اکنون میخواهم به شواهد سیاست توسعه در این دو بینش اشاره نمایم.
من ترویج آموزش را دوست دارم هم به این دلیل که آموزش منجر به نتایج سیاسی مطلوب میشود و هم همانظور که عجم اغلو گفت به این دلیل که بسیاری از نتایج مطلوب با یادگیری خوب مرتبط هستند. البته معتقدم آموزش باید بیش از تبلیغات دیکتاتوری باشد؛ اما حتی کسانی که در شرایط نظام قدیم روسیه آموزشدیده اند در سال ۱۹۹۱ برای دموکراسی جنگیدند. من همچنین دوست دار ترویج دموکراسی هستم. حتی اگر قواعد فردی خود به خود منجر به رشد اقتصادی نشود، دلایل فراوان دیگری وجود دارد که افراد شانس حکومت بر خودشان را داشته باشند. مرکز مشاوره سیاست اقتصادی، طراحی شده است تا به افراد انتخابهای بیشتر و آزادی سیاسی بدهد همانطور که ثروت به مردم آزادی انتخاب میدهد.
با این حال، فکر میکنم که ما نیازمند میزان کمی از آگاهی در مورد این واقعیت هستیم که دموکراسی در کجا شانس موفقیت دارد. رییسجمهور گفته است که «این عملکرد دموکراسی است که یک ملت را برای دموکراسی آماده میسازد و هر ملتی میتواند در این مسیر گام بگذارد». زیاد مطمئن نیستم که چنین باشد. کشورهای زیادی وجود ندارند که با سطح آموزشی همانند افغانستان، دموکراسیهای پایداری داشته باشند. سطح سرمایه انسانی عراق تصویر بهتری است، اما دشواریهای فعلی کاملا قابل پیشبینی هستند.
ما نیازمند شناخت این موضوع هستیم که صدور دموکراسی به کشورهای دارای سطح پایین سرمایه انسانی بسیار دشوار است و همچنین نیازمند قضاوتهای معقول در این مورد هستیم که چگونه میتوانیم آزادی را بهرغم رویارویی با دشواریهای بزرگ پیش ببریم.
عجم اغلو: من با گلیسر موافقم. دموکراسی حتما رشد اقتصادی را تضمین نمیکند، حتی درکوتاه مدت.
آموزش به دلایل زیادی مهم است و دموکراسی به عنوان یک نظام سیاسی کامل نیست، اما بهترین گزینه موجود در اختیار ما است. (همانطور که «چرچیل» با گفتن این نکته پیشنهاد داد: دموکراسی ارزشمندترین شکل دولت است نسبت به اشکال دیگر حکومت که از زمانی به زمان دیگر برای دستیابی به آنها تلاش شده است). در واقع در بسیاری از جوامع موانعی در برابر توانایی بقای دموکراسی وجود دارد و سرانجام صدور دموکراسی احتمالا نه آسان است نه همیشه امکانپذیر و ما باید درانجام چنین تلاشهایی دقیق باشیم. (در حقیقت ما باید نسبت به همه رویاهای مهندسی اجتماعی خودمان دقیق و هشیار باشیم).
با این حال، هنوز ما در برخی زمینهها اتفاقنظر نداریم. مانع اصلی دموکراسی سطح آموزش پایین نیست بلکه تقسیمات عمیق اقتصادی و اجتماعی است که تضاد حساسی را ایجاد میکند. دموکراسی در کشورهای برخوردار از سطح بالای آموزش شکست خورده است، مانند آلمان قبل از جنگ جهانی دوم یا آرژانتین بعد از جنگ. دموکراسی همچنین در کشورهای با سطح پایین آموزش نیز شدیدا موفق بوده است. بوتسوانا یک مثال کامل است. این موفق ترین دموکراسی است و سریعترین رشد اقتصادی در صحرای آفریقایجنوبی است. زمانی که در سال ۱۹۵۶ انگلستان استقلال را به این مستعمره داد تنها ۲۲ بوتسوانایی از دانشگاه و ۱۰۰ نفر هم از مدرسه راهنمایی فارغالتحصیل شده بودند.
اما بوتسوانا مجبور به اجتناب از آثار معکوس استعمار بوده و بنابراین از تقسیمات عمیق یا تضادهای توزیعی رنج نبرده است، به دلیل اینکه انگلیس به طور اساسی منافعی در استعمار این کشور نداشت و آن را به حال خود رها کرد.
بوتسوانا درآمدهای حاصل از الماس را به طور برابر و گسترده مورد استفاد قرار داد. دموکراسی بوتسوانا نه تنها با دوام بلکه تغدیهکننده خود نیز بوده است، حتی با یک کودتا هم دچار چالش نشد.
من همچنین دوست دارم بر این نکته تاکید و نتیجهگیری کنم که: رشد پایدار اقتصادی نیازمند تضمین حقوق مالکیت و یک سطح باز برای تولید تکنولوژیهای نوین و ورود شرکتهای جدید است. دموکراسی بهترین ضمانت برای چنین رشد اقتصادی پایداری است.
رشد اقتصادی صرف، منافع زیادی ایجاد میکند: این منافع گسترده که برای گروههای خاص ایجاد شده میتواند مانعی بر سر راه دموکراسی باشد و سعی در انسداد معرفی تکنولوژیهای نوین و متوقف نمودن شرکتهای جدید خواهند داشت.
دموکراسی کاملترین نظام سیاسی نیست اما با توزیع مساواتطلبانهتر قدرت سیاسی، دموکراسی در برابر منافع گسترده استبداد مقاومت بیشتری خواهد داشت.
ارسال نظر